روزمرگی

Alone

سلام

آدم هر جای دنیا که باشه، شرایط محیط اطراف عادی می‌شه و دچار روزمرگی می‌شه! به خصوص اگر آدم خودش رو گم کرده باشه! به خصوص اگر آدم هدف نداشته باشه! به خصوص اگر آدم بلد نباشه تنهایی زندگی کنه!‌به خصوص اگر آدم، از درون وابسته به حضور آدم‌ها باشه!‌ به خصوص اگر آدم …!

یه سری قفل و زنجیرهایی توی ذهن ما وجود داره که از بچگی توی محیط شکل گرفته. مثلاً تفکر اینکه هر کسی که مهاجرت کرده روی قالیچه پرنده سواره و هیچ مشکل و چالشی نداره.

شاید دیدگاهی وجود داشته باشه از کشورهای خارجی، نوشتم شاید، چون من نمی‌دونم دیدگاه بقیه چیه، فقط از شنیده‌های محیط بسیار کوچیک دارم این متن رو می‌نویسم. اون دیدگاه در این محتوا باشه که آزادی در خارج در پوشش و خوردن و نوشیدن آزاد باشه. اما این موارد کاملاً عادی می‌شه و نسبت بهش بی‌تفاوت می‌شین. *

حس می‌کنم برای من زود باشه که بخوام در این مورد حرفی بزنم. ۹ ماه و ۱۳ روز برای اظهار نظر کردن کافی نیست و من هنوز فرصت زندگی کردن در چند کشور متفاوت رو نداشتم و این نوشته هیچ ربطی به این دل‌نوشته نداره.

تا زمانی که به جای کسی زندگی نکرده باشین، توانایی‌ها و شرایط روحی مشابه رو نداشته باشین، از بیرون گود نگاه کردن به زندگیش و قضاوت کردنش اشتباهه. البته قضاوت کردن در هر صورتی اشتباهه.

[چقدر نوشتن این دل‌نوشته سخت شده! انگار می‌ترسم افکارم رو به رشته تحریر در بیارم! انگار حسی در من مرده! یا حسی در من به وجود اومده! احساسی ترکیب از عدم امنیت و گریز از حرف مردم! اما چه کنم که تنها راه برای من نوشتنه!]

یه وقتایی سگ سیاه افسردگی حمله می‌کنه. البته سگ‌های سیاه مهربون‌ترین سگ‌هایی هستن که من تا حالا دیدم، شاید علت اینکه به اون حال بد افسردگی می‌گن سگ سیاه، به خاطر وفاداری بی‌نظیر افسردگیه. همیشه هست، وفادار!

روزمرگی باعث می‌شه خوشی‌ها و سختی‌های محل جدید زندگی رو بذاری رو ترازو و قیاس کنی با محل زندگی سابق، جالب اینجاست که از محل زندگی سابق، هیچ بدی و سختی‌ای یادت نمیاد و فقط خوشی‌ها رو می‌‌ذاری، کفه ترازو چنان سنگین می‌شه که دلت می‌خواد چمدون رو ببندی و برگردی!

روزمرگی باعث می‌شه از خودت غافل بشی، درگیر تلخی‌هایی بشی که نه می‌تونی برای کسی بگی، نه کسی می‌تونه درک کنه، حتی خودت هم نمی‌فهمی چرا کلافه‌ای! فقط می‌دونی کلافه‌ای!

روزمرگی باعث می‌شه حتی حوصله خودت رو هم نداشته باشی، چه برسه به بقیه!

روزمرگی، همه جای دنیا هست، ربطی نداره کجا زندگی کنی، محیط چه شکلی باشه، چون به محیط عادت می‌کنی! اما وقتی دچار روزمرگی بشی، بهشت هم خسته‌کننده می‌شه!

– – –

* بارها تو پست‌های قبلی، تاکید کردم که برای مهاجرت هدفی محکم لازمه، مسائلی که آدم می‌تونه بهشون عادت کنه و جز روزمرگی بشه (مثل نوع پوشش) هدف مناسبی (از نظر من – برای شرایط من) نیست.

اشتراک گذاری: