سلام
البته که این پست تقریباً هیچ ارتباطی به عنوانش نداره، نه که کاملاً بیربط باشهها، یه ربطهایی داره. فقط مشکل اینجا بود عنوان بهتری پیدا نکردم، البته یه عبارت رو لحظه آخر بهش اضافه کردم که شاید کمی قصه رو شفاف کنه. بذارین با یه مقدمه خیلی کوتاه شروع کنم.
– – – مقدمه اول
یه مدت خیلی طولانی بود که شور و اشتیاقی فراتر از کار و امور وابسته به کار نداشتم، یه جورایی انگار زندگی پوچ میشه، آدم میشه انگار یه ربات که روزا میره سر کار و برمیگرده. هیچ تفریح و احساس خوبی نداشتم. خارجیا به این چیزی که من گمش کرده بودم میگن Passion، مدتهاست دنبال معادل فارسی مناسبم، هنوز چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم.
دو هفته پیش، با یکی از دوستان که از ایران مهمون براش اومده بود، رفتیم برلینگردی. شنبه و یکشنبه دو هفته پیش که چند تا پست هم برای اون دو روز تو دستهبندی گردشگری نوشتم. هفته پیش هم که رفتیم درسدن و ۹ پست برای سفرنامهی این سفر یک روزه نوشتم.
این گشت و گذارها باعث شد که یادم بیاد چقدر به گردشگری علاقه داشتم و اصلاً چی شد که مسیر زندگیم شد این! به نوعی Passion زندگیم رو دوباره پیدا کردم.
– – – مقدمه دوم
دو تا از دوستام برای یه کنفرانس میخواستن بیان هامبورگ و قرار شد بعد از کنفرانس، بیان برلین. من هم حسابی ذوق و شوق داشتم که Passion ام رو پیدا کردم، برنامه میچینم، حسابی میریم میگردیم.
این برنامهای بود که من به صورت کلی چیده بودم و جزییاتش تو ذهنم بود که از کجا شروع به گردش کنیم و کجاها رو ببینیم. فکر میکنید چند درصد از این برنامه اجرا شد؟ حدس بزنید.
– – – پایان مقدمهها – بریم سراغ اصل مطلب!
به عنوان کسی که به گردشگری و راهنمای تور بودن (البته در وقت آزاد نه به عنوان شغل تماموقت) علاقهمنده، یه سری پیشنیازها رو باید یاد میگرفتم که این چند روز گذشته، بخشی از چالشها رو بهم نشون دادن.
بریم سراغ چالشهایی که این چند روز من باهاشون روبهرو شدم:
جمعه، دقیقاً در بدو ورود دوستام، میخواستیم بلیط بخریم که ماشین اتوماتیک پول رو خورد و بلیط نداد، جدا از اتلاف وقتمون، خستگی دوستام و نبودن کسی برای کمک، اعصابی که ازم خرد شد و کلافگی باعث شد تموم برنامههایی که برای شب تصمیم داشتم، با تاخیر انجام بشه. استرس گرفته بودم، ناراحت بودم که کاش تاکسی گرفته بودم، کاش یه مسیر دیگه انتخاب کرده بودم و هزار تا درگیری فکری دیگه. احساس شرمندگی هم بود این وسط دیگه.
روز شنبه و یکشنبه، ماراتون بود که من خبر نداشتم، روز شنبه کل برنامهریزیهام بههم ریخت، چون یه مسیر ۲۰ دقیقهای رو بسته بودن و یک ساعت و نیم تو راه بودیم تا از ستون پیروزی به دروازه برندنبورگ برسیم و به هیچکدوم از برنامههای شنبه نرسیدیم.
روز شنبه یه بارون وحشتناک اومد که حسابی خیس شدیم. با اینکه AccuWeather رو چک کرده بودم.
برای روز یکشنبه قایق گرفته بودم، اما چون قایقی که انتخاب کرده بودم دیواره و پنجره مناسب نداشت و هوا بارونی بود و نمیشد رو طبقه بالای قایق نشست، نمیشد منظرهها رو دید و موفق نشدم اون تجربهای که خودم از قایق تفریحی داشتم رو برای دوستام رقم بزنم.
واسه برج تلویزیون، اصلاً دقت نداشتم که مثل تهران نیست که قشنگیاش به شبه، برج تلویزیون برلین رو باید تو هوای آفتابی و روز رفت که بتونی همه قشنگیهای برلین رو ببینی.
و در نهایت امروز، که برنامه داشتیم بریم باغوحش برلین و پنگوئن و پاندا ببینیم که به خاطر بارون و بوران و عملاً طوفان، باغوحش تعطیل بود.
– – –
اینجاست که فقط خواستن کافی نیست، آدم باید تلاش کنه برای مسیری که بهش علاقه داره و دانش کافی رو کسب کنه. من باید برای این برنامهریزی خیلی بیشتر مطالعه میکردم، هواشناسی رو خیلی دقیقتر چک میکردم. تجربههای بقیه رو میخوندم، ایونتهایی که تو شهر در جریانه و ممکنه باعث ترافیک و شلوغی بشه رو خبردار باشم.
جاهایی که موفق شدیم ببینیم:
- کاخ شارلوتنبرگ
- ستون پیروزی
- دروازه برندنبورگ
- کتابفروشی Dussmann
- الکساندرپلاتز
- کلیسای مارین مقدس
- کلیسای جامع برلین
- قایق از کلیسای جامع تا تیرگارتن
- اجرای Vivid Grand Show
- برج تلویزیون
- کلیسای یادبود کایزر ویلهلم
و البته رستورانها تنها جاهایی بود که طبق برنامه پیش رفت. خرید هم رفتیم.
نمیشه گفت پایان، ولی میشه گفت پایان این دلنوشته!
– – –
پینوشت ۱: حس خوبی نسبت به میزبان بودنم ندارم، این اولین تجربه من برای داشتن مهمون بود، بعد از ۱۰ ماه اقامت در خارج از ایران. احساس کلافگی شدید داشتم که هیچی طبق برنامه پیش نرفت. از همون لحظه اول که خواستیم بلیط بخریم و در ادامه اینکه تقریباً هیچجا رو نشد ببینیم. راضی نیستم به هر صورت از خودم. امیدوارم دوستام بهشون خوش گذشته باشه.
پینوشت ۲: خیلی برنامهها دارم، کاش بتونم درست و مفید برنامهریزی کنم. کاش بتونم!
پینوشت ۳: خیلی سال پیش، وقتی دستهبندی شیراز رو توی وبلاگم شروع کردم، دلم میخواست یه سایت برای گردشگری شیراز طراحی کنم، همون خواسته / آرزو باعث شد برم کلاس برنامهنویسی وب و بعد از اون زنجیره اتفاقات بعدی زندگیم و مسیر جدید و عجیبی که واسم ساخته شد. این Passion سابقه دور و درازی داره انگار!
سلام
خوشحال باشید، بالاخره رسیدیم به قسمت آخر از این سفر ۸ ساعته ۳۰ هزار قدمی! بله بله، رسیدیم بالاخره!
بعد از اینکه بالاخره موفق شدیم از کاخ زوئینگر دل بکنیم و با قلبی سرشار از عشق بهش، تا دیدار بعدی باهاش خداحافظی کنیم، نقشه رو چک کردم و دیدم فقط یه جای دیگه تو محدوده روی نقشه علامت زدم که نرفتیم. این جایی که مونده بود Holy Cross Church بود.
به نسبت کمی با بقیه جاذبههای گردشگری فاصله داشت. از Altmarkt رد شدیم که شبیه فستیوال و بازارچههای محلی بود. از اون بازارچههای دلنشینی که همه چی دارن، خوراکی، نوشیدنی، زیورآلات، حتی چرخ و فلک و Carousel
کلیسای Holy Cross نه تنها جذابیتی نداشت، بلکه به اشتباه، ۳ یورو برای هر نفر ورودی دادیم، چون مراسم موسیقی قرار بود دو ساعت بعد تو کلیسا برگزار بشه و از الآن مردم داشتن وارد میشدن. ما هم متوجه نشدیم بلیط واسه اجرای موسیقیه.
من هم شب وقتی رسیدم خونه، کتابچهای که بهمون دادن رو چک کردم فهمیدم چه اشتباهی کردیم [ایموجی مالباخته – ایموجی rolling on the floor laughing]
بعد از دیدن اون همه کلیسای قشنگ، این کلیسا هیچی که نداشت جدا، قشنگ هم نبود و حس و حال خاصی هم نداشت. این کلیسا رو از همون بیرون ببینید کافیه.
