سلام.
آخر پست «آنچه گذشت – ۲۰۲۲»، از ۲۰۲۳ خواستم که باهامون مهربون باشه. ولی خب، همیشه دنیا اونطوری که ما میچینیم و برنامه میریزیم پیش نمیره.
وقتشه بریم ادامه مطلب، آره همین اول
سلام.
آخر پست «آنچه گذشت – ۲۰۲۲»، از ۲۰۲۳ خواستم که باهامون مهربون باشه. ولی خب، همیشه دنیا اونطوری که ما میچینیم و برنامه میریزیم پیش نمیره.
وقتشه بریم ادامه مطلب، آره همین اول
سلام
یک سال دیگه هم گذشت …
نوشتن از امسال – امسال میلادی – تو این روزها کار ساده ای نیست. ولی بر این اساس می نویسم که وبلاگم چندان خواننده نداره. شاید روزی که شرایط بهتری جاری باشه، کسی این نوشته رو بخونه.
سال ۲۰۲۲، برای من، از اون سال هایی بود که همه عمرت تلاش کردی برای رسیدن بهش.
خلاصه اش کردم به همین چهار مورد.
بریم ادامه رو با هم بخونیم …
سلام
(عکس تزیینی است و از اینترنت گرفته شده. جشنی نیست)
نوشتن این پست، تو شرایطی که همه مون ازش خبر داریم، یکی از سخت ترین نوشته هاست. اما نوشتن مثل یک عضو حیاتی از بدن من، کاربردش همین مواقع شدیدتر و بیشتر می شه.
می نویسم تا افکارم مرتب بشه. می نویسم تا فکرم و ذهنم از این حال آشفتگی در بیاد. می نویسم که در آینده مسیری که پشت سر گذاشتم و رشدی که داشتم رو ببینم و یادم بمونه سختی ای نبوده که از پسش بر نیام.
آره خب انسان از أنس میاد و فراموشی. منم انسانم و فراموشکار!
طی سال های گذشته، وقتی به سالگرد می رسیدم، برای خودم کیکی و شمعی می گرفتم. انگار که دستاوردی رو جشن بگیرم. اما امسال فقط و فقط حسرت بود و بس!
بریم صفحه بعدی و قصه این ۴ سال.
سلام.
یه زمانی، تو گذشته های خیلی دور، مهاجرت برای پیدا کردن محل خوب برای زندگی بوده. مثلاً دنبال جایی می گشتن که آب باشه، مواد غذایی پیدا بشه. هوا خوب باشه و یه سری فاکتورهای زندگی داشته باشه.
به عبارتی، معیارها به نسبت مشابه بودن. حفظ بقا.
به مرور زمان تمدن شکل گرفت. تمدن تغییر کرد، پیشرفت کرد و رسید به چیزی که ما امروز می شناسیم. در کنار این تغییرات، یه سری ارزش ها هم شکل گرفت. ارزش های جمعی و ارزش های فردی توسعه پیدا کردن و شاید حتی بشه گفت در هر زمان، ارزش جدیدی وارد دنیای کنونی می شه.
مثال زیاده، ولی به همین جمله بسنده کنیم که هر کسی ارزش فردی منحصر به خودش رو دنبال می کنه. این رو هم اشاره کنیم که دیگه معیارهای مشابهی برای زندگی وجود نداره. چون هدف فقط حفظ بقا نیست.
بریم ادامه مطلب تا عنوان این نوشته رو توضیح بدم.
سلام
از بچگی بهمون می گفتن سلام سلامتی میاره. کاش بیاره. کاش اینقدر سلام کنیم که ویروس کرونا دست از سرمون برداره. مریضی های دیگه راحتمون بذارن و دنیا سلامت باشه.
البته که این پست با موضوع سلامتی نیست و یه گاهشماره، مثل همه گاهشمارهای قبلی که تا مدت ها هر ماه می نوشتم، اما از یه جایی کلا انگار دست و دلم به نوشتن نمی رفت، اینقدر از یه جایی زندگی سخت و عجیب شد که شاید تا همین امروز هم نمی تونستم به این فکر کنم که کاش گاهشمار بنویسم.
