روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d8%b2%d9%86%d8%af%da%af%db%8c

خارجِ خوب

آن روی مهاجرت
۱ شهریور ۱۴۰۱ بدون دیدگاه
Photo by Kyle Glenn on Unsplash

سلام.

یه زمانی، تو گذشته های خیلی دور، مهاجرت برای پیدا کردن محل خوب برای زندگی بوده. مثلاً دنبال جایی می گشتن که آب باشه، مواد غذایی پیدا بشه. هوا خوب باشه و یه سری فاکتورهای زندگی داشته باشه.

به عبارتی، معیارها به نسبت مشابه بودن. حفظ بقا.

به مرور زمان تمدن شکل گرفت. تمدن تغییر کرد، پیشرفت کرد و رسید به چیزی که ما امروز می شناسیم. در کنار این تغییرات، یه سری ارزش ها هم شکل گرفت. ارزش های جمعی و ارزش های فردی توسعه پیدا کردن و شاید حتی بشه گفت در هر زمان، ارزش جدیدی وارد دنیای کنونی می شه.

مثال زیاده، ولی به همین جمله بسنده کنیم که هر کسی ارزش فردی منحصر به خودش رو دنبال می کنه. این رو هم اشاره کنیم که دیگه معیارهای مشابهی برای زندگی وجود نداره. چون هدف فقط حفظ بقا نیست.

بریم ادامه مطلب تا عنوان این نوشته رو توضیح بدم.

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

گاه‌نوشت از حرفای پشت‌پرده ذهن

دل نوشته ها
۸ دی ۱۴۰۰ بدون دیدگاه
Photo by Júnior Ferreira on Unsplash

سلام

یادش بخیر اون روزایی که هر روز پست وبلاگ می‌نوشتم. نمی‌دونم چی شد که دیگه این کار رو نمی‌کنم. دیدی یه روزایی به یه بخش‌هایی از خاطرات و گذشته‌ات فکر می‌کنی و آه می‌کشی. دلت می‌خواست هنوز اون ویژگی گذشته رو داشته باشی.

بریم ادامه مطلب تا بقیه حرفا رو بشنویم یا بخونیم …

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

زندگی غیرقابل پیش‌بینی

دل نوشته ها
۲۸ آذر ۱۴۰۰ بدون دیدگاه
Photo by Nacho Juárez from Pexels

سلام

این روزا، نوشتن از همه کارای دنیا برام سخت‌تر شده! چرا؟ نمی‌دونم! شاید هم بدونم، ولی ذهنم سررشته کلاف رو گم کرده! انگار که نیست که نیست! مثل سوزنی که تو انبار کاه گم شده.

باورم نمی‌شه! باورتون می‌شه؟ نوشتنی که از ۸ سالگی همراه همیشگی من بوده، برام سخت‌ترین شده! منی که عاشق نوشتنم! منی که همه زندگیم بر نوشتن بنا شده! منی که مزیت رقابتی‌ام تو تمام بخش‌های زندگیم همین نوشتن بوده! منی که مهارت ارتباطی قوی با نوشتن دارم! منی که قدرت بیان احساس رو با نوشتن دارم!‌ منی که حال خوبم رو با نوشتن منتقل می‌کنم! منی که حال بدم رو با نوشتن التیام می‌بخشم! همین من! همین من دیگه نمی‌تونه بنویسه!

پیر شدم؟ شاید …

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

راه‌حل‌هایی کوچک برای جلوگیری از تشدید اضطراب

دل نوشته ها
۳۰ دی ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Stress

سلام

روزهایی که گذشت، خیلی سخت بودن. خیلی سخت‌تر از حد انتظار و خیلی سخت‌تر از حد تحمل من! از بی‌خوابی و عدم تمرکز که بگذریم، می‌رسیم به بی‌اشتهایی و کلافگی! از اینا هم که بگذریم، می‌رسیم به زودرنج شدن و اشک دم مشک!

روزای سختی دارن می‌گذرن، برای هر کدوم از ما به نوعی و با دلایلی!

سختی‌اش اونجاست که حتی نمی‌تونی توضیح بدی چرا غمگینی، یا حتی اندوهگین بودنت به رسمیت شناخته نمی‌شه! یا اطرافیان ازت انتظار دارن بی‌تفاوت باشی!

برای من شدنی نبود! هنوز هم نیست! هنوز هم دارم تلاش می‌کنم!‌ اما انگار طلسم شدم! طلسم غم!

بگذریم! از این مقدمه‌ها باید گذر کرد.

این نوشته موضوعش چیز دیگری است.

هر چقدر سخت، مجبوریم به زندگی روزمره برگردیم، سعی کنیم حواس‌مون رو از جریانات و اتفاقات جاری پرت کنیم! چاره‌ای نیست.

این راه‌حل‌هایی بود که به ذهن من رسید و دارم تلاش می‌کنم انجام بدم:

  • محدود کردن استفاده از توییتر و اینستاگرام در طول روز به ۳۰ دقیقه (از قابلیت اندروید برای قفل کردن اپلیکیشن‌ها استفاده کردم)
  • میوت کردن تمام پست‌ها و کلمه‌های مرتبط با وقایع ناراحت‌کننده
  • پاک کردن تمام کانال‌های خبری در تلگرام
  • پر کردن تمام ساعت‌های خالی در روز با برنامه‌های مختلف
  • کتاب خوندن
  • موسیقی‌های نوستالژیک – مثل گروه آریان
  • بازی کردن (من کندی کراش بازی می‌کنم)
  • وقت گذروندن با دوستا
  • خرید رفتن
  • انیمیشن تماشا کردن
  • فیلم‌های آروم و کمدی نگاه کردن
  • رستوران رفتن
  • آشپزی کردن

کلاً هر کاری که بتونه برای حتی چند دقیقه، احساس خوب و لذت به ما بده، می‌تونه به بهتر شدن شرایط روحی‌مون کمک کنه. بیشتر از همه زمان‌های دیگه باید مراقب خودمون باشیم.

شرایط خیلی سخته. می‌دونم. اما باید ادامه بدیم.

– – –

شما چه راه‌هایی رو پیشنهاد می‌دین؟

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

گاه‌شماری دیگر

گاه‌شمار مهاجرت
۲۶ دی ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Celebration

سلام

وقتی وارد این خونه شدم و زندگی رو با یه خانواده آلمانی شروع کردم، زمین تو همین نقطه بود که امروز قرار داره. ۱۶ ژانویه ۲۰۱۹

یک سال از این اتفاق گذشت و چقدر زود گذشت!

انگار همین دیروز بود!

زندگی کردن با خانواده آلمانی، تو یک سال گذشته، اتفاق‌ها و خاطرات خیلی خوبی رو برای من رقم زده.

مثل سینی تولد که برام حاضر کرده بودن و صبح که بیدار شدم و رفتم تو آشپرخونه دیدمش. کیک و شمع و هدیه. اینقدر ذوق‌زده بودم و باورم نمی‌شد که این همه محبت داشته باشن.

خیلی وقتا باهاشون صبحونه خوردم و از مصاحبت باهاشون لذت بردم، با اینکه اوایل حتی یک کلمه آلمانی هم نمی‌فهمیدم.

با بچه‌هاشون بولینگ رفتم، اینکه من رو تو جمع خودشون قبول کردن و با دوستاشون بیرون بردن.

همراهشون به چند تا جشن و بازارچه تابستونی تو کلیسا رفتم و چقدر برنامه‌های شاد و مفرحی داشتن.

وقتی مهمون داشتم چقدر خوش‌برخورد بودن و به مهمون‌هام هم هدیه دادن. (البته مهمون‌های دوست‌داشتنی‌ام هم کلی سوغاتی از ایران براشون آورده بودن، زعفران و پسته و گز و کلی چیزای دیگه که یادم رفته)

همه حرفایی که در مورد آلمانی‌ها شنیدین که خیلی سرد و بی‌محبتن، من که ندیدم.

خانواده‌ای که من باهاشون زندگی می‌کنم، بی‌نهایت خون‌گرم و مهربونن. هر کمکی لازم داشته باشم دریغ نمی‌کنن، واسه کارا اداری یا نامه که دریافت می‌کنم کمکم می‌کنن.

تو یاد گرفتن زبان آلمانی بهم کمک می‌کنن و واقعاً کمک بزرگیه.

همین که تصور کنید بخشی از خونه و زندگی‌شون رو با یک غریبه که حتی هم‌زبون‌شون هم نیست شریک شدن.

این اتفاق، یکی از بزرگترین شانس‌های من بعد از مهاجرت بود.

خدا رو شکر.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند

دل نوشته ها
۱۴ آذر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

heart

سلام

آیا واقعاً “آنچه از دل بر آید لاجرم بر دل نشیند”؟

آیا اینطوره؟

من که اینطور فکر نمی‌کنم! روابط انسانی خیلی پیچیده‌تر از این حرفاست! من بارها و بارها حرف دلم رو صادقانه زدم و باعث رنجش شدم! باعث برداشت اشتباه شدم! باعث کدورت و تلخی شدم!

روزی همه در مورد عزیز فوت شده صحبت می‌کردن، گفتم کاش طوری زندگی کنیم که وقتی مردیم همه به نیکی ازمون یاد کنن مثل عزیز از دست رفته.

طوری به مذاق همه این حرف تلخ و بد اومد که سکوت برقرار شد و آخر هم کسی گفت مجبور بودی شبمون رو خراب کنی؟

چرا خب؟ چرا باید یکی نسبت به حقیقتی که سر راه همه قرار داره، چنین واکنشی داشته باشه؟ تنها در صورتی می‌شه اینقدر واکنش داشت، که آدم به بد بودن خودش یقین داشته باشه. بدونه در حق دیگران بدی کرده!

همه ما یه روز می‌میریم، همه‌مون!‌ همه!‌ همه! حتی من!‌ حتی تو!‌

کاش یه طوری زندگی کنیم که واقعاً دینی به گردن کسی نداشته باشیم، مدیون کسی نباشیم و بدی در حق کسی نکرده باشیم. که هیچ دین و مذهبی جز این نیست، حق‌الناس و انسانیت!

قرار بود این نوشته، حرف دل باشه، شاید که بر دل بنشینه!

حرف دلی نیست، خیلی وقته سکوتم! خیلی وقته خودم نیستم!‌ خیلی وقته تو دنیایی که نباید و نشاید غرق شدم و حرفام شده حرفای کلیشه‌ای! دردم شده کلیشه! غصه‌ام شده کلیشه؟

شاید تبعات بالا رفتن سن باشه، آدم درون‌گرا می‌شه و من از این درون‌گرایی بیزارم! از این انزوا بیزارم! از دور شدن از همه چیز بیزارم!

بازم می‌گم، حتماً باید تبعات بالا رفتن سن باشه! شاید هم تبعات تغییر محیط!

گاهی بی‌حوصله‌ام و احساس می‌کنم هیچ‌کسی رو توی دنیا ندارم بتونم باهاش حرف بزنم! قدیما ویلنم بود، الآن چی؟ یه مدتی حرف دلم رو خط به خط بند می‌زدم تو همین وبلاگ (اصطلاح ادبی‌ش درست بود؟)، اما این روزا چی؟ حتی وبلاگ‌نویسی هم سخت شده برام!

به قولی: “چه بر من شده است؟”

بر سَر ِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید

بگذرد این روزگار تلخ تر از زَهر 
بار دگر روزگار چون شِکَر آید

بلبل عاشق! تو عمر خواه, که آخِر
باغ شود سبز و شاخ ِگل به بَر آید

صبرو ظفر, هر دو دوستان قدیمند
بر اثر ِ صبر نوبت ِ ظفر آید

صالح و طالح متاع خویش نمایند
تا چه قبول افتد و چه در نظر آید.

خلوت دل نیست جایِ صحبتِ اضداد:
دیو چو بیرون رود فرشته درآید!

بر در ِاربابِ بی‌مروتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کِی به درآید؟

صحبتِ حکام ظلمتِ شبِ یلداست,
نور ز خورشید خواه, بو که برآید!

غفلتِ حافظ در این سراچه, عجب نیست:
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید!

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

تغییر ایجاد کن

دل نوشته ها
۴ آبان ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

post657

سلام

عنوان پست امروز از یکی از نام‌گذاری‌های روز ۲۶ اکتبر الهام گرفته شده (برگرفته شده یا هر فعل صحیح دیگه)

تغییر ایجاد کن! Make a difference

البته تاریخچه نام‌گذاری امروز رو می‌تونین از این لینک بخونید و من قصد ندارم در مورد تاریخچه چیزی بنویسم. فقط از این اسم الهام گرفتم تا انشای امروز رو بنویسم. بله انشا. دبستان (ابتدایی) که بودیم و هم‌چنین دوره راهنمایی، زنگ انشا داشتیم. برای من که نوشتن رو خیلی دوست داشتم، زنگ انشا یکی از جذاب‌ترین‌ها بود.

اگرچه که نام‌گذاری این روز، در راستای ایجاد تغییر در محیط پیرامون و دنیاست، من می‌خوام کمی جزئی‌تر به تغییر و ایجاد تغییر نگاه کنم و به تغییر در زندگی شخصی برسم.

شده تا حالا فکر کنین از شرایط زندگی‌تون راضی نیستین؟ شده به این فکر کنین که یه موضوعی شما رو اذیت می‌کنه و آسایش و آرامش شما رو مختل کرده؟

این موضوع می‌تونه در محیط یا حتی در وجود خودتون باشه. خب حالا که این موضوع شما رو اذیت می‌کنه، به نظرتون بهتر نیست تغییری ایجاد کنین؟

کتاب “از شنبه” رو خوندین؟ تو این کتاب می‌گه وظیفه مغز حفظ حالت موجوده، تا کمترین انرژی رو مصرف کنه، برای همین نسبت به هر گونه تغییری مقاومت نشون میدیم.

نمی‌دونم ضرب‌المثل بود یا آموزش یا چیز دیگری، که می‌گفت برای ایجاد عادات خوب، روزی ۱۵ دقیقه اون فعالیت رو انجام بدین، به مرور تبدیل به عادت می‌شه. مثلاً:

  • روزی ۱۵ دقیقه مطالعه کنید
  • روزی ۱۵ دقیقه پیاده‌روی کنید
  • روزی ۱۵ دقیقه ورزش کنید
  • روزی ۱۵ دقیقه مدیتیشن کنید
  • روزی ۱۵ دقیقه هر فعالیتی که دوست دارین به عادت مثبت تبدیل بشه رو انجام بدین.

خب حالا بریم سراغ تغییر:

  • از شرایط تغذیه‌تون راضی نیستین؟
  • از شرایط خوابتون راضی نیستین؟
  • از شرایط وزن و هیکل‌تون راضی نیستین؟
  • از شرایط سلامتی‌تون راضی نیستین؟
  • از شرایط آگاهی و اطلاعات عمومی‌تون راضی نیستین؟
  • از شرایط تمرکزتون راضی نیستین؟
  • …

می‌دونم برخی از این مثال‌هایی که زدم نیاز به مراجعه به متخصص مربوطه داره، تمرین‌هایی هم که متخصص مربوطه بهتون می‌ده، نیاز به تداوم و تبدیل شدن به عادت مثبت داره، غیر از اینه؟

وقتی ما از چیزی ناراضی هستیم و به جای تغییر شرایط و اوضاع، پشت سر هم فقط غر می‌زنیم، اون مسئله و موضوع هیچ‌وقت تغییر نمی‌کنه، تنها کسی که مسئول تغییره، خود ماییم.

شاید بد نباشه سریال Unbreakable Kimmy Schmidt رو ببینید.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

چگونه زندگی ام را ارزیابی کنم؟

دل نوشته ها
۲۷ مهر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Evaluate Your Life Day

سلام

امروز نام‌گذاری شده به “زندگی‌ات را ارزیابی کن” یا “Evaluate Your Life Day“. با توجه به دوره رکودی که درگیرش هستم، به نظرم برای خودم هم اسم امروز، انگیزه‌ای شد برای فکر کردن و بررسی شرایط موجود!

خب من برای شروع چی کار کردم؟ از گوگل عزیز کمک خواستم و عبارت “how to evaluate your life” رو جستجو کردم. کمی نتیجه‌ها رو خوندم و چند تا راهکارش رو برای شما ترجمه می‌کنم.

اول از همه اینکه ارزیابی زندگی‌مون باید دوره‌ای باشه و در دسته‌بندی‌های مختلفی قرار می‌گیره. روزانه، هفتگی، ماهانه، سه ماه، سالانه و … که کاملاً بستگی به فعالیت‌های ما و اهداف ما داره.

این ۷ راه رو در مقاله‌ای با عنوان ۷ راهکار متناوب برای ارزیابی زندگی به صورت روزانه خوندم. بخشی ترجمه و بخشی هم نظرات خودمه:

  1. آخر هر روز از خودتون بپرسین: آیا امروز مهم بود؟ یا شاید مفهومش بهتر بتونه منظور رو برسونه: آیا امروز موفق بودم یا برام ارزشمند بود و روز مفیدی بود؟
  2. در آغاز هر روز موفقیت رو تعریف کنین، شاید بهتر باشه معیار موفقیت برای هر روز رو شب قبل تعیین کنیت. تعیین کنین و تصمیم بگیرین که در پایان روز چه چیزهایی رو می‌خواید اتفاق افتاده باشه. این تصمیم‌گیری باعث می‌شه در پایان روز به سوال بالایی هم راحت‌تر جواب بدین.
  3. فعالیت‌هاتون رو اولویت‌بندی کنین. با یه نرم‌افزار یا اپلیکیشن برنامه‌ریزی و مدیریت فعالیت‌های شخصی / کاری می‌تونین خیلی راحت اثربخشی رو بالاتر ببرید.
  4. کاری که به تاخیر انداختین رو انجام بدین. وقتی اون کار عقب افتاده رو انجام بدین، بار سنگینی از روی دوش‌تون برداشته می‌شه که باعث می‌شه آرامش ذهن‌تون زیادتر بشه.
  5. برای خودتون معیار اندازه‌گیری درست کنین. معیارهایی که موفقیت شما رو در فعالیت‌ها اندازه‌گیری کنن. باید در نظر داشته باشین که معیارهایی که تعریف می‌کنین ممکنه جامع نباشن و فقط برای یه دوره زمانی مشخص کاربرد داشته باشن. پس معیارها هم نیاز به بازبینی دارن.
    مثلاً من تصمیم گرفتم هر روز پست وبلاگ بنویسم و دارم این کار رو انجام می‌دم، حتی گاهی سخت می‌شه ولی تلاش می‌کنم هیچ روزی بدون پست نباشه. یه جور تمرینه.
  6. شادی‌های لحظه‌ای رو بیشتر کنین. در واقع همون مثل به ترک دیوار هم بخندین، چه اشکالی داره؟ سعی کنین با چیزای کوچیک شاد بشین. لذت‌های کوچک زندگی رو بیشتر کنین. چیزایی که شما رو خوشحال می‌کنه پیدا کنین و بیشتر انجام‌شون بدین. حتی اگه خوردن کروسانت شکلاتی باشه.
  7. در آغاز هر روز به دو سوال پاسخ بدین:
    ۱- چه احساسی دارین؟
    ۲- چی می‌خواین؟
    پیشنهاد می‌شه یه دفترچه داشته باشین که جواب‌ها رو بنویسین، یا یه جایی توی لپ‌تاپ‌تون. گرچه من نوشتن تو دفترچه رو ترجیح می‌دم. نوشتن باعث می‌شه در زمان شروع هر کار یا تصمیم، به نوعی یه سنجه برای انجام اون فعالیت داشته باشین، چون این جواب‌ها ارتباط مستقیمی با اولویت‌ها و معیارهای اندازه‌گیری شما دارن.

خب، این یک مقاله، قطعاً باید مقاله‌های زیادی رو بخونین، چون به تعداد آدم‌های روی زمین، راه و روش هست برای ارزیابی زندگی.