بعد از کلیسا، رفتیم استارباکس، چایی خوردیم و استراحت کردیم، بعدش پیاده به سمت ایستگاه اتوبوس / ایستگاه قطار مرکزی درسدن رفتیم. مسیر کوتاه بود و پیادهروی سریعتر از استفاده از Tram هم بود.
از این نقشه، ۴ جا رو نشد ببینیم، به خاطر فاصله زیاد:
- Loschwitz Bridge
- Dresden Panometer
- Pillnitz Castle
- Moritzburg
اون نقطه سبزا، البته سه تای اول رو فقط میتونین تو نقشه ببینین. موریتزبورگ شمال غربی درسدن واقع شده و دوره. فکر کنم ۱.۵ ساعت شاید راه باشه.
اینجاها رو دیدیم:
- Kunsthofpassage
- Simultankirche Sankt Martin
- Dreikönigskirche — House of the Church Dresden
- Golden Rider
- Japanisches Palais
- Augustus Bridge
- Katholische Hofkirche
- Fürstenzug
- Frauenkirche Dresden
- Brühl’s Terrace
- Brühlschen Garten
- Academy of Fine Arts Dresden
- Oberlandesgericht Dresden
- Schlossplatz
- Semperoper Dresden
- Zwinger
- Kronentor
- Holy Cross Church
مجسمهها
- Moritzmonument
- Friedrich August II Koenig Von Sachsen
- Denkmal “Friedrich August dem Gerechten”
- Ernst Rietschel Denkmal
- Martin Luther Statue
فوارهها
- Artesischer Brunnen
- Stille Wasser und Stürmische Wogen
- Cholerabrunnen
اینا رو از راه دور دیدیم:
- Theater Ruin St. Pauli
- Sächsische Staatskanzlei
- Yenidze
اینا رو از کنارشون رد شدیم متوجه نشدیم:
- Hausmannsturm
- Dresden Castle
اگر هم عاشق موزه یا گالری هنری هستین، درسدن بهشت شماست:
- Museum of Military History
- Museum of Dresden
- Erich Kästner Museum
- Dresden Armory
- Dresden Transport Museum
- Old and New Green Vault
- Albertinum
- Dresden City Museum
- Semper Gallery
- Mathematisch-Physikalischer Salon
- Old Masters Picture Gallery
- Dresden Porcelain Collection
- Galerie Kunst und Eros
- Kunsthaus Dresden
- Till Ansgar Baumhauer
- produzenten | galerie
- Kunsthandel und Galerie Ladron de Guevara
- Atelier Uta Gneiße
- GALERIE HOLGER JOHN
- Finckenstein Galerie und Kunsthandel
- Galerie Inspire ART
- Kunsthaus Raskolnikow e.V.
به نظرم میشه ۳ روز درسدن موند و حسابی گشت و تو تاریخ غرق شد.
خلاصه اینکه، بسیار شهر قشنگ و سفر پرباری بود.
پایان پیام!
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
سلام بر شما
سلام بر تاریخ گویا
سلام بر زیبایی خلقت و تاریخ
سلام بر زیباترین معماری درسدن
هیچکدوم از عکسهایی که خودم گرفتم نمیتونستن زیبایی این کاخ و باغ رو نشون بدن، در نتیجه دوباره به جستجو در سایتها برگشتم:
کاخ Zwinger حجت رو بر درسدن تموم کرده انگار. این کاخ بخشهای زیادی داره:
- Old Masters Picture Gallery
- Semper Gallery
- Mathematisch-Physikalischer Salon
- Dresden Porcelain Collection
- Kronentor
- Nymphenbad Dresden
جذابترین بخشش برای من Kronentor بود، نمیدونم این گنبد چی داشت که اینقدر جذاب بود و آدم رو شیفته خودش میکرد. یه حس عجیب، انگاری که معمار و سازندهاش یه تیکه از قلبشون رو بند زدن بهش.
دو ساختمان شبیه به هم که روبهروی هم بودن، پلکان داشتن که به پشتبام عمارت راه داشت و میتونستی سرتاسر پشتبام رو قدم بزنی و کاخ رو از بالا ببینی. یه بخشهایی از شهر رو هم میشد دید.
این کاخ جذابیت بینظیری داشت. اینقدر خوب که دلت میخواست ساعتها همونجا بمونی. اما وقتی نمونده بود تا ساعت بلیط برگشتمون.
وصف حس و حال و تجربه دیدن این کاخ، انگار که در قالب هیچ کلمهای جا نشه. شاید بد نباشه به سایت این کاخ سر بزنید و البته نتیجه جستجوی عکس در گوگل رو هم ببینید.
همونطور که میدونید، تاریخچه و جزییات این جاذبه گردشگری رو تو هزاران هزار سایت میشه خوند، اما حس و حال رو نه! اگه جز اون دسته آدمایی هستین که برای بازدید از هر گونه جاذبه گردشگری نیاز به انگیزه یا عامل محرک یا حتی دلیل هستین، امیدوارم این نوشتهها بتونه بهتون انگیزه بده.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
اصلاً دلم نمیخواد این سفرنامه تموم شه. کاش همینجا استاپ کنم و برای همیشه تو این قسمت از سفرنامه غرق بشم. البته چون نمیخوام زود تموم شه، این قسمت رو کوتاهتر مینویسم.
تو تصویر بالا، Katholische Hofkirche رو در سمت چپ تصویر میبینید که تو قسمت ششم، گفتم برگشتیم جلوش برای بار دوم شاید هم سوم، انگار یه جورایی نقطه عطف درسدن محسوب میشه. روبهروی پل آگوستوس!
از ضلع شمالی Katholische Hofkirche به سمت Theaterplatz رفتیم که …
شما وقتی عکسهای درسدن رو جستجو کنید، یکی از بیشترین عکسهایی که میبینید، همین محوطه Theaterplatz و خانه اپرا سمپره. با حضور افتخاری مجسمه پادشاه جان (Statue of King Johann)
اون قسمتهای دایره با کادر سبز رو که میبینید، محوطههای باز هستن، فواره و یا باغچه. این قسمت رو بیاید تا همین محوطه جلوی Old Masters Picture Gallery و به سمت Katholische Hofkirche برگردین تا بتونین نمایی که تو عکس اول گذاشتم رو ببینید.
به نظرم این محل یکی از بهترین جاهایی بود که آدم میتونه چند ساعتی بشینه و از فضا و محیط لذت ببره، به خصوص که زیبایی بینظیری هم پشت سرش، انتظارش رو میکشه.
این قاب خود تاریخه! تاریخی که دیگه هیچوقت تکرار نمیشه! کل درسدن خودِ تاریخه!
خانه اپرای سمپر، سال ۱۸۴۱ ساخته شده و مجدد در سال ۱۸۶۹ به علت آتشسوزی توسط معمار اصلی بازسازی میشه. معماری این جاذبه گردشگری هم ترکیبی از رنسانس و باروکه.
یه زمانهای خیلی دور، قبل از اینکه عاشق رشته IT بشم، میخواستم معماری بخونم و همینطور که شاید از نوشتههام پیداست، بینهایت از معماری لذت میبرم.
با توجه به اینکه جاذبه گردشگری بعدی که دیدیم، از دیدگاه من برجستهترین جاذبه گردشگری درسدن بود، نگهش میدارم برای پست بعدی.
با من همراه باشید.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
ادامه این سفر ۸ ساعته ۳۰ هزار قدمی رو با من همراه باشید.
برای ادامه، شاید بد نباشه یه دیدگاه کوچیکی از نقشه مسیر داشته باشید. اینکه موفق شدم این همه جا رو ببینم، علتش همین نزدیکی جاذبههای گردشگری بود.
از رستوران VAPIANO حرکت کردیم، از جلوی موزه حمل و نقل (Dresden Transport Museum) رد شدیم تا به شاخصترین جاذبه گردشگری درسدن از دیدگاه سایتهای گردشگری برسیم.
گفتم از دیدگاه سایتها، چون نظر من قطعاً چیز دیگه است که در ادامه خواهیم دید.
این جاذبه گردشگری شاخص که واقعاً هم خیلی شاخص و جذاب بود، جایی نیست جز کلیسای بانوان (Frauenkirche – در زبان آلمانی Fraen یعنی بانوان و Kirche یعنی کلیسا) – عکس اول این پست، عکس همین کلیسای زیباست.
