روزنوشت
روزنوشت
دسته مرور
دل نوشته ها

فرهنگ رانندگی یا عصبانیت لحظه ای

دل نوشته ها
۱۳ دی ۱۳۹۱ ۱ دیدگاه

stop-light

دو شب پیش یه مسیر خیلی کوتاهی رو با ماشین رفتم و برگشتم، تو این مسیر یه چراغ راهنمایی هست که وقتی من بهش رسیدم سبز بود و ۱۰ ثانیه از زمانش مونده بود. یه تاکسی جلو من بود و ما داشتیم راه خودمون رو میرفتیم.

در همین حین، از طرف راست که چراغ قرمز بود، یه ماشین با سرعت اومد جلو این تاکسی و خلاف کرد و چراغ قرمز رو رد کرد و راننده تاکسی که جلو من بود ایستاد و دستش رو گذاشت رو بوق و ول نمیکرد

اون ماشین فکر کنم دیگه رسیده بود به مقصدش حتی و ۱۰ ثانیه زمان چراغ سبز ما هم داشت تموم میشد و این بنده خدا همینطوری داشت بوق میزد، اما اون راننده خلافکار بی توجه رفت

حالا خدا رو شکر سرعت تاکسی کم بود و تصادفی اتفاق نیفتاد

اینا رو تعریف کردم که به تفکرات بعدش برسم

خب تو این خاطره، دو تا مسئله بود

یکی راننده ای که خلاف کرد و دومی راننده ای که حقش خورده شده بود اما نتونست صبوری به خرج بده و باید حتماً به نوعی عصبانیتش رو خالی میکرد

در مورد راننده ای که خلاف کرد نمیخوام چیزی بگم، در پست های بعدی قصد دارم مطلب در مورد خلاف در رانندگی بنویسم، پس فعلاً ازش میگذرم

خب بریم سراغ راننده تاکسی، ساعت حدود ۹ شب خسته داره به هر حال میره یا سمت خونه اش یا هنوز مسافر داره، به نظر من نه فقط راننده های تاکسی بلکه بقیه حق دارن تو یه جو آروم رانندگی کنن، خب آخر شب یکی اینطوری بپیچه جلو این بنده خدا و ایشون عصبانی بشن هم رو رانندگیش تاثیر میذاره هم رو رفتارش با مسافر و هم رفتارش با خانواده

چیزی که هست و من تو این چند سالی که رانندگی میکنم بهش رسیدم اینه که یه وقتایی و یه جاهایی باید صبوری کرد، مخصوصاً واسه من که دخترم و به خاطر جنسیتم خیلی ها به راحتی میپیچن جلوم و معمولاً هم حرفای زشتی میشنوم

اما خب اگه بخوام اجازه بدم خلاف و رفتار بقیه توجه کنم و اجازه بدم رو روحیه ام تاثیر بذاره خب چیزی از اعصاب آدم نمیمونه

گرچه خیلی بهتر میشه اگه همه به حقوق دیگری احترام بذارن و مسبب ناراحتی اعصاب هم نشن، ولی گاهی صبوری بهتره

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

ترس

دل نوشته ها
۱۰ دی ۱۳۹۱ ۱ دیدگاه

fear

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

عجیب

دل نوشته ها
۷ دی ۱۳۹۱ بدون دیدگاه

pull/push

دیشب به خاطر مشکلی رفته بودیم بیمارستان، یه بیمارستان عمومی که همه تیپ شخصیتی آدم میاد داخلش

چند ساعتی که اونجا بودیم به رفتار آدما توجه میکردم، کاری که این مدت دارم انجام میدم: نگاه کردن و فکر کردن

یه مسئله خیلی عجیب توجه من رو به خودش جلب کرد

در ورودی داروخانه بیمارستان، موقع ورود یه نوشته خیلی بزرگ روش زده بود که “لطفاً فشار دهید” و اون طرف در هم یه نوشته بزرگ “لطفاً بکشید” .

نکته قابل توجه این بود که همه بدون استثنا این کار رو برعکس انجام میدادن و من این سوال به ذهنم رسید که:

“چرا؟”

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

مرز تجسم و واقعیت – جدال ذهن و مغز

دل نوشته ها
۷ دی ۱۳۹۱ ۲ دیدگاه

dream

چند وقتی هست تصویرهایی میبینم که اتفاق نیفتادن، بعضی هاشون بعد از دیدن اتفاق میفتن و بقیه همینطوری تو ذهنم هستن و نمیدونم اتفاق بیفتن یا نه

این تصویرها زمان خاصی ندارن، یهویی وارد ذهنم میشن و مثل یه فیلم از جلو چشمم رد میشن

چیزی که بیشتر از همه اذیتم میکنه، اینه که من فکر میکردم تصور هستن، اما با اتفاق افتادن یکی دوتاشون ترسیده شدم