مثلاً وب‌سایت Mashable هم ۱۵ راه آسان برای ارزیابی زندگی نوشته. جالب اینجاست که این مقاله ۱۹ اکتبر سال ۲۰۱۳ در راستای همین نام‌گذاری نوشته شده:

  1. یک لیست از مسائل مهم تهیه کنید: آرزوها، اهداف، کابوس‌ها
  2. مسائل رو بر اساس درجه اهمیت، اولویت‌بندی کنید
  3. از دوستان‌تون بخواین شما رو حمایت کنن یا اینکه اونا شما رو دچار مشکل می‌کنن؟
  4. آیا شما اجازه می‌دین بقیه شما رو تعریف کنین یا این شمایید که سرنوشت خودتون رو تعیین می‌کنین؟
  5. آیا زندگی عاطفی خودتون رو با آرامش و منطق مدیریت می‌کنین؟
  6. آیا با کودک درون‌تون به صلح رسیدین؟
  7. آیا چشم‌تون دنبال موفقیت بقیه است یا تلاش می‌کنین بهترین خودتون باشین؟
  8. آیا می‌تونین اشتباه رو تشخیص بدین و مدیریتش کنین یا اینکه یک اشتباه کل زندگی شما رو تحت تاثیر قرار میده؟
  9. آیا شغل‌تون حکم تله رو برای شما داره؟ یا اگر بیکار هستین با این موضوع درگیرید؟ یا اینکه شرایط اشتغال شما دقیقاً‌ همون چیزیه که می‌خواستین باشه؟
  10. آیا فعال هستید یا اینکه هنوز اونطور که باید و شاید به فعالیت‌های ورزشی‌تون اهمیت نمی‌دین؟
  11. آیا آمادگی رویارویی با زندگی واقعی رو دارین؟ یا می‌خواین تا ابد تو حباب شیشه‌ای و انکار بمونین؟
  12. آیا روابط‌تون با خانواده خوبه؟
  13. آیا بعد از عقب‌نشینی‌ها یا شکست‌ها یا یک پله به عقب‌برگشتن‌ها می‌تونین سریع خودتون رو بازیابی کنین؟ می‌تونین مجدد رو پای خودتون وایسین و محکم قدم بردارین؟
  14. در مورد خودتون چی فکر می‌کنین؟ از خودتون راضی هستین؟
  15. اگر هم این ارزیابی خیلی مشکله، می‌خواین تا سال بعد صبر کنین؟

البته فکر می‌کنم شما هم قبول داشته باشین که ما هم خودمون می‌تونیم برای خودمون یه ارزیابی تعریف کنیم. مثلاً من این چند تا سوال رو از خودم پرسیدم:

  1. آیا به هدف‌های یک سال گذشته رسیدی؟
  2. آیا برای هدف‌های بعدی برنامه‌ریزی کردی؟
  3. قدم بعدی چیه؟
  4. هدف کوتاه مدت؟
  5. هدف بلند مدت؟
  6. آیا از خودت راضی هستی؟

و خیلی سوال‌های دیگه.

مثلاً من خیلی تلاش می‌کنم هر از چندی یک بار، حال دوستام رو بپرسم. سعی می‌کنم حداقل ماهی یک بار احوالپرسی کنم با همه. این می‌تونه یکی از اون معیارهایی باشه میزان رضایت آدم از خودش رو بالا ببره.

در مورد کمک کردن به بقیه که یه زمانی جز معیارهام بود، شاید دیگه نتونم موفق باشم. شرایطش رو اونطور که باید و شاید ندارم. بعد فاصله خیلی چیزا رو تغییر می‌ده!

و البته یادگیری و پیشرفت فردی، هر روز حداقل یه مطلب جدید یاد بگیرم، حتی اگر شده ۱۰ کلمه آلمانی باشه.

پایان پیام.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

روزمرگی

دل نوشته ها
۲۲ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Alone

سلام

آدم هر جای دنیا که باشه، شرایط محیط اطراف عادی می‌شه و دچار روزمرگی می‌شه! به خصوص اگر آدم خودش رو گم کرده باشه! به خصوص اگر آدم هدف نداشته باشه! به خصوص اگر آدم بلد نباشه تنهایی زندگی کنه!‌به خصوص اگر آدم، از درون وابسته به حضور آدم‌ها باشه!‌ به خصوص اگر آدم …!

یه سری قفل و زنجیرهایی توی ذهن ما وجود داره که از بچگی توی محیط شکل گرفته. مثلاً تفکر اینکه هر کسی که مهاجرت کرده روی قالیچه پرنده سواره و هیچ مشکل و چالشی نداره.

شاید دیدگاهی وجود داشته باشه از کشورهای خارجی، نوشتم شاید، چون من نمی‌دونم دیدگاه بقیه چیه، فقط از شنیده‌های محیط بسیار کوچیک دارم این متن رو می‌نویسم. اون دیدگاه در این محتوا باشه که آزادی در خارج در پوشش و خوردن و نوشیدن آزاد باشه. اما این موارد کاملاً عادی می‌شه و نسبت بهش بی‌تفاوت می‌شین. *

حس می‌کنم برای من زود باشه که بخوام در این مورد حرفی بزنم. ۹ ماه و ۱۳ روز برای اظهار نظر کردن کافی نیست و من هنوز فرصت زندگی کردن در چند کشور متفاوت رو نداشتم و این نوشته هیچ ربطی به این دل‌نوشته نداره.

تا زمانی که به جای کسی زندگی نکرده باشین، توانایی‌ها و شرایط روحی مشابه رو نداشته باشین، از بیرون گود نگاه کردن به زندگیش و قضاوت کردنش اشتباهه. البته قضاوت کردن در هر صورتی اشتباهه.

[چقدر نوشتن این دل‌نوشته سخت شده! انگار می‌ترسم افکارم رو به رشته تحریر در بیارم! انگار حسی در من مرده! یا حسی در من به وجود اومده! احساسی ترکیب از عدم امنیت و گریز از حرف مردم! اما چه کنم که تنها راه برای من نوشتنه!]

یه وقتایی سگ سیاه افسردگی حمله می‌کنه. البته سگ‌های سیاه مهربون‌ترین سگ‌هایی هستن که من تا حالا دیدم، شاید علت اینکه به اون حال بد افسردگی می‌گن سگ سیاه، به خاطر وفاداری بی‌نظیر افسردگیه. همیشه هست، وفادار!

روزمرگی باعث می‌شه خوشی‌ها و سختی‌های محل جدید زندگی رو بذاری رو ترازو و قیاس کنی با محل زندگی سابق، جالب اینجاست که از محل زندگی سابق، هیچ بدی و سختی‌ای یادت نمیاد و فقط خوشی‌ها رو می‌‌ذاری، کفه ترازو چنان سنگین می‌شه که دلت می‌خواد چمدون رو ببندی و برگردی!

روزمرگی باعث می‌شه از خودت غافل بشی، درگیر تلخی‌هایی بشی که نه می‌تونی برای کسی بگی، نه کسی می‌تونه درک کنه، حتی خودت هم نمی‌فهمی چرا کلافه‌ای! فقط می‌دونی کلافه‌ای!

روزمرگی باعث می‌شه حتی حوصله خودت رو هم نداشته باشی، چه برسه به بقیه!

روزمرگی، همه جای دنیا هست، ربطی نداره کجا زندگی کنی، محیط چه شکلی باشه، چون به محیط عادت می‌کنی! اما وقتی دچار روزمرگی بشی، بهشت هم خسته‌کننده می‌شه!

– – –

* بارها تو پست‌های قبلی، تاکید کردم که برای مهاجرت هدفی محکم لازمه، مسائلی که آدم می‌تونه بهشون عادت کنه و جز روزمرگی بشه (مثل نوع پوشش) هدف مناسبی (از نظر من – برای شرایط من) نیست.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

عددهای رُند – دغدغه های رِند

دل نوشته ها
۸ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

600

سلام

۲،۴۵۴ روز معادل با ۶ سال و ۸ ماه و ۲۰ روز از اولین پست وبلاگم می‌گذره و امروز رسیدم به ششصدمین پست. بخوایم میانگین بگیریم، انگار که هر ۴ روز یک پست نوشته باشم. درسته که درصد بالایی از این پست‌ها در ۷ ماه گذشته نوشته شده، مهم اینه که از یه جایی تصمیم گرفتم تداوم رو حفظ کنم و خدا رو شکر که تا امروز موفق بودم.

