سلام
چند سالی هست که بحث مهاجرت حسابی داغ شده و هزاران هزار موسسه و سایت مهاجرت هم از همین رو مشغول به فعالیت شدن.
این پست نه تبلیغیه، نه تبلیغ منفی! نه تشویق! نه جلوگیری! نه هیچی! فقط و فقط نظر منه. حالا میتونه درست باشه، میتونه غلط باشه، میتونه به دل شما بشینه، میتونه همچین به مذاقتون خوش نیاد و دوست داشته باشین نفرین کنین یا هر چی!
همونقدر که من آزادم نظرم رو بگم، شما هم آزادین نظرتون رو بگین! قرار نیست همه با یک نظر واحد زندگی کنن!
با دوستان راهنمایی و دبیرستان، یه گروه داریم که هر کدوم یک گوشه دنیان، دیروز صحبتی شروع شد برای انتخاب شهر، چون یکی از دوستان اقامت کانادا گرفته بود و داشت از بقیه که کانادا بودن برای انتخاب شهر راهنمایی میگرفت. همین شد که تصمیم گرفتم این پست رو بنویسم و البته در پایان هم چند نکته که از دوستام (که سالهای خیلی بیشتریه خارج از ایران زندگی میکنن) یاد گرفتم رو مینویسم. ***
البته که صلح اول به از جنگ آخر یا جنگ اول به از صلح آخر، شاید هم هیچکدام، مهم نیست، موضوع این نوشته چیز دیگری است.
همین اول کار باید بگم که:
مدینه فاضله وجود خارجی نداره!
بله، کاملاً درست فهمیدین، مدینه فاضله وجود خارجی نداره، هیچ جای دنیا صلح و صفا و صمیمیت نیست! هیچ جای دنیا خدا و خرما رو با هم ندارن!
اصلاً چرا باید مهاجرت کنیم؟ یا اینکه اصلاً مهاجرت کنیم یا نه؟
نظر من رو خواسته باشین، حالا مهاجرت دائمی اصراری نیست، ولی حتماً زندگی (حداقل ۶ ماه) در یک کشور دیگه رو تجربه کنین.
یه جورایی آدم متعادل میشه بین خواستههاش!
دیدن یه کشور به اصطلاح جهان اولی، زندگی کردن در اون، باعث میشه خیلی چیزهایی رو که تا قبلش نمیدیدیم، ببینیم.
نظرمون در مورد رفاه تغییر میکنه و حتی شاید تصمیم بگیریم ایران زندگی کنیم و از زندگی در ایران لذت بیشتری ببریم!
باز هم اگر نظر من رو خواسته باشین، مهاجرت کنین، ولی یادتون باشه از لحظه فرود، فرش قرمز جلوی پای شما پهن نکردن، برای پذیرفته شدن توی جامعه، کمی تلاش لازمه!
باز هم اگر نظر من رو خواسته باشین، تجربههای بقیه رو گوش بدین، سبک سنگین کنین، ولی بر اساس مبالغهها تصمیم نگیرین، خارج از ایران، مدینه فاضله نیست، هر جا شرایط خودش رو داره!
باز هم اگر نظر من رو خواسته باشین، بر اساس شرایط شخصی و اجتماعی، سلیقه یا هر عامل دیگه، نظرها و بازخوردهای متفاوتی در مورد هر شهر و کشوری وجود داره.
مثلاً یکی مثل من عاشق آلمانه، یکی هم که حتی خودش آلمانیه و همه عمرش آلمان زندگی کرده، از آلمان بیزاره! تفاوت نظر و سلیقه همه جا هست.
البته که حرفای من کلی محسوب میشه و خیلی جزییات وارد صحبت نکردم!
– – –
*** خب بریم سراغ گلچینی از صحبتهای دوستانم:
مهاجرت پروسه پیچیدهایه، قبل از اومدن، همه حرفهای کلی میزنن و بیشتر نظرهای شخصیشون رو میگن. باید از آدمهای خیلی زیاد، سوالهای specific بپرسی و در نظر داشته باشی که باز هم تجربه زیسته طرف و شرایط زندگیش ممکنه رو جواباش تاثیر داشته باشه و کاملاً با واقعیت مطابق نباشه.
تحمل و صبر بالا میخواد مهاجرت
کلاً تو ذوق خوردن و مهاجرت به هم وصلن! حتی اگه همه چیز هم ردیف باشه، میخوره تو ذوقت که چرا اینجا پشمک حاج عبدالله و برادران نیست مثلاً
خیلی بیشتر از چیزی که انتظار داری ممکنه تو ذوقت بخوره. چون از تو ایران آدم دنبال بهتر شدن زندگیش از اونیه که تو ایران داره و بر اساس خودت فکر میکنی. اینجا که میای، یهو میبینی اون چیزهایی که تو ایران داشتی دیگه نیست و در نتیجهاش چیزهایی که فکر میکردی مهمن اهمیتشون رو از دست میدن، چون پای کلی چیزهای مهمتر دیگه میاد وسط!
همه ما راضی هستیم که موندیم، حرف من فقط اینه که اگر با این دید بیای که مهاجرت مشکلات خودش رو داره که زیاد هم سخت هست ولی ارزشش رو داره، مشکلی پیدا نمیکنی و تلاش میکنی سختیها رو هم تحمل کنی و هی بهتر میشه.
ولی اگر کسی با این دید گل بلبلی که تو ایران از کانادا و آمریکا نشون میدن بیاد این ور، شدیداً تو ذوقش میخوره و گاهی هم به افسردگی میکشه و خیلیها برمیگردن، چون از نظر ذهنی آمادگی در افتادن یا کنار اومدن با مسائل رو ندارن.
– – –
پینوشت: این نوشته ادامه خواهد داشت!