حالا اینکه این تصورات و تجسمات واقعاً چی هستن چند وقتی هست که ذهنم رو مشغول کرده

بیشتر از همه اینکه دارن تبدیل به ترس میشن

اینو هم بگم که سابقه دیدن رویای صادقه دارم، و حالا رویاهای صادقه ام تبدیل شدن به تصورات و تجسمات در طول روز

بدتر از همه اینکه نمیتونم تصورات رو با کسی مطرح کنم چون خودم رو حسابی ترسوندن، دلم نمیخواد ذهن کس دیگه رو درگیر کنم

و اینکه نمیدونم از چه مرجعی میتونم در موردش مطالعه کنم

فقط امیدوارم زودتر بفهمم علتشون چیه

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

دشت بی فرهنگی ما …

دل نوشته ها
۳ دی ۱۳۹۱ ۱ دیدگاه

دشت بی فرهنگی یا با فرهنگی

post11

من ترجیح میدم اسمش رو بذارم کمبود فرهنگ، عدم و نیستی پتانسیل منفی داره

چیزی که میخوام با عنوان کمبود فرهنگ در موردش بنویسم رفتار مناسب محیط کتابخونه و سالن مطالعه هست

این روزا که بیشتر از هر وقت دیگه دارم از سالن مطالعه استفاده میکنم، متوجه بعضی بی توجهی ها هستم که ریشه اش رو در کمبود فرهنگ میبینم

متاسفانه کسایی هستن که با دوستشون حرف میزنن و از اون بدتر با موبایل

و خیلی دیدم که سکوت رو به هر نحوی از بین میبرن، صدای صندلی، صدای گذاشتن وسایل روی میز، زدن خودکار روی میز و و و …. چیزهایی که بالاخره سبب بهم خوردن تمرکز میشه

به این فکر میکردم که این علتش چی هست، عدم توجه به حقوق دیگران، عدم یادگیری نحوه استفاده از سالن مطالعه

و به این فکر میکردم که چطوری میشه فرهنگش رو ایجاد کرد

با تشویق یا با آموزش؟

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

آرامش طبیعی

دل نوشته ها
۳ دی ۱۳۹۱ ۲ دیدگاه

post10

آرامش شاید فقط یه کلمه باشه اما یه دریا، حتی یه اقیانوس از معنی هست

هر کدوم از ما به نحوی و روشی دنبال کسب آرامش هستیم، گاهی موزیک گوش میدیم، گاهی دنبال سکوت و تاریکی هستیم و برخی هم با حرف زدن آرامش پیدا میکنن

این روزا، یه راه پیدا کردم واسه کسب آرامش

“نگاه کردن به طبیعت بکر”

البته شاید طبیعت پارک نسبتاً بکر باشه اما خب از بالای پل عابر پیاده میشه فقط به درخت ها نگاه کرد و چیزهای غیرطبیعی رو ندید

معمولاً وقتی از اون مسیر همیشگی رد میشم حدود یک دقیقه به درخت ها نگاه میکنم

درخت های پاییزی با این همه زیبایی و لطافت و این همه رنگ های زیبا و متفاوت که کنار هم هارمونی زیبایی ایجاد کردن

در حین همین نگاه کردن میشه به این فکر کرد که کسی که این همه زیبایی رو کنار هم چیده و درخت و پاییز و همه و همه ی این طبیعت رو خلق کرده واقعاً توانمند بوده 🙂

ازش ممنونم که این همه طبیعت رو آفریده واسه کسب آرامش

—

پی نوشت: این عکس همون منظره‌ای هست که هر روز می‌بینم.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

تخیل و ترس

دل نوشته ها
۱ دی ۱۳۹۱ بدون دیدگاه

fear

 همیشه پشت هر ترسی یه اتفاق هست یه مشاهده یا یه تجسم

من توی زندگی فقط دو ترس دارم، یکی رعد و برق و دیگری حرکت اتومبیل ها زیر پل عابر

همیشه یه قوه تخیل قوی داشتم، از همون دوران کودکی، و این تخیل قوی معمولاً باعث میشد در زمان مطالعه کتاب جای مطالعه صحنه های کتاب رو ببینم و از نظر خودم واقعاً قدرت خوبی بود.

حالا در مورد حرکت ماشین ها و علت ترس بگم

همیشه این صحنه و تجسم به ذهنم هجوم میاره:

یه نفر که از پل عابر میفته پایین و یه ماشین با سرعت زیاد بهش برخورد میکنه، تصور و تجسم چنین حادثه ای چنین ترسی رو توی قلب من ایجاد کرده و هنوز راه مقابله باهاش رو پیدا نکرد.

