سلام
دو سال پیش، در چنین روزی، ۵ آبان ۱۳۹۶ (۲۷ اکتبر)، برای اقامت بلند مدت آلمان، در سایت سفارت آلمان در تهران، ثبتنام کردم و قدم اول رو برای مهاجرت به آلمان برداشتم.
اول از همه با هم چند تا تاریخ رو ببینیم:
- آرزو و خواسته زندگی خارج از کشور: از کودکی (همون جمله آرزوهات رو یه جا یادداشت کن، تو یادت میره ولی خدا یادش نمیره، شاید چیزی که امروز داری، آرزوی دیروزت بوده)
- تصمیم اولیه به مهاجرت به خارج از کشور: پیش از سال ۱۳۹۴
- ثبت نام در سایت سفارت جهت اقامت بلند مدت در آلمان: ۵ آبان ۱۳۹۶
- ایمیل دوم سفارت حاوی وقت مصاحبه: ۱۶ خرداد ۱۳۹۷
- مصاحبه سفارت: ۲۱ تیر ۱۳۹۷
- تماس از سفارت: ۲۳ مرداد ۱۳۹۷
- دریافت ویزا: ۱۱ شهریور ۱۳۹۷
- تاریخ شروع اقامت در آلمان: ۲۰ مهر ۱۳۹۷
- ورود به آلمان: ۹ آذر ۱۳۹۷
این تاریخ ها رو نوشتم تا شاهدی باشه با اعداد و ارقام بر مدت زمانی که یه پروسه مهاجرت ممکنه طول بکشه. البته فرد به فرد و تجربه به تجربه فرق داره. گاهی کمتر و گاهی بیشتر. اما به هر صورت تلاش، ممارست، صبر و از همه مهم تر پشتکار و کفش آهنی لازمه.
زمانی که تصمیم گرفتم مهاجرت کنم، از نظر خودم مقدمههای دیگهای لازم داشت. یکی اینکه تنها زندگی کنم و بتونم مسئولیتهای زندگی رو بشناسم. قدم اول برای من مهاجرت از شیراز به تهران بود. هنوز هم که گاهی فکر میکنم، بهترین تصمیم رو گرفتم.
پله پله و قدم قدم راهی رو طی کردن به من خیلی کمک کرد. انگار یه نوزاد که اول چهار دست و پا راه میره (گاگله میکنه – اصطلاح شیرازی)، بعدش تاتی تاتی میکنه و کمکم راه میره. یهو یک به دو از آغوش والدین، شروع به دویدن نمیکنه. من الآن دارم راه میرم و ایشالا با صبوری و پشتکار به مرحله دویدن هم برسم.
انتخاب مقصد برای من سخت نبود، آلمان رو دیده بودم و کورکورانه عاشقش شده بودم. نوشتم کورکورانه چون مطالعه کافی در مورد روال اداری و میزان اهمیت زبان آلمانی نداشتم. شاید اگه با همین تجربه فعلی به گذشته برگردم، حتماً زبان آلمانی رو به سطح B1 میرسونم و بعد مهاجرت میکنم. نه اینکه الآن مشکلی داشته باشم برای برقراری ارتباط، اما اینکه آدم آلمانی بلد باشه، باعث میشه تو محیط و اجتماع شرایط بهتری داشته باشه و راحتتر با آدما ارتباط برقرار کنه.
من بر اساس معیارهایی که برای مهاجرت داشتم، از انتخابم راضی ام.
من چه معیارهایی رو در نظر داشتم:
- امنیت اجتماعی
- امنیت اقتصادی
- امنیت شغلی
- حریم شخصی
- امکانات رفاهی
- بیمه و سلامت
- نزدیکی به ایران
- نظم و قانون
و خیلی معیارهای ریز و درشت دیگه که به مرور بعد از زندگی در چند ماه اول به ذهن آدم میرسه. من از مهاجرتم راضیام، اما وقتی کسی ازم میپرسه آلمان رو پیشنهاد میدی یا نه، سعی میکنم واقع بینانه مزایا و معایب رو بر اساس معیارهای خودم بگم. تاکید میکنم معیارهای خودم.
هیچ مرجع مقایسه ای با سایر کشورها ندارم، چون تجربه زندگی در کشور دیگهای به جز ایران رو نداشتم. پس وقتی کسی ازم میپرسه اروپا بهتره یا کانادا، قطعاً نمیتونم جواب بدم، من از اون دسته آدما نبودم که برم در مورد همه کشورها مطالعه کنم، اطلاعات کسب کنم و تصمیم بگیرم، من جز اون دسته آدما بودم که کورکورانه عاشق آلمان بودم و دنبال راه برای مهاجرت به آلمان.