سلام
۳ سال / تمام. [نقطه، سر خط]
یکی از عجیبترین اتفاقات زندگی، اونجایی رقم میخوره که سه سال بگذره و ببینی تو لحظهای ایستادی که تفاوت چندانی با لحظه ۳ سال قبل نداره! و چقدر این تجربه عجیب و وحشتناکه!
مثل چیزی که من تو سه سالگی مهاجرتم تجربه کردم!
سلام
مدتها بود که نوشتههام منتقل شده بود به اینستاگرام، آخه خیلی دم دستتره، گوشی رو روشن میکنی و تق، اینستاگرام همون جاست.
اما انگار دل من یکی، تا آخر عمر با بلاگ یا وبلاگ یا هر چی اسمشه، باقی میمونه.
برای همین تصمیم گرفتم برخی از نوشتههام رو از اینستاگرام به اینجا منتقل کنم. اگر خواننده و دنبالکننده هر دو هستین، پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
این نوشته اختصاص داره به تجربیات چند ماه اخیر (یه کمی قدیمتر) که دنبال کار جدید میگشتم. اگه دوست دارین این نوشته رو بخونین، به ادامه مطلب مراجعه کنین.
البته اگر دنبالکننده اینستاگرام من باشین، این پستها براتون تکراریه که پیشاپیش عذر میخوام. البته که بعد از انتشار این پست وبلاگ، پستهای اصلی توی اینستاگرام حذف خواهند شد.
یه موضوعی هم که به نظرم رسید بگم، خوندن نوشتههای قدیمی خیلی به من کمک میکنه که قوی بمونم و یادم باشه هر سختی بالاخره تموم میشه. یه وقتایی هم از بلوغ خودم شگفتزده میشم.
امیدوارم شما هم با خوندن تجربههای ناچیز من، بتونین امیدوارانهتر به مسیرهای پیشرو نگاه کنین و محکمتر از قبل قدم بردارین.
با تشکر
سلام
این متن رو قبلاً تو صفحه درباره من نوشته بودم و وقتی تصمیم گرفتم که اون صفحه رو بهروزرسانی کنم، دلم نیومد نوشته رو توی وبلاگ پست نکنم. این شما و یک قصه کوتاه از آنچه گذشت ….
کلیک کنید 👇🏻
سلام
دیدین یه وقتایی یهو یه عالمه خاطره از جلوی چشمتون رد میشه؟ خاطرههای دور! خاطرههای خوش و خاطرههای تلخ!
امشب واسه من اینطور بود! تو چند ثانیه هزاران خاطره از جلوی چشمم رد شدن. چند تایی که مرتبط با این پست هستن رو براتون مینویسم.
سلام
“مهاجرت سخت است” [نقطه]
بله، خلاصه این پست بعد از گذر از دومین سال مهاجرت، همین جمله مهمه!
همین که این پست مربوط به روز نهم آذر ۱۳۹۹ رو دارم در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ مینویسم، خودش کم نشونهای نیست. (امروزی هم که دارم این نوشته رو کامل میکنم، ۱۷ بهمنه) البته که دلایل زیادی برای عقب افتادن این پست وجود داره، مثل شلوغی برنامههای زندگی، شرایط کاری و از همه مهمتر، مهمون ناخونده روزهای گذشته، جناب کرونا!
بله! من هم کرونایی شدم. بالاخره درست نبود وقتی آمار آلمان اینقدر بالا رفته بود، از قافله عقب بیفتم. کرونا هم البته اومد تا بفهمونه رییس کیه. بدترین تجربه زندگیم بود، بدترین بدترین بدترین! خیلی بیشتر از قبل رعایت کنین و مراقبت کنین و حواستون به خودتون و اطرافیانتون باشه. البته که عوارض خود کرونا، به مراتب از خود کرونا بدتره! که این حرفا رو میذارم واسه پست بعدی یا بعد از بعدی و در مورد تجربهام مفصل مینویسم.
– – – – – –
بریم سراغ این قسمت، تولد ۲ سالگی مهاجرت از ساحل امن به کهکشانی دیگر! کهکشانی به فاصله سالهای سالِ نوری که با حضور کرونا هزار برابر هم شده.