————

پی نوشت: واسه ترس هاتون علت رو پیدا کنید و با ساختن یه داستان یا خاطره خنده دار برای اون علت، ترس رو از بین ببرید.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

باور در مقابل اعتقاد

دل نوشته ها
۲۲ آذر ۱۳۹۱ بدون دیدگاه

belief-fate

باور در مقابل اعتقاد

شاید به نظر بیاد باور و اعتقاد در یک راستا هستن

درسته در یک راستا هستن اما تفاوت دارن

این نوشته یه برداشت کاملاً شخصی از این دو کلمه هست

به نظر من هر کسی مختاره واسه خودش برای هر کلمه یه تعریف داشته باشه، مخصوصاً کلمه هایی از این قبیل که بیشتر از اینکه لمسی و مادی باشن، معنوی و حسی هستن

قبل از اون میخوام دو تا عبارت رو بگم

لمس روحی و لمس جسمی

لمس جسمی مشخصه چیه، یه لمس فیزیکی و عادی و مادی که روزانه باهاش مواجهیم

و لمس روحی که یه عبارته و یه دریا معنی

حالا میرسیم به دو کلمه حسی باور و اعتقاد

از نظر من، اعتقاد یه حسی هست که با مطالعه و مشاهده و تحقیق بدست میاد، وقتی من میگم به یه چیزی اعتقاد دارم، یعنی در موردش چیزی دیدم، شنیدم، خوندم، کلاً با یه آزمایش یا مطالعه معتبر بدست اومده

با یه مثال سطحی میگم، مثلاً من اعتقاد دارم سیگار واسه بدن مضر هست، این اعتقاد از دیدن و شنیدن و مطالعه سرچشمه میگیره، خودم وقتی دود سیگار بهم میخوره حالم بد میشه پس به این اعتقاد رسیدم

یه مثال سطحی زدم، نخواستم وارد عبارات اعتقادی مذهبی بشم چون خودم هم مطالعه کمی دارم

حالا میرسیم به باور

میخوام از همون عبارت لمس روحی استفاده کنم

یه حس هایی هست تو وجود آدم، که گاهی غیرقابل توضیحه، بدون مطالعه یا هر چیزی بدست اومده

تحت یه لمس روحی و معنوی حاصل شده

اینه که من اسمش رو میذارم باور

شما وقتی چیزی رو باور دارین، با تک تک سلول های بدنتون حسش میکنید و میفهمیدش و درکش میکنید

این باوره

حالا این میون یه تفاوت هست که من به این خاطر واژه تقابل رو استفاده کردم

اعتقاد به راحتی قابل تغییره، با کمی مطالعه یا حتی شنیدن یه حرف کوچیک، و معمولاً وقتی کسی بفهمه اعتقادش غلط بوده ضربه خاصی به روحش وارد نمیشه

اما باور، سخت تغییر میکنه و اگه روزی باوری بشکنه، روح انسان رو خیلی بد تحت تاثیر قرار میده

امیدوارم باورهای همه پایدار باشن

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

تنبیه کارساز

دل نوشته ها
۲۲ آذر ۱۳۹۱ بدون دیدگاه

food

 امروز داشتم درس میخوندم و درسم کند پیش میرفت، نزدیک وقت ناهار هر روزه ام بود

خودم رو تنبیه کردم و گفتم تا این فصل رو تموم نکنی از ناهار خبری نیست

یه جورایی همه بدنم دست به دست هم دادن و به مغزم کمک کردن که تمرکز کنم و حدود ۳۰ صفحه از درس پایگاه داده ها رو در عرض یک ساعت با دقت تمام بخونم

فهمیدم چنین تنبیه و تهدیدی کارسازه

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

۱۲-۱۲-۲۰۱۲

دل نوشته ها
۲۱ آذر ۱۳۹۱ بدون دیدگاه

2012

چند سالی هست که بحث های مختلفی در مورد نابودی زمین در سال ۲۰۱۲ میشه

و یه مدت همه فیلم سازها فیلم نابودی رو میساختن، و من با دیدن اون فیلم ها فکر میکردم هنوز خیلی مونده به سال ۲۰۱۲ و حالا داره تموم میشه

زمانه دیگه

و این چند روز اخیر مثل همه تاریخ های مشابه دیگه، همینطور دارن ۱۲-۱۲-۲۰۱۲ ساعت ۱۲:۱۲:۱۲ رو به زبون میارن و شده نقل محافل

بعضی ها هم که میگن شروع کنین به شمارش معکوس برای نابودی

کمتر از ۱۰ روز به ۲۱ دسامبر مونده، صبر کنیم و ببینیم 🙂

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه
صفحه 30 of 31« اول...1020«28293031»

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • نوشتن، بخشی مهم از وجود من!
  • آنچه گذشت – ۲۰۲۲
  • ۹ آذر ۱۴۰۱ – شد ۴ سال
  • خارجِ خوب
  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۵)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۶)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۹)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۵)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • دی ۱۴۰۱ (۲)
  • آذر ۱۴۰۱ (۱)
  • شهریور ۱۴۰۱ (۱)
  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن