قصه‌ای کوتاه از زندگی من – سمانه نصیحت‌کن

SamanehNasihatkon

سلام

این متن رو قبلاً تو صفحه درباره من نوشته بودم و وقتی تصمیم گرفتم که اون صفحه رو به‌روزرسانی کنم، دلم نیومد نوشته رو توی وبلاگ پست نکنم. این شما و یک قصه کوتاه از آنچه گذشت ….

کلیک کنید 👇🏻

سلام، سلام سلامتی میاره! و البته بهترین کلمه برای شروع صحبت.

من سمانه نصیحت‌کن هستم. نام خانوادگی من واقعاً “نصیحت‌کن” است (هست کلمه اشتباهیه). پدرِ پدربزرگم، ریش‌سفید محل بوده و این شد که فامیل خاندان ما شد نصیحت‌کن.

دوست داشتم برای معرفی خودم یه متن خلاقانه بنویسم و متنی که آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند.

همه می‌خواستن دکتر یا استاد دانشگاه بشم، خودم یه زمان‌هایی دوست داشتم معمار بشم و در نهایت مهندس فناوری اطلاعاتی شدم که سر از دنیای آنلاین مارکتینگ در آورد. حالا چرا IT؟ یه روزی بود تو سال ۸۴، وقتی درس می‌خوندم برای کنکور و دانشگاه. یه برنامه‌ای تلویزیون پخش کرد در مورد اولین افرادی که IT خوندن و این رشته رو با خودشون آوردن ایران. و در نهایت شد آنچه شد، یک دل نه صد دل عاشق دنیای فناوری اطلاعات شدم. البته گمی گیک هم شاید محسوب بشم.

یه چیزی تو زندگی من خیلی پررنگ یا به قول خارجیا Bold به حساب میاد، اون هم استارتاپه. استارتاپ‌ها رو دوست دارم، برگزاری داوطلبانه همایش / کارگاه / رویداد یا به قول خارجیا Event استارتاپی هم یه دوره زیادی از زندگی تخصصی‌ام رو پوشش می‌ده.

خب تو این پست باید در مورد خودم بگم نه استارتاپ‌ها. که البته یه دسته‌بندی هم تو وبلاگم در مورد دنیای استارتاپ‌ها دارم. که البته اگه جواب نگرفتین، می‌تونین نظر ثبت کنین یا از طریق فرم تماس سوال‌تون رو بفرستین.

همیشه میگن باید یه قصه داشته باشی که بتونی خودت رو باهاش معرفی کنی، قصه فعالیت حرفه‌ای من از بعد از دوره لیسانس شروع میشه. شاید هم پیش‌زمینه‌هایی در سال‌های قبل‌تر داشته باشه که قطعاً همینطوره! ولی به نظرم بهتر باشه قصه رو خلاصه کنیم.

به طور معمول رشته فناوری اطلاعات رو با تخصص‌هایی مثل شبکه یا برنامه‌نویسی می‌شناسن. من شبکه رو خیلی دوست نداشتم، برای همین برنامه‌نویسی رو جدی‌تر دنبال کردم. یه مدت طولانی چند دوره تو سازمان مدیریت صنعتی شیراز کلاس رفتم. حالا چرا؟

خیلی قدیما، من تو وبلاگم یه بخشی داشتم که در مورد شیراز می‌نوشتم. اون زمان تصمیم گرفتم یه سایت گردشگری برای شیراز راه‌اندازی کنم که نتیجه‌اش این شد که برم برنامه‌نویسی رو حرفه‌ای‌تر یاد بگیرم. اون زمان اینستاگرام مثل الآن کاربردی نبود (هنوز نسخه اندروید هم نداشت) و خب من هم در مورد استارتاپ‌ها چیزی نمی‌دونستم و در مورد کسب و کار هم چیزی بلد نبودم.

در طی همین پروسه یادگیری حرفه‌ای برنامه‌نویسی، با داوطلب شدن برای ترجمه مطالب Laravel متوجه شدم اونقدر که از نوشتن لذت می‌برم و در زمینه تولید محتوا توانایی دارم، برنامه‌نویس خوبی نمی‌تونم باشم. این یک نقطه مثبته که آدم بتونه نقاط قوتش رو بشناسه.

در همین حین با فضای استارتاپی آشنا شدم و با همکاری برای برگزاری اولین استارتاپ ویکند شیراز، خیلی خیلی جدی تو مسیری قدم گذاشتم که برای من پر از حس خوب بود. از اون به بعد، رویدادها و جلسات زیادی رو با کمک تیم‌های خوب برگزار کردیم. این بخش داوطلبانه زندگی من، شاید یکی از بهترین حس‌های زندگیم باشه.

دوست دارم بگم چرا رویداد برگزار می‌کردم. بالاتر اشاره کردم، من تو فکر راه‌اندازی یک سایت بودم که وقت زیادی گذاشتم تا برم کلاس برنامه‌نویسی، اما در نهایت فهمیدم برنامه‌نویسی تخصص مناسبی برای من نیست. همیشه، تمام حس من این بود که من خیلی دیر مسیر زندگیم رو پیدا کردم، برگزاری رویدادها، از نظر من برای کمک کردن به همه افرادی بود که شرکت می‌کردن تا زودتر مسیر استعداد و توانایی‌شون رو پیدا کنن. حداقل حس من از این رویدادها این بود.

[مثل سریال‌ها، یه مرور کنیم به گذشته. زمانی که راهنمایی یا دبیرستان بودم (پیری و آلزایمره، شما ببخشید) تست استعدادیابی دادیم.

نتیجه تست من: نویسنده، کارگردان، روانشناس، خبرنگار]

تجربه من در راه‌اندازی استارتاپ (البته من هم‌بنیانگذار بودم و ایده متعلق به آقای علیپور سخاوی بود) برمی‌گرده به استارتاپ‌تی‌وی که سه تا استعداد درونی من به شدت نمود بیرونی پیدا کرد، نویسندگی، کارگردانی و خبرنگاری.

در ادامه مسیر زندگیم، دوست داشتم استقلال و پیشرفت بیشتر رو تجربه کنم و به تهران رفتم. که البته هدف بزرگ‌تری که مهاجرت بود رو در ذهن داشتم. تجربه همکاری با آژانس تبلیغات بین‌المللی داروگ باعث شد که بیش از پیش به این نتیجه برسم که بودن تو محیط استارتاپی برای من بهترین فضاست و فعالیتم رو در شتابدهنده دیموند ادامه دادم.

آی‌آرتریپ، آخرین تجربه کاری رسمی من در ایران (فعلاً – آدم از آینده خبر نداره) محسوب می‌شه. دستاوردهایی که تو مدت فعالیتم در آی‌آرتریپ داشتم، به مراتب از تمام ۵ سال گذشته بیشتر بود. یادگیری مطالبی که هیچ پیش‌زمینه‌ای نداشتم و مهم‌تر از همه، تمام نقاط مثبت و کمک‌هایی که در نهایت به مهاجرت من به آلمان منجر شد.

خب تا اینجا هر سوالی در موارد زیر داشتین، می‌تونین بپرسین:

  • استارتاپ
  • برگزاری رویداد
  • تولید محتوا
  • Online Marketing – انگلیسی می‌نویسم چون ترجمه بازاریابی، ترجمه مناسبی برای Marketing به نظر نمی‌رسه
  • گردشگری – گردشگری – گردشگری : هر آنچه از سفر می‌خواین بدونین.
  • در نهایت مهاجرت به آلمان

و در نهایت اینکه:

خواستن توانستن است. 

همین!

اشتراک گذاری: