سلام
رسیدیم به ۱۱ ماه، چیزی تا یک سال باقی نمونده!
حرفای مهم رو گذاشتم واسه ۱۲ ماه یا همون یک سال.
به جای نوشتن این پست، من میرم گاهشمارهای قبلی رو بخونم ببینم چقدر بزرگتر شدم 🙂
سلام
رسیدیم به ۱۱ ماه، چیزی تا یک سال باقی نمونده!
حرفای مهم رو گذاشتم واسه ۱۲ ماه یا همون یک سال.
به جای نوشتن این پست، من میرم گاهشمارهای قبلی رو بخونم ببینم چقدر بزرگتر شدم 🙂
سلام
دو سال پیش، در چنین روزی، ۵ آبان ۱۳۹۶ (۲۷ اکتبر)، برای اقامت بلند مدت آلمان، در سایت سفارت آلمان در تهران، ثبتنام کردم و قدم اول رو برای مهاجرت به آلمان برداشتم.
اول از همه با هم چند تا تاریخ رو ببینیم:
این تاریخ ها رو نوشتم تا شاهدی باشه با اعداد و ارقام بر مدت زمانی که یه پروسه مهاجرت ممکنه طول بکشه. البته فرد به فرد و تجربه به تجربه فرق داره. گاهی کمتر و گاهی بیشتر. اما به هر صورت تلاش، ممارست، صبر و از همه مهم تر پشتکار و کفش آهنی لازمه.
زمانی که تصمیم گرفتم مهاجرت کنم، از نظر خودم مقدمههای دیگهای لازم داشت. یکی اینکه تنها زندگی کنم و بتونم مسئولیتهای زندگی رو بشناسم. قدم اول برای من مهاجرت از شیراز به تهران بود. هنوز هم که گاهی فکر میکنم، بهترین تصمیم رو گرفتم.
پله پله و قدم قدم راهی رو طی کردن به من خیلی کمک کرد. انگار یه نوزاد که اول چهار دست و پا راه میره (گاگله میکنه – اصطلاح شیرازی)، بعدش تاتی تاتی میکنه و کمکم راه میره. یهو یک به دو از آغوش والدین، شروع به دویدن نمیکنه. من الآن دارم راه میرم و ایشالا با صبوری و پشتکار به مرحله دویدن هم برسم.
انتخاب مقصد برای من سخت نبود، آلمان رو دیده بودم و کورکورانه عاشقش شده بودم. نوشتم کورکورانه چون مطالعه کافی در مورد روال اداری و میزان اهمیت زبان آلمانی نداشتم. شاید اگه با همین تجربه فعلی به گذشته برگردم، حتماً زبان آلمانی رو به سطح B1 میرسونم و بعد مهاجرت میکنم. نه اینکه الآن مشکلی داشته باشم برای برقراری ارتباط، اما اینکه آدم آلمانی بلد باشه، باعث میشه تو محیط و اجتماع شرایط بهتری داشته باشه و راحتتر با آدما ارتباط برقرار کنه.
من بر اساس معیارهایی که برای مهاجرت داشتم، از انتخابم راضی ام.
من چه معیارهایی رو در نظر داشتم:
و خیلی معیارهای ریز و درشت دیگه که به مرور بعد از زندگی در چند ماه اول به ذهن آدم میرسه. من از مهاجرتم راضیام، اما وقتی کسی ازم میپرسه آلمان رو پیشنهاد میدی یا نه، سعی میکنم واقع بینانه مزایا و معایب رو بر اساس معیارهای خودم بگم. تاکید میکنم معیارهای خودم.
هیچ مرجع مقایسه ای با سایر کشورها ندارم، چون تجربه زندگی در کشور دیگهای به جز ایران رو نداشتم. پس وقتی کسی ازم میپرسه اروپا بهتره یا کانادا، قطعاً نمیتونم جواب بدم، من از اون دسته آدما نبودم که برم در مورد همه کشورها مطالعه کنم، اطلاعات کسب کنم و تصمیم بگیرم، من جز اون دسته آدما بودم که کورکورانه عاشق آلمان بودم و دنبال راه برای مهاجرت به آلمان.
تنها چیزی که شاید من در مورد مهاجرت به آلمان بگم، اینکه به خانوادهها پیشنهاد نمیکنم، چون مثل کانادا یا استرالیا به تمام اعضای خانواده همزمان ویزا نمیده. ویزای وابستگان به متقاضی اصلی، پروسه و مراحل جداگانه داره. اما اخیراً تجربههای متفاوتی شنیدم از کسایی که همزمان ویزا گرفتن. پس تو این مورد هم، مثل بازه زمانی، تجربههای متفاوت باعث میشه دیگه اظهار نظر نکنم.
فقط میتونم شرایط زندگی و اطلاعاتی که دارم رو در اختیار بقیه بذارم. حتی نمیتونم به صورت مزایا یا معایت چیزی رو مطرح کنم. شاید چیزی که از نظر من مزایا محسوب بشه، از نظر دیگری عیب باشه.
مثال میزنم:
من حدود نصف حقوقم رو برای بیمه و مالیات میدم. در ازاش امنیت اجتماعی و رفاه و بیمه (سلامت، بیکاری، بازنشستگی) خیلی خوب دارم. اما شاید از نظر دیگری این میزان بیمه و مالیات بیش از حد باشه. اما از نظر من این موضوع مزایا محسوب میشه.
من با یک خانواده آلمانی زندگی میکنم، یه اتاق مجزا اجاره کردم که آشپزخانه و حمام مشترک داریم. در حالی که من تو یک خونه با ورودی مشترک با این خانواده زندگی میکنم، اما حریم شخصی کامل دارم و هیچ دخالت یا فضولی در زندگیم ندارن.
اما شاید بعضی ها دوست داشته باشن با کسی هم خونه باشن که ریز به ریز جزییات زندگی هم رو خبر داشته باشن. من اینطوری نیستم و خیلی خوشحالم که خانوادهای که باهاشون زندگی میکنم هم روحیه مشابهی دارن. تقریباً تمام آلمانیهایی که من میشناسم همینطورن. از نظر دور هم جمع شدن یا با هم غذا خوردن هم کاملاً اختیاریه، وقتی مهمون دارن من رو هم دعوت میکنن، یه روزایی با هم صبحونه میخوریم. یه وقتایی کاری داشته باشم یا کمکی بخوام، اصلاً دریغ نمیکنن و در واقع هر چیزی از دستشون بر بیاد رو برای کمک بهم انجام میدن. بینهایت خونگرم و مهربونن. همین که خونهشون رو با یک غریبه به اشتراک گذاشتن، نشون میده چقدر آدمهایی خوبی هستن.
یکی از سوالهایی که ممکنه (ممکنِ – هکسره رو بلد نیستم) براتون پیش بیاد، گرفتن خونه مستقله. بله میشه با هزینه کمی بیشتر خونه مستقل گرفت. اما خونههای خوشقیمت و خونههای که مرکز شهر هستن خیلی سخت پیدا میشن و برای ما که تازه واردیم و سابقه مستاجر بودن و … نداریم، شاید کمی سخت باشه. اما دلیل اینکه من هنوز خونه مستقل نگرفتم:
من از انتخابم و از مهاجرتم بر اساس معیارهای خودم راضی ام.
اما نمیتونم توصیه کنم که مهاجرت کنید یا مهاجرت نکنید، به چه کشوری یا حتی چه شهری مهاجرت کنید و سوالهای مشابه. من فقط میتونم تجربیات خودم رو در مورد روال اداری، پیدا کردن خونه، هزینهها و سایر موارد در آلمان (برلین) باهاتون به اشتراک بذارم.
پیشنهادم اینه خیلی مطالعه کنید، تجربههای آدمهای مختلف با روحیات مختلف رو بخونید و بشنوید و در صورت امکان پیش از مهاجرت یک سفر به کشور مقصد داشته باشید. از سفر منظورم یک سفر طولانیتر از چند روزه! مثلاً یک سفر یک ماهه و فقط در یک شهر. شهری که در آینده میخواین زندگی کنین.
من به واسطه کارم، یک ماهی رو زاربروکن زندگی میکردم، اوایل به شدت عاشق اون شهر شده بودم و حتی فکر میکردم شاید روزی به مهاجرت به اون شهر فکر کنم، اما وقتی برگشتم برلین، فکرم کمی بازتر شد و معیارهای مهم دیگه برای محل زندگی رو یادم اومد. زندگی در شهر کوچیک بینهایت جذابه، اما اینکه آخر هفته هیچ اتفاق خاصی توی شهر نیفته، برای افرادی مثل من که تنها هستن، خیلی مضره. بله، برای یک خانواده که ترجیح میدن فرزندشون تو یه شهر آروم بزرگ بشه و رشد کنه، زاربروکن یکی از بهترین انتخابهاست.
موفق باشید.
سلام
۹ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷ (۳۰ نوامبر ۲۰۱۸)، از اون بامداد عجیب گذشت. چند روزی بود سرما خورده بودم و میدونستم سرما خوردم، تلاش میکردم خانواده نفهمن. تمام روز آب جوش یا چایی با عسل و لیمو میخوردم که گرفتگی گلوم بهتر بشه و مشخص نشه گلوم چرک کرده. نمیخواستم نگران بشن.
مسیر به فرودگاه رو خیلی تلاش کردم سرفه نکنم. با دو تا ماشین رفتیم فرودگاه و من تو ماشینی بودم که مامان بابام نباشن. فقط و فقط نمیخواستم نگران بشن.
تو فرودگاه هم فقط بدو بدو خدافظی کردم و رفتم و خودم رو رسوندم به بیزنس لانج ماهان و آب جوش عسل لیمو خوردم. دیگه وقتی سوار هواپیما شدم و پیام دادم و گوشی رو خاموش کردم، دیگه سرماخوردگی و گلو درد شدید پیروز شد و تمام مسیر رو فقط سرفه کردم. تو هواپیما هم آب جوش و چایی میگرفتم پشت سر هم که بقیه مسافرها رو از خواب بیدار نکنم.