آدم وقتی به عددهای رُند می‌رسه، دلش می‌خواد حرف مهمی برای گفتن داشته باشه. مثل سن‌های رُند، ۲۰ سالگی، ۳۰ سالگی و ادامه. مثلاً من دوست دارم برای ۴۰ سالگی (اگر زنده باشم) برم ایستگاه فضایی.

[آرزو بر جوانان عیب نیست، می‌دونم دیگه جوون محسوب نمی‌شم، آرزو بر میان‌سالان و پابه‌سن‌گذاشته‌ها عیب نیست!]

راستش نمی‌دونم دغدغه‌های رند عبارت درستی بود یا نه، وزنش رو برای عنوان دوست داشتم. تعبیری هم که من ازش داشتم دغدعه‌های زیرک بود.

دغدغه‌هایی که شاید خواسته یا ناخواسته، من رو به امروز رسوندن. به امروزی که در اتاقم نشستم و می‌نویسم، اتاقم در یک خانه‌ای که از شب اول حس Home, Sweet Home رو داشت و احساس غریبگی نداشتم. خانه‌ای در برلین، زندگی بعد از مهاجرت.

اول تشکر کنم از طراح این تصویر، که اسمشون رو نمی‌دونم، اما لینک توییتی که این عکس رو منتشر کرده بودن براتون گذاشتم.

International Women Day

زندگی من با این عبارت و جمله عجین شده. کافی بود چیزی رو از ته دلم بخوام، دیگه اون کار می‌شد صنم زندگیم تا بهش برسم.

من راستش فمنیست نیستم، خیلی هم پیگیر جنبش‌های فمنیستی نیستم. فقط تلاش کردم هر جا به خاطر جنسیت بهم گفتن نمیشه، با سرانجام برسونم و بگم می‌شه!

راستش یادم نمیاد به خاطر جنسیتم، خودم رو محدود کرده باشم، عرف و تابوهای جامعه همیشه بود، اما من ترجیح دادم خلاف جریان آب شنا کنم. سختی‌های خودش رو هم داشت. اما لذتش خیلی بیشتره. بدست آوردن چیزی که همه محیط نهی می‌کنن!

بازم می‌گم، خیلی با اینکه بخوام با جامعه بجنگم و اعلام کنم من فمنیستم میونه خوبی ندارم، ترجیح میدم عمل کنم. اصولاً من آدم اجرا کردنم، نه برنامه‌ریزی بلند مدت.

تا همین جای مسیر هم، به خودم افتخار می‌کنم. به قوی بودن خودم، به اینکه برای رسیدن به آرزوهام تلاش کردم و ترجیح میدم با همین فرمون ادامه بدم.

تو همین مسیر گاهی پیام‌هایی دریافت کردم از اینکه شما الگوی من هستید و این پیام‌ها من رو غرق در شادی می‌کنه. امیدوارم روزی برسه که دیگه هیچ تابوی جنسیتی وجود نداشته باشه و همه آدم‌ها با هم، فارغ از جنسیت رفتار کنن و کسی رو به خاطر جنسیت از حق و حقوقی محروم نکنن.

سخن کوتاه باید! ۶۰۰مین پست وبلاگم، مبارکم باشه.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه
صفحه 1 of 61234»...انتها »

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • آنچه گذشت – ۲۰۲۲
  • ۹ آذر ۱۴۰۱ – شد ۴ سال
  • خارجِ خوب
  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن
  • چالش های مهاجرت از بعد عاطفی یا غم غربت به روایت ساده

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۵)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۶)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۹)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۴)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • دی ۱۴۰۱ (۱)
  • آذر ۱۴۰۱ (۱)
  • شهریور ۱۴۰۱ (۱)
  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن