چرا رویداد برگزار میکردم؟
سلام
گفتم تا ذهنم تو فضای خاطراته، ادامه پست دیروز رو بنویسم. البته امیدوارم مثل دیروز ۳ ساعت طول نکشه.
علت دوم برای نوشتن پست خاطرههای استارتاپی: دیروز صبح، متن “درباره من” وبلاگم رو خوندم و دلم خواست یکی از پاراگرافهای این متن رو مفصلتر توضیح بدم.
دوست دارم بگم چرا رویداد برگزار میکردم. بالاتر اشاره کردم، من تو فکر راهاندازی یک سایت بودم که وقت زیادی گذاشتم تا برم کلاس برنامهنویسی، اما در نهایت فهمیدم برنامهنویسی تخصص مناسبی برای من نیست. همیشه، تمام حس من این بود که من خیلی دیر مسیر زندگیم رو پیدا کردم، برگزاری رویدادها، از نظر من برای کمک کردن به همه افرادی بود که شرکت میکردن تا زودتر مسیر استعداد و تواناییشون رو پیدا کنن. حداقل حس من از این رویدادها این بود.
خب بریم سراغ شرح قصه
یادمه از همون نوجوونی و جوونی و دانشجویی، علاقه زیادی به فعالیتهای اینچنینی داشتم. در ادامه زیاد پیش میومد آدما بیان سراغم ازم سوال بپرسن و من هم جواب دادن به سوالات و راهنمایی کردن رو بسیار دوست دارم.
اجازه بدین برگزاری رویداد و فوایدش رو به دو بخش تقسیم کنم. بخش اول برای شرکتکننده و بخش دوم برای برگزارکننده.
بخش اول: شرکتکننده
خب، فایده اول که همیشه یادگیریه، فایده دوم هم آشنا شدن با آدمای دیگه و شبکهسازی که یه جایی اینقدر به درد آدم میخوره که چی!
تو رویدادهایی مثل استارتاپویکند و لیناستارتاپماشین که حالت کارگاهی و کار عملی دارن، آدم فرصت این رو داره که در راستای فعالیت حرفهای و البته بازاری خودش رو محک بزنه و ببینه آیا کاری که مشتاق بوده انجام بده به دردش میخوره یا نه.
مثال میزنم: من کارآفرینی و ارزشآفرینی رو دوست داشتم، اینکه یک کسب و کار راهاندازی کنم و تیم داشته باشم و تمامی مواردی که خودتون بهتر از من بلدین. ولی تو همین محیطها فهمیدم که من برای مدیریت و رهبری یک کسب و کار تواناییهای لازم و کافی رو ندارم. برای من بهتره که عضوی از تیم باشم.
یک قایق پارویی رو در نظر بگیرین. اعضای تیم پارو میزنن و رهبر تیم هم مدیریت و رهبری میکنه. من باید جز افرادی باشم که پارو میزنن. رهبری مناسب من نیست، هر چند استعدادش رو دارم، اما استعداد کافی نیست! رهبری و مدیریت شاخصههای دیگهای رو داره که من هنوز اون تواناییهای لازم رو ندارم.
مثال بعدی، من هم مثل خیلی از شماها فکر میکردم IT یعنی برنامهنویسی یا شبکه، پس به علت بیزاری شدید از شبکه مجبور بودم برنامهنویسی رو ادامه بدم. اما فهمیدم من آدم محتوام نه کد! این شد که شدم آدمی که الآن هستم و بسیار خوشحالم که شرکت تو همین رویدادها بهم کمک کرد بفهمم مسیر تخصصی مناسب برای من که استعداد، توانایی و علاقهام رو در یک راستا داره چیه.
شاید براتون سوال باشه که خب، من که برگزارکننده بودم، اما چرا مثالها رو برای خودم زدم. برگزارکننده هم شرکتکننده است، فقط بازه زمانی فعالیت و شرکتش در رویداد کمی (حدود ۳ ماه یا بیشتر) بیشتره و وظایفش فرق داره.
بخش دوم: برگزارکننده
برگزاری رویداد اینقدر که استرس و سختی داره، شاید هیچ چیز دیگه اینقدر استرس و سختی نداشته باشه. به خصوص وقتی بودجه کافی نداری و اسپانسر هم روز قبل از رویداد کنسل میکنه. به همین سادگی. از این دست اتفاقها رو شاید همه کسایی که رویداد برگزار کردن تجربه کرده باشن.
[قصد “غر زدن” ندارم، فقط حرفِ دلی که مدتها توی دلم مونده بود. ضرر حدود ۵ میلیونی برای برگزاری رویداد لین استارتاپ ماشین شیراز که من از پساندازم پرداخت کردم. اما بعدش افرادی تصور کردن من با سود حاصل از رویداد رفتم کنفرانس iBridges که اینطور نبود و سرآوا بخش عمدهای از هزینههای سفر من رو به دلیل اینکه “عضو تیم برگزاری” بودم پرداخت کرد]شما وقتی یک رویداد رو برگزار میکنین، تجربههای زیادی کسب میکنین. دوستای خوبی هم پیدا میکنین. با آدمهایی آشنا میشین که چنان تاثیرگذارن که همیشه میتونید ازشون درس بگیرید، هم درس کسب و کاری، هم درس زندگی.
شاید تصور عموم این باشه که یه برگزارکننده واسه دیده شدن یا سود شخصی خودش داره رویداد برگزار میکنه. بالاتر اشاره کردم، گاهی از نظر مالی حتی ضرر داره، پس سود مادی دلیل مناسبی نیست. آدم بالاخره داره عمرش رو میذاره، وقتش رو میذاره و به عنوان یه شرکتکننده باید منفعتی براش داشته باشه.
منفعتش اما، قابل دیدن و شمردن نیست، معنویه. حس خوبیه که از رضایت شرکتکنندهها بهمون میرسه. حس خوبیه که بعد از چند سال، یکی پیام میده رویداد شما باعث شد من مسیر زندگیم رو پیدا کنم و تشکر میکنه. حس خوبیه که میبینی قدمهایی که برداشتی به بقیه کمک کرده.
کاش پیامهایی از این قبیل رو جایی ذخیره کرده بودم و چه حیف که نکردم.
اسمش شرح بود، ولی فقط خلاصهای بود از حدود ۴ سال فعالیت برای برگزاری رویدادهای مختلف که البته با جزییات بیشتر در پست قبلی بهشون اشاره کردم.
– – –
پینوشت ۱: اگه شما هم تجربه برگزاری رویداد دارین، ممنون میشم از منفعتهایی که داشتین بنویسین.
پینوشت ۲: بعد از لین استارتاپ ماشین شیراز، فکر میکردم دیگه هیچوقت رویدادی برگزار نکنم، بینهایت خسته شده بودم و ضرر مادی خیلی اذیتم میکرد. اما تقاضا و حمایت جامعه استارتاپی، حمایت میلاد صابری (برگزارکننده استارتاپگرایند تهران) و در نهایت حمایت مالی خانم لیلا صادقی شاد و شرکت ایشون (شرکت مهندسی خدماتی و بازرگانی سفیر زرین سپاهان) باعث شد باز دل به دریا بزنیم و استارتاپ گرایند شیراز رو شروع کنیم. خوشحالم که حامد تکمیل و میثم عبدالهی این مسیر (جامعه کسب و کار شیراز) رو با قدرت خیلی خیلی بیشتر دارن ادامه میدن.
سلام.
اطلاعاتی هرچند اندک از دنیای IT دارم. همیشه برام سوال بود این استارتاپ ویکندها چقدر مسخره هستند. و اصلا درک نمیکردم که میتونن فایده داشته باشن. هرچقدر هم کاتالوگ و اهدافشون رو میخوندم واقعا قانع نمیشدم.
اونجا که گفتی حداقل باعث شناخت خود آدم میشه، ترغیبم کرد که رویداد بعدی شیراز (و حتی تهران) رو شرکت کنم.
ممنون که مینویسی.
هر اتفاقی، مزایا و معایب خودش رو داره، باید اونا رو گذاشت رو کفه ترازو تا ببینیم کدوم وزنه سنگینتره. از نظر من آدم باید تو مسیر کسب و کار و شناخت استعداد خودش، اکثر راههای ممکن رو محک بزنه. میگم اکثر، چون همه راههای ممکن رو نمیشه محک زد، عمر آدم محدوده، مثلاً من فرصت این رو نداشتم که هم پزشکی رو بخونم هم IT تا بفهمم تو کدوم حوزه میتونم فعالیت کنم. اما به فرض اگه ۱۳ سال پیش هم استارتاپ ویکند بود همون زمان هم میتونستم دوره هلال احمر شرکت کنم، تصمیمگیری برام سادهتر میشد. [فقط مثال بود]
من حامی ۱۰۰٪ این دسته از رویدادها نیستم، هر چند خودم تعداد زیادی رویداد برگزار کردم، اما میگم به خاطر منافعی که داره، ارزشش رو داره حداقل یک دوره شرکت کنین.