دیگه وقتی رسیدم هتل، از شدت تب و ضعف بیهوش شدم. یادم نیست چند ساعت خوابیدم. شب فقط در حد شام بیدار شدم و دوباره تا ظهر روز بعد خوابیدم. ظهر روز بعد هم ناهار خوردم و تا ظهر یکشنبه خوابیدم.
یکشنبه دیدم دیگه چارهای ندارم و باید یه کاری کنم. (دکتر رفتن جز کارهایی که میتونم انجام بدم نبود، چون بلد نبودم با بیمه مسافرتیام باید چی کار کنم و تازه وارد شهر شده بودم و هیچجا رو بلد نبودم)
تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که یه رستوران ایرانی پیدا کنم و غذای خوب و مقوی بخورم. از شانس خوبی که داشتم، یه رستوران ایرانی با فاصله خیلی کم از هتلم بود. رفتم اونجا و سوپ و کباب کنجه (چنجه) سفارش دادم. آقای گارسون که فهمید سرما خوردم برام یه معجون ترکیبی از چایی و دارچین و نعنای تازه و لیمو تازه درست کرد و کنار غذا و سوپ هم واسم لیمو و پیاز زیادی آورد. قبلاً هم در یکی از دلنوشتههای مهاجرت به این خاطره اشاره کرده بودم.
این بود خاطره ۲ روز اول من بعد از مهاجرت. که البته مقدمهای بود بر این گذر عمر ۹ ماهه! ۹ ماهی که عجیب و غریب بود، ۹ ماهی که گذشت تا من به اینجا برسم. ۹ ماه پر از چالش که هنوز هم ادامه داره.
دیروز وقتی داشتم متن ۶۰۰مین پست وبلاگ رو مینوشتم، دلم میخواست خیلی چیزا بگم، اما هی یه چیزی بهم نهیب میزد که ننویس تا فردا شه. ننویس که ماهگرد داری! خب ببینم الآن بهم اجازه میده بنویسم یا نه!
راستش هیچوقت فکر نمیکردم مهاجرت اینقدر سخت باشه. البته که میدونستم با بلد نبودن زبان آلمانی قطعاً سختیهام چندین برابر میشه. اما سیستم اداری به شدت پیچیده و کاغذبازی بسیار شدیدی که اینجا وجود داره، واقعاً گاهی آدم رو کلافه میکنه.
مثال میزنم. چند وقت پیش برای یه موضوعی رفتم دکتر، الآن برام ۱۷ صفحه نامه و فرم اومده که باید پر کنم و بفرستم تا تصمیم بگیرن که آیا بیمه من پولش رو میده، بیمه شرکت پولش رو میده یا در نهایت خودم باید پولش رو بدم! ۱۷ صفحه به زبان آلمانی. من همه این ۱۷ صفحه رو اسکن کردم و فرستادم برای مدیر منابع انسانیمون تا بهم کمک کنه. (خدا رو شکر من چنین امکانی رو دارم)
[قبل از اینکه برید تو مقام قضاوت و بگید خب چرا آلمانی یاد نگرفتی، زبان آلمانی اینقدر پیچیدگی داره که ۵ سال هم در حال یادگیری زبان باشی، باز هم برای پر کردن فرمهای پزشکی نمیتونی مثل کسی که زبان مادریاش آلمانیه برخورد کنی]هیچ جا وطن نمیشه که البته من با این جمله مخالفم، روز دوشنبه در موردش مینویسم، به قول خارجیا Stay Tuned
۹ ماه از اون روز گذشت و من حس میکنم خیلی دورتر از این حرفاست. باورم نمیشه فقط ۹ ماه گذشته باشه، حداقل ۳ یا ۴ سال دورتر به نظر میرسه! انگاری که بعد از مهاجرت زمان کش میاد!
راستش فکر نمیکردم ۹ ماه دووم بیارم، فکر میکردم همون ماه اول نهایت ماه دوم برگردم، اما انگاری که یا غرورم خیلی بزرگتر از این حرفاست، یا آرزوهام! هر چیزی که هست، یه چیزی انگار که در وجود من داره تلاش میکنه به آرزوهام برسم. به چیزایی که دوست داشتم داشته باشم.
[قبل از رفتن در مقام قضاوت برای تصور خودتون از خواستههای من، آزادیهای متفاوت غرب خواسته و آرزوی من نبوده، من دلم میخواد روزی جهانگرد بشم و همه دنیا رو ببینم. من آدم ثابت یه جا موندن نیستم. من تو سفر آدم بهتریام، خواسته من از دنیا همینه که بتونم دائم در سفر باشم.]انگار که باز نهیبی از غیب ظاهر میشه که دیگه ننویس! این نوشتهها ارزشی نداره و به درد کسی نمیخوره!
بگذریم پس!
پایان پیام.
سلام
تقریباً در اکثر پستهایی که برای مهاجرت به آلمان نوشتم، تاکید خیلی خیلی زیادی داشتم روی این موضوع که سایت سفارت رو همیشه چک کنین، شاید تغییراتی حاصل بشه.
مثلاً اخیراً میزان تمکن مالی تغییر کرده، یا لیست تخمین زمان انتظار آپدیت شده. حالا بریم سراغ اطلاعیههای جدید:
اطلاعاتی درخصوص درخواست ویزای ملی
از تاریخ اول اکتبر ۲۰۱۹ (برابر با ۹/۷/۱۳۹۸) باید همهی مدارک مربوط به درخواست ویزای ملی را بهمراه ترجمهی آنها به زبان آلمانی ارئه نمایید.
لطفاً توجه داشته باشید که فقط درخواستهایی پذیرفته شده و مورد رسیدگی قرار خواهند گرفت که مدارک مربوط به آنها بصورت کامل تحویل داده شده باشند.
و البته اینکه روادید (ویزای) ملی چیه؟
روادید ملی همان روادید ورود برای اقامت بلندمدت با هدف و منظوری خاص می باشد (بیش از ۳ ماه) که در قانون پیش بینی شده است. این نوع روادید معمولاً برای مدتی مشخص، در برخی موارد خاص تا یک سال، صادر می گردد. بسته به هدف از اقامت، می بایست پس از ورود به آلمان، مجوز اقامت آلمان درخواست گردد. برای اتباع خارجی جهت اقامت بیش از سه ماه و یا اقامت همراه با اشتغال و فعالیت کاری، اصولاً الزام روادید وجود دارد. موارد استثنا عبارتند از اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، اتباع کشورهای منطقه اقتصادی اروپا و اتباع کشور سویس.
پس هر نوع اقامت بلند مدت بیش از ۹۰ روز، توی این دستهبندی قرار میگیره:
با توجه به این اطلاعیه، اگر مصاحبه شما بعد از ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۹ باشه، شما باید مدارکتون رو “حتماً” به زبان آلمانی ترجمه و تایید کنید.
بله، میدونم، تعداد دارالترجمههای کمتری تو کشور وجود دارن که ترجمه به زبان آلمانی انجام میدن و مجوز گرفتن تایید وزارت خارجه و دادگستری رو دارن. البته که هزینه ترجمه به زبان آلمانی طبق چیزی که قبلاً دز سایت کانون مترجمان رسمی خوندم، ۳۰٪ بیشتر از ترجمه به زبان انگلیسیه.
متاسفانه به هر دلیلی، سختگیریها روز به روز داره بیشتر میشه.
پیشنهاد من اینه در مورد دارالترجمه مورد تایید از خود سفارت سوال بپرسید، تلفن جواب نمیدن معمولاً، ولی میتونین ایمیل بزنین، شاید با فاصله زمانی زیاد، ولی حتماً جواب میدن. (من مدارکم رو به انگلیسی ترجمه کردم، پس شناختی از دارالترجمه مناسب و تایید شده به زبان آلمانی ندارم)
موفق باشید.
سلام
۹ مرداد عزیزم، سلام. خوش اومدی. اینچنین شد که رسیدیم به ماهگرد هشتم مهاجرت! ماهگرد هشتم خروج از وطن! ماهگرد هشتم دوری از همه عزیزان. میدونم طبق روال باید سفرنامه رو تموم میکردم، اما به خاطر این روز عزیز، باید یه تنفس به سفرنامه میدادم تا بنویسم که هشت ماه گذشت.
حکمتش چیه که آدم وقتی دست به قلم (تایپ و کیبورد) میشه، رشته افکارش گاهی بههم میریزه و گاهی کلاً مسیر ذهنی و نوشته تغییر میکنه.
اگه بخوام اعتراف کنم، خودم فکر میکردم حتی یک ماه هم دووم نیارم و حالا شده ۸ ماه! الآن ممکنه ازم بپرسین بگم آره هنوز هم گاهی به اینکه ارزشش رو داشت یا نه فکر میکنم و گاهی دلم میخواد برگردم. این درگیریهای فکری شاید واسه همه باشه، من از فکر بقیه خبر ندارم.
هدف باید اینقدر محکم و شفاف باشه که مواقع اینچنینی آدم رو سرپا نگه داره و نذاره جا بزنه. قبلاً هم گفته بودم، مسائل اقتصادی دلیل خوبی برای مهاجرت نیستن. چون به جایی میرسید که دارایی نقدی و توانایی اعتباری بالایی دارید و اون موقع است که احساس خلأ و کمبودهایی به علت عدم وجود دلیل محکم، آدم رو زمین میزنه.
البته من فقط ۸ ماهه دور شدم، هنوز خیلی زوده در مورد چنین مواردی برم بالای منبر. فقط این رو اضافه کنم که مهاجرت تنهایی با مهاجرت با خانواده خیلی متفاوته. وقتی خانواده دارین اینجا، میزان غمگین شدن شما و فشار دوری به مراتب صد درجه کمتره. حداقل عصر وقتی میاید خونه یکی هست یا منتظر یکی هستین، آخر هفته برنامه مشترک دارید و ….