تنها چیزی که شاید من در مورد مهاجرت به آلمان بگم، اینکه به خانوادهها پیشنهاد نمیکنم، چون مثل کانادا یا استرالیا به تمام اعضای خانواده همزمان ویزا نمیده. ویزای وابستگان به متقاضی اصلی، پروسه و مراحل جداگانه داره. اما اخیراً تجربههای متفاوتی شنیدم از کسایی که همزمان ویزا گرفتن. پس تو این مورد هم، مثل بازه زمانی، تجربههای متفاوت باعث میشه دیگه اظهار نظر نکنم.
فقط میتونم شرایط زندگی و اطلاعاتی که دارم رو در اختیار بقیه بذارم. حتی نمیتونم به صورت مزایا یا معایت چیزی رو مطرح کنم. شاید چیزی که از نظر من مزایا محسوب بشه، از نظر دیگری عیب باشه.
مثال میزنم:
من حدود نصف حقوقم رو برای بیمه و مالیات میدم. در ازاش امنیت اجتماعی و رفاه و بیمه (سلامت، بیکاری، بازنشستگی) خیلی خوب دارم. اما شاید از نظر دیگری این میزان بیمه و مالیات بیش از حد باشه. اما از نظر من این موضوع مزایا محسوب میشه.
من با یک خانواده آلمانی زندگی میکنم، یه اتاق مجزا اجاره کردم که آشپزخانه و حمام مشترک داریم. در حالی که من تو یک خونه با ورودی مشترک با این خانواده زندگی میکنم، اما حریم شخصی کامل دارم و هیچ دخالت یا فضولی در زندگیم ندارن.
اما شاید بعضی ها دوست داشته باشن با کسی هم خونه باشن که ریز به ریز جزییات زندگی هم رو خبر داشته باشن. من اینطوری نیستم و خیلی خوشحالم که خانوادهای که باهاشون زندگی میکنم هم روحیه مشابهی دارن. تقریباً تمام آلمانیهایی که من میشناسم همینطورن. از نظر دور هم جمع شدن یا با هم غذا خوردن هم کاملاً اختیاریه، وقتی مهمون دارن من رو هم دعوت میکنن، یه روزایی با هم صبحونه میخوریم. یه وقتایی کاری داشته باشم یا کمکی بخوام، اصلاً دریغ نمیکنن و در واقع هر چیزی از دستشون بر بیاد رو برای کمک بهم انجام میدن. بینهایت خونگرم و مهربونن. همین که خونهشون رو با یک غریبه به اشتراک گذاشتن، نشون میده چقدر آدمهایی خوبی هستن.
یکی از سوالهایی که ممکنه (ممکنِ – هکسره رو بلد نیستم) براتون پیش بیاد، گرفتن خونه مستقله. بله میشه با هزینه کمی بیشتر خونه مستقل گرفت. اما خونههای خوشقیمت و خونههای که مرکز شهر هستن خیلی سخت پیدا میشن و برای ما که تازه واردیم و سابقه مستاجر بودن و … نداریم، شاید کمی سخت باشه. اما دلیل اینکه من هنوز خونه مستقل نگرفتم:
- متراژ اتاق و امکاناتی که توی این خونه دارم، فلتها و استودیوها معمولاً کمتر از ۲۵ متر هستن. تصور کنین کل محل زندگی با آشپزخونه، حمام و دسشویی ۱۸ متر.
- تقویت زبان آلمانی
- خو گرفتن به این خانواده مهربون
- محله بسیار عالی و آروم خونه
من از انتخابم و از مهاجرتم بر اساس معیارهای خودم راضی ام.
اما نمیتونم توصیه کنم که مهاجرت کنید یا مهاجرت نکنید، به چه کشوری یا حتی چه شهری مهاجرت کنید و سوالهای مشابه. من فقط میتونم تجربیات خودم رو در مورد روال اداری، پیدا کردن خونه، هزینهها و سایر موارد در آلمان (برلین) باهاتون به اشتراک بذارم.
پیشنهادم اینه خیلی مطالعه کنید، تجربههای آدمهای مختلف با روحیات مختلف رو بخونید و بشنوید و در صورت امکان پیش از مهاجرت یک سفر به کشور مقصد داشته باشید. از سفر منظورم یک سفر طولانیتر از چند روزه! مثلاً یک سفر یک ماهه و فقط در یک شهر. شهری که در آینده میخواین زندگی کنین.
من به واسطه کارم، یک ماهی رو زاربروکن زندگی میکردم، اوایل به شدت عاشق اون شهر شده بودم و حتی فکر میکردم شاید روزی به مهاجرت به اون شهر فکر کنم، اما وقتی برگشتم برلین، فکرم کمی بازتر شد و معیارهای مهم دیگه برای محل زندگی رو یادم اومد. زندگی در شهر کوچیک بینهایت جذابه، اما اینکه آخر هفته هیچ اتفاق خاصی توی شهر نیفته، برای افرادی مثل من که تنها هستن، خیلی مضره. بله، برای یک خانواده که ترجیح میدن فرزندشون تو یه شهر آروم بزرگ بشه و رشد کنه، زاربروکن یکی از بهترین انتخابهاست.
موفق باشید.