یکی از موضوعاتی که مدتهاست فکر من رو خیلی زیاد به خودش مشغول کرده، جملههایی هست از قبیل:
- عکس غذا نذار، شاید یکی دلش بخواد.
- عکس سفر نذار، شاید یکی دلش بخواد.
- عکس لباس جدید نذار، شاید یکی دلش بخواد.
- و مشابه
مدتها بود داشتم به این موضوع و جملات مشابه فکر میکردم تا جملاتی از این قبیل به ذهنم رسید:
- عکس شغل نذار، شاید یکی دلش شغل بخواد.
- عکس از خونهات نذار، شاید یکی دلش خونه بخواد
- عکس از ازدواجت نذار، شاید یکی دلش ازدواج بخواد.
- عکس از بچهات نذار، شاید یکی دلش بچه بخواد.
- و مشابه
برام سوال بود که چرا گفتن گروه اول اینقدر طبیعی و نرماله و هیچکسی در مورد مثالهای دومی نظری نمیده، چه بسا که عکسهای ازدواج و بچه خیلی هم طرفدار دارن.
این موضوعات و برخوردهای وابسته بهشون، به شما حس استاندارد دوگانه و چندگانه نمیده؟
خلاصهاش که بالاخره به کدوم ساز برقصیم؟
همین.
تا بعد.