همونطوری که احتمالاً همه این جمله رو شنیدین: “وقتی مستقر شدی، از ایرانیها دوری کن”. من هم مثل همه این رو شنیدم. من دوری نکردم، سعی کردم ارتباطم رو حفظ کنم، ولی اولین دوستی که پیدا کردم، یهو باهام سرسنگین شد و کلاً دیگه جواب مسجهام رو نداد. دچار این احساس شدم که من رو پس زده (همیشه خودم رو مقصر میدونم) همین باعث شد بینهایت محتاط بشم و از بعد از اون کلاً یک بار تو یک دورهمی ایرانی رفتم.
وقتی دوستایی در ایران داشته باشی که هنوز هم به صورت مجازی برات وقت بذارن و با هم چت کنین، یه وقتایی دیگه دنبال برقراری ارتباط جدید نیستی. حداقل برای من برقراری ارتباط خیلی سخت شده و حس میکنم توی سنی هستم که دیگه توانایی آشنا شدن با آدمهای جدید رو نداشته باشم. (حتی اسم همکارهام رو یادم میره – شاید بیربط باشه یا تحت تاثیر عامل دیگه). وقتایی که دیگه خیلی خسته باشم یا احساس تنهایی کنم، ترجیح میدم طول مکالمه رو با خانواده بیشتر کنم.
این اتفاق بعد از مهاجرت برای همه نمیفته، پس تجربه شخصی من رو تعمیم ندین به کل، شاید برای شما جور دیگری اتفاق بیفتد. این مسئله به روحیه فردی شما و جامعهای هم که بهش وارد میشید بسیار وابسته است.
همونقدری که مهاجرت شیرینه، تجربه تلخ هم داره. من هم از این چرخ گردون مصون نبودم و تلخی روزگار چشیدم. اما آنچنان تلخ نبوده.
فکر میکنم یک متن حدود ۵۰۰ کلمهای برای ماهگرد هشتم کافی باشه.
نهمین ماه مهاجرت سلام
سلام
امروز خواستم تاریخ رو بنویسم:
۱۲-۰۷-۲۰۱۹
و یهو یه انفجار خیلی خیلی شدید تو ذهنم اتفاق افتاد و این شکلی شدم:
یک سال دقیق از روزی که برای اقامت بلند مدت با سفارت آلمان مصاحبه داشتم گذشت! یک سال پر از چالش! یک سال پر از دغدغه! یک سال پر از تلاش! یک سال عجیب!
۲۱ تیر ۱۳۹۷ – ساعت ۱:۰۰ بعدازظهر
بعد از گذشت حدود ۸ ماه و چند روز، نوشتن در مورد ویزای اقامتی آلمان رو شروع کردم و در مورد مصاحبه سفارت هم نوشتم.
این پست تجربه نیست، دلنوشته است و یادگار از گذر عمر! پس تجربه خودم رو مینویسم از یک سال پیش، یه روز پنجشنبه خیلی گرم!
صبح اول رفتم سفارت تا مدارکی که برای تایید داده بودم رو تحویل بگیرم، بعدش رفتم بانک تا تمکن مالی رو بگیرم و مجدد برگشتم سفارت. کمی ترافیک بود و دیرتر رسیدم و مسئول سفارت دم در نبود که در رو باز کنه، دیگه صدا زدم و یکی اومد در رو باز کرد.
مسئول حفاظت فیزیکی آدم شوخ طبعی بود و کلی سر به سرم گذاشت، بهم گفت تازه عروسی؟ گفتم نه. گفت ولی شبیه تازه عروسهایی. دیگه تا چند باری که تو محوطه بودم و من رو میدید یا میخواست به سوالم جواب بده بهم میگفت تازه عروس.
برای افرادی که سفارت رو ندیدن:
موقع ورود، پاسپورت و ایمیل وقت شما رو چک میکنن و با لیست ورود خودشون مطابقت میدن. پس پاسپورت و پرینت ایمیل وقت مصاحبه رو حاضر داشته باشید.
بعد از در ورودی که باید از زیر دستگاه رد بشیم و توی کیفهامون رو نگاه میکنن که اسپری یا وسایل برنده نداشته باشیم، یه محوطه است که سه تا اتاق داره برای نوبت دادن. قبلاً که ویزای توریستی هم توی سفارت بود، یه اتاق مختص توریستی بود، یه اتاق برای ویزای بیزنس و یه اتاق برای ویزای پیوست. البته این اتاقها فقط برای نوبتدهی هستن.
پاسپورت و ایمیل وقت شما رو چک میکنن و به شما نوبت میدن. تو این تجربه من، بهم گفت مستقیم برو باجه ۷ و پاسپورتت رو تحویل بده.
بعد از این اتاقکها، وارد یه محوطه دیگه میشیم که باید موبایلمون رو توی کمد بذاریم. باجه DHL هم قبلاً تو همین محوطه بود که دیگه با تغییر سیستم ویزای شنگن، باجه هم تعطیل شده. معمولاً یک نفر (آفیسر) اونجا هست که در مورد موبایل یادآوری کنه.
ورودی ساختمان کنسولی سفارت از همین بخش محوطه است. اینجا دیگه خان آخره. منتظر میشیم تا صدامون کنن برای مصاحبه.
سعی کنین راحتترین لباسی که دارید رو برای مصاحبه بپوشید، حداقل برای من اینطوریه. البته لباس راحتی و اسپرت منظورم نیست، یه لباسی که باهاش راحت هستید، تنگ و گشاد نباشه و خیلی راحت بتونین زبان بدن داشته باشید و اگه لازم باشه مدت طولانی بایستین براتون سخت نباشه. بعضیها مصاحبهشون یک ساعت طول میکشه که توی مورد من ۱۰ دقیقه بود.
با توجه به اینکه متقاضیهای ویزای توریستی دیگه توی سفارت مدارکشون رو تحویل نمیدن، سفارت خیلی خلوت شده و تو سالن راحت میتونین بشینین. فقط ویزای دانشجویی، ویزای پیوست و اقامت بلند مدت تو سفارت مصاحبهشون انجام میشه.
من تمام طول مصاحبه از شدت استرس شاید هم هیجان میلرزیدم، موقع انگشتنگاری آفیسر ازم پرسید چرا اینقدر میلرزی، اینجا هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته. من در جواب گفتم مامانم میگه از بچگی همینطوری بودم، موقع استرس میلرزیدم.
این نکته رو گفتم به دو دلیل، لرزش و استرس شاید چندان جالب نباشه، پس اگه مثل من استرس موجب لرزش شما میشه، یه فکری به حالش بکنین.
دلیل دوم: موقع مصاحبه هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته، فقط و فقط تحویل مدارک و مصاحبه است برای اینکه آیا مدارک شما با گفتههای شما در یک راستا هستند یا نه. تصمیمگیری برای ویزای شما، در اون لحظه انجام نمیشه. مدارک به شهری که درخواست کردین ارسال میشه و تصمیمگیری اونجا انجام میشه. پس دلیلی بر استرس و نگرانی نیست.
هر چقدر تلاش کردم دلنوشته بشه، باز هم کمی تجربه و راهنما شد. (این نام خانوادگی در خون من ریشه دوانده).
– – –
بله دیگه، یک سال گذشت و من چقدر توی این سال تغییر کردم و چقدر زندگیم عوض شده و چقدر همه چیز تغییر کرده. هر کسی ایدهآلهایی تو زندگیش داره و این روزا من دارم ۷۵٪ اون ایدهآلهام رو زندگی میکنم.
اون ۲۵٪ باقی مونده واسه نبودن خانواده و عزیزانم کنارمه.
خو گرفتن با محیط آلمان برای من سختی چندانی نداشت. شاید علاقه زیادی که به زندگی در آلمان داشتم باعث شد خیلی سریعتر با محیط انس بگیرم و خیلی سریعتر از حتی مهاجرت به تهران، احساس کردم اینجا خونه منه.
سالی که گذشت سال عجیبی بود!
یک سال گذشت!
همین!
سلام!
درسته که عنوان این نوشته مرتبط با آلمانه، اما قابل تعمیم به کشورهای دیگه و حتی کشور خودمون هم هست.
در دستهبندی کاریابی، از یکی از چالشهای مهاجرت کاری که رزومه است نوشتم. کمی در مورد مصاحبه آنلاین توضیح دادم، سایتهای کاریابی معروف رو معرفی کردم و در نهایت اینکه چطور به شرکتهای آلمانی درخواست کار بفرستیم.
قبل از ادامه، مثل همیشه باید این رو بگم که:
من خبره نیستم، فقط و فقط تجربیات خودم رو مینویسم و قطعاً به همه ابعاد هم اشراف ندارم. مثلاً چی؟ من نمیدونم تو مصاحبه شغلی با کارشناس بیمه و خسارت، چه سوالاتی میپرسن. یا مثلاً نمیدونم برای متخصص UI چه تمرینی ممکنه بفرستن.
تخصص من دیجیتال مارکتینگه و تمام تجربیاتم در این حوزه خلاصه میشه. سعی میکنم در این پست فقط جنبههای عمومی کاریابی و مصاحبه رو توضیح بدم و در یک پست دیگه کمی بیشتر در مورد نحوه کاریابی در حوزه کاری خودم.
نتیجه پاراگراف بالا: من شاید جواب همه سوالهای شما رو ندونم، ولی گوگل حتماْ میدونه، در نتیجه:
Google It
خب، بریم سراغ مقادیر بیشتری جزییات.
خب، اول از همه با این نکته شروع کنم که، یه فایل اکسل یا گوگل شیت درست کنین که بتونین درخواستهای کار رو ثبت کنین، چرا و به چه دردی میخوره؟
خب، تو نکتههای بالا، یه اشاره خیلی کوتاه و مختصری داشتم به تعداد اپلای، درست حدس زدین، پیدا کردن اولین کار خارج از وطن، نیاز به ممارست و صبوری بسیار زیادی داره. بارها و بارها با رد درخواست یا ریجکتیهای خیلی زیادی روبهرو خواهید شد. پس کفش آهنی رو به پا کنید و آماده باشید برای مواجه شدن با درها و پنجرههای بسته!
احتمالاً هستن کسایی که دقیق بدونن چند جا اپلای کردن تا کار پیدا کردن، عددهای سه رقمی به طور قطعی با درصد بالای ۸۰٪ و حتی عددهای ۴ رقمی هم ممکنه.
بالاخره بعد از درخواستهای کار بسیار زیاد از طریق سایتهای مختلف کاریابی به نتیجه رسیدیم، اما چطور؟
در اکثر مواقع، مسئول منابع انسانی شرکت یا فرد دیگهای که مسئولیت پیدا کردن نیروی کار رو داره، از طریق ایمیل با شما تماس میگیره. تو این ایمیلها بعضی از اوقات لینک به یک سیستم تقویم برای انتخاب زمان مناسب برای شماست، یا اینکه خودشون چند تا تاریخ و ساعت رو برای مصاحبه مشخص میکنن و میگن هر کدوم برات مناسبتره رو انتخاب کن. حالتهایی که لینک تقویم دارن هم به دو صورت هستن. یا از شما میخوان ساعتهای مقدورتون رو به صورت بازه زمانی انتخاب کنید که در نهایت خودشون بتونن بر اساس همه متقاضیها، برنامهریزی کنن. بعضی از موارد هم اسلاتهای مشخصی از زمان بر اساس ۳۰ دقیقه یا ۶۰ دقیقه نشون داده میشه که میتونین یکی رو انتخاب کنین.
میرسیم به زمان مصاحبه، اگر مصاحبه به صورت آنلاین باشه که در موردش نوشتم. اما نکتههایی که اینجا میگم به درد مصاحبه آنلاین هم میخوره.
سعی کنین پیش از مصاحبه، در مورد شرکت خیلی خوب مطالعه کنین، البته انتظار میره که این مطالعه رو زمان اپلای انجام داده باشین، اما خب، من خودم هم دورهای که دنبال کار بودم، فقط دنبال عنوان شغلی و زبان انگلیسی بودم، در مورد شرکت کمتر میخوندم. اگر دعوت به مصاحبه میشدم شروع میکردم با دقت و با جزییات خیلی زیاد، از تاریخچه شرکت تا محصول و غیره رو میخوندم.
یکی دیگه از کارهایی که تاثیر مثبت داره، در مورد اشخاصی که با شما مصاحبه خواهند داشت تحقیق کنین، بهترین مرجع لینکداین یا زینگ هست. اسمهاشون رو یاد بگیرین، تخصصهاشون رو بدونین.
دروغ نگید! از همه چیز مهمتر همینه. این رو زیاد شنیدم که میگن تو رزومه کمی مبالغه کنین تا بیشتر مشابه با شرح وظایف آگهی شغلی بشه، اما یادتون باشه، نیروهای منابع انسانی خبرهای رزومه شما رو بررسی کردن و با شما مصاحبه میکنن. در حوزه تخصصی هم، کسی (تیمی) که با شما مصاحبه خواهد کرد، توانمندی چندین برابر با شما داره. یه وقتایی بدون هیچ پیشزمینهای میپرسن در مورد “تخصص x” که نوشتی توضیح بده، چه کارهایی کردی و چه خروجیهایی برات داشته.
چیزی که من از چند مدیر منابع انسانی شنیدم این جمله بود: توی رزومه تخصصها رو دارن، حتی Assignmet و یا Take Home Test رو هم انجام میدن، اما وقتی برای مصاحبه حضوری میان، حتی نمیتونن تستی که فرستادن رو توضیح بدن.
پوشش روز مصاحبه مهمه! هر چقدر هم بهتون بگن مهم نیست، ولی مهمه! اینکه مرتب، آراسته و با استایل کمی بیزنسی برای مصاحبه حاضر بشید، به نوعی نشون دهنده درایت شماست.
اکثر اوقات مصاحبههای اول و دوم تلفنی انجام میشن یا آنلاین. به طور مرسوم چه سوالهای در مصاحبه اول میپرسن؟
هدف از مصاحبه اول آشنایی بیشتر شرکت با شماست، همینطور آشنایی بیشتر شما با شرکت، معنی این حرف چیه؟ یعنی اینکه شما همه اطلاعات مربوط به شرکت و شرح وظایف شغلی آگهی رو که اپلای کردین چونان قورباغهای قورت دادین ولی یه سری سوال براتون باقی مونده. (سوال پرسیدن خیلی مهمه، مثلاً اینکه تو شرکت به چه زبانی صحبت میکنین؟)
توی این مصاحبه اول، جزییات بیشتر از رزومه رو میپرسن، از شما میخوان برخی از وظایفی که داشتین رو بیشتر و مفصلتر توضیح بدین. در مورد تاریخی که میتونین کارتون رو شروع کنین میپرسن و از همه چیز مهمتر، حقوق درخواستی!
این مبحث خودش یه پست لازم داره، اما من دانش کافی رو ندارم، فقط میتونم این نکته رو بگم که، خیلی خیلی باید با دقت و مطالعه، این عدد حقوق درخواستی رو اعلام کنین. با کمک سایت Gehalt میتونین رنج حقوقی مناسب برای هر شهر و تخصص رو پیدا کنین.
بعد از این چی میشه؟
اگه مصاحبه اول موفقیتآمیز باشه، بستگی به تخصص شما داره، در مورد تخصص من و در مورد برنامهنویسها، شرکتها یه Assignmet و یا Take Home Test ارسال میکنن تا توانایی تخصصی و فنی “کارجو” رو بررسی کنن.
برای این تمرین به شما زمان میدن، مثلاً یک هفته و البته معمولاً این جمله رو میگن که “انجام دادن این تمرین فقط ۲ ساعت وقت لازم داره، بهتره در اولین فرصت جواب رو بفرستین”
از این مرحله به بعد، هر شرکتی روال خودش رو داره، بعضی از شرکتها دو یا سه سری مصاحبه دیگه هم دارن، پس آمادگی مصاحبههای چند مرحلهای رو داشته باشین. گاهی پروسه مصاحبه و کاریابی توی یه شرکت، ممکنه ماهها طول بکشه.
– – –
پینوشت ۱: متن خیلی طولانی شد. همین جا به قول آلمانیا اشتاپ میکنم و در زمان دیگهای اگر نکتههای دیگهای برای مصاحبه به نظرم رسید مینویسم.
پینوشت ۲: آدم وقتی خودش یه مرحلهای رو گذرونده، به احتمال ۹۰٪، دغدغهها و چالشها رو فراموش میکنه، پس لطفاْ سوال بپرسید تا اگر توضیحی از قلم افتاده، حتماً اضافه کنم.
سلام
این نوشته رو باید دیروز مینوشتم، ۹ تیر، ولی امروز نوشتم، ۱۰ تیر، پس شد: ۷ ماه و یک روز!
۷ ماه و یک روز و به عبارتی ۲۱۳ روز از ۹ آذر ۹۷ گذشت. از اون روزی که اومدم که بمونم! اومدم تا قدم تو قسمت بعدی سرنوشتی بذارم که خودم خواستم و خودم ساختم (دست خدا و حمایت همه آدمایی که به نوعی تاثیرگذار بودن رو نمیشه نادیده گرفت).
شاید روزی برسه که خودم نسبت به مسیری که پشت سر گذاشتم، عالمتر بشم و دانش بیشتری پیدا کنم به تمام عواملی که دست به دست هم دادن تا من به یکی از آرزوها / اهدافم برسم.
مهاجرت هم مثل همه بخشهای دیگه زندگی، سختیهای خودش رو داره، مدینه فاضله هم نیست. بحث سنگینی کفه ترازو هست.
البته میتونم اعتراف کنم که هیچی سنگینتر از خانواده نیست که امثال من، به هر دلیلی، دوری ازشون رو انتخاب میکنیم و مجبوریم کلاً تو سنجش، وزنه خانواده رو کنار بذاریم.
بگذریم از این حرفا!
۷ ماه گذشت.
چشم رو هم بذارم، ۷ سال گذشته.
سلام
۶ ماه گذشت، ۶ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷، آخرین لحظههای حضور در وطن به عنوان شهروند گذشت! درسته تا ابد وطن من ایرانه، ولی فعلاً محل زندگی، کسب درآمد و اقامت من کشور دیگهای محسوب میشه.
همه آدمها واسه مهاجرتشون قصه دارن، من هم قصه خودم رو دارم که یه جاهایی بهش اشاره کردم، اما قصه و هدف اصلی، همیشه تو دل آدم میمونه!
شاید من جز اون دسته آدمایی بودم که آرزو دارن تو یه کشور دیگه زندگی کنن، شاید هم نبودم! فقط در ششمین ماهگرد از خروج از وطن و دورتر شدن از ساحل امن (خانواده)، دوست دارم این رو بگم که مهاجرت با همه چالشهایی که من فکرش رو میکردم فرق داشت و داره!
پیش از ورود به هر کشوری، حتی برای سفر، در مورد امور اداری، فرهنگ و اصول اون کشور بیشتر مطالعه کنید و به گروههای تلگرامی و تجربههای شخصی افراد بسنده نکنید. در واقع این رو میتونم دو چندان تاکید کنم که به تجربههای فردی هیچکسی اعتماد نکنید!
توی این ۶ ماه، شاید اگر به اندازه ۶ سال نباشه، ولی به اندازه ۳ سال بزرگتر شدم!
و در آحر:
۶ ماه گذشت!