کلیسای بانوان درسدن نشانهای از زجر کشیدن شهروندان آلمان بعد از ویران شدن آن در جریان بمباران جنگ جهانی دوم است. این بنا در سال ۲۰۰۵ بعد از یک دوره طولانی و سخت مورد بازسازی قرار گرفت. این کلیسا شاید مشهورترین بنای درسدن باشد و تصویر ویرانه آن در دید جهانیان نشانهای از خرابیهای جنگ جهانی دوم است. در مراسم افتتاح دوباره کلیسا و در حین مراسم تقدیس اسقف «یوآخین بوهل» گفت: «زخمی عمیق که برای مدت طولانی خونریزی داشته است میتواند درمان یابد. از میان نفرت و اهریمنی که در یک جامعه وجود دارد مصالحه میتواند رشد کند و صلح را ممکن سازد».
از تاریخ و جزییات تاریخی بگذریم، تو سایتهای مختلف میتونین در مورد تاریخچه این کلیسا بخونید. اگر دل و طاقت دیدن ویرانهها رو ندارین، سعی کنین عکسهای گذشته این جاذبه گردشگری رو نبینید. من هم اشتباه کردم دیدم، حالم دگرگون شد و حس و حالش شبیه به حس و حال یادبود هولوکاست برلین بود برام. پر از درد و رنج! پر از سیاهی و مرگ!
بگذریم و اما بگم از حس و حال این فضا.
محوطه جلوی این کلیسا به نسبت تمام محوطههای اطراف کلیساهای مختلف وسیعتر بود، چندین مجسمه از اشخاص معروف هم در این محوطه دیده میشد. این محوطه که میگم به Neumarkt شناخته میشه. یکی از مجسمههای موجود هم Martin Luther Statue است / میباشد.
شاید این محوطه وسیع به برجستهتر شدن این کلیسا کمک کرده، شاید هم عظمت و زیبایی این کلیسا اونقدر زیاده که نیازی به این حواشی نداره.
تو این محوطه، هنرمندهای مختلفی مشغول به هنرنمایی بودن، موسیقی خیابونی بینهایت دلنواز و این حبابسازها (نمیدونم به هنرشون چی میگن).
از همه اینها که بگذریم، نمای درونی این کلیسا بیشک یکی از زیباترینهاست.
آرنولف برینگ مورخ مشهور آلمانی میگوید: کلیسای بانوان درسدن نه تنها یک کلیسا است بلکه نشانهای از سقوط شهر بود. من فکر میکنم اینکه آلمانها سعی میکنند بخشهایی از گذشته شهر خود را دوباره به دست آورند بسیار مفید است چرا که خواهند دانست گذشتهای داشتنهاند.
اون نقشهی بالایی رو یادتونه؟ مسیر رو از جلوی Academy of Fine Arts Dresden ادامه دادیم، Albertinum رو ضلع غربیاش دیدیم و به باغ Brühlschen رفتیم تا برسیم به Brühl’s Terrace
نمیشه گفت بام، بیشتر شبیه بام رودخونه بود. اکثر قایقهای تفریحی تو اسکله روبهروی این باغ و تراس ایستگاهشون بود. اسکله نمیشه گفت، بیشتر شبیه ایستگاه قایقهای تفریحی
فضای مطبوعی برای پیادهروی و حتی نشستن داشت. بشینی و ساعتها به رود نگاه کنی. درسته هیچ رودی راین نمیشه، ولی هر رودی قشنگی خودش رو داره. مثل این رود الب یا البه!
تو این باغ دو تا مجسمه هم وجود داره که جنبه تاریخی و جاذبه گردشگری داره:
- Delphinbrunnen
- Moritzmonument
بعد از این باغ و تراس، در مسیر پیادهروی Terrassenufer حرکت کردیم، از جلوی Academy of Fine Arts Dresden و مجسمه Porträtbüste von Ernst Rietschel و شاید دیوان عدالت یا ساختمان دادگستری Oberlandesgericht رد شدیم و دوباره به کلیسای کاتولیک هوف (Katholische Hofkirche) که روبهروی پل آگوستوس بود رسیدیم.
بقیه سفر در قسمت بعدی ایشالا.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
بریم سراغ ادامه این سفر ۸ ساعته؟
بریم بریم [ایموجی ذوق زده و سرشار از هیجان – از این استیکر متحرکهای تلگرام]
یه کمی برگردیم به عقب، به قبل از پیدا کردن رستوران، به بعد از رد شدن از پل آگوستوس
وقتی از پل رد شدیم، یه طوری تو تاریخ غرق شدیم که ناهار رو فراموش کردیم. بین جاذبههای گردشگری که همون ابتدا روبهروی پل آگوستوس هستن گشتیم. کلیسای درسدن، گِئورگِنتور و صف شاهزادگان (Fürstenzug)، ورودی Hausmannsturm و مجسمه Friedrich August dem Gerechten رو دیدیم، اجرای زیبای نوازندگان خیابونی رو شنیدیم و حرکات نمایشی آقای خرس قطبی رو دیدیم.
برای این قسمت به علت خیلی درب و داغون بودن عکسهایی که گرفتم، ناچارم پناه ببرم به سایت ۵۰۰px:
توی این عکس، از سمت راست:
- پل آگوستوس
- کلیسای درسدن Katholische Hofkirche
- ورودی Hausmannsturm
- Oberlandesgericht Dresden
- Academy of Fine Arts Dresden
رو میبینین.
آدم اگه فرصت داشته باشه، میتونه ساعتها همین طرف رودخونه بشینه و هی ذوق کنه! چه عجیبه تاریخ و چه عجیبن این یادبودهای تاریخ!
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
بخش شمالی رود الب رو تا ساعت ۱۲ و نیم ظهر دیدیم و تصمیم داشتیم اول ناهار بخوریم و بعد به گشت و گذار در بخش جنوبی بپردازیم.
از روبهروی سوارکار طلایی به سمت پل آگوستوس حرکت کردیم. از تاریخ که بگذریم، از قسمتهای زیادی از پل که در حال ترمیم هم بود بگذریم، دلم میخواد تو این بخش، در مورد حس اونجا بگم.
تصور کنین از یه خیابون سرسبز قشنگ به یه مجسمه طلایی رسیدین که حسابی چشمنوازه، روبهروی شما یه ساختمونی وجود داره که نمیدونید تاریخیه یا نه و وقتی تلاش میکنین با وجود پرتو مستقیم خورشید چشماتون رو باز کنین، اون طرف پل تاریخ زنده با شما حرف میزنه، طوری که دلتون میخواد کل مسیر پل آگوستوس رو بدوید و در تاریخ غرق بشید. تاریخی که بعد از جنگ باز ساخته شده. تاریخی که مثل ققنوس از دل خاکستر دوباره متولد شده.
کمی هم از تاریخ بگم، در همین محل پل آگوستوس، از قرن دوازدهم پلی وجود داشته. در قرن هجدهم، زیر نظر آگوستوس قوی دوم، در بین سالهای ۱۷۲۷ تا ۱۷۳۱ یک پل با ۱۲ طاق ساخته میشه.
البته پلی که امروزه میبینیم در قرن بیستم ساخته شده که بخش تاریخی جنوبی رو به محله جدید شمالی وصل میکنه. سه خط Tram از روی این پل رد میشه. فعلاً هم پروسه بازسازی و ترمیم خط قطار روی پل در حال انجام بود. این یک اتفاق طبیعیه. توی برلین هم تقریباً هر ۶ ماه یک بار نوبتی یه بخشی از ایستگاهها رو تعطیل میکنن و ریلها رو با ریل جدید تعویض میکنن.
وقتی از پل رد شدیم، یه طوری تو تاریخ غرق شدیم که ناهار رو فراموش کردیم. بین جاذبههای گردشگری که همون ابتدا روبهروی پل آگوستوس هستن گشتیم. کلیسای درسدن، گِئورگِنتور و صف شاهزادگان (Fürstenzug)، ورودی Hausmannsturm و مجسمه Friedrich August dem Gerechten رو دیدیم، اجرای زیبای نوازندگان خیابونی رو شنیدیم و حرکات نمایشی آقای خرس قطبی رو دیدیم.
که البته همونطوری که میدونید، عکسهای بیشتر از این جاذبههای گردشگری رو به همون ترتیبی که من دیدم، میتونین در هایلایت اینستاگرام ببینید.
اما به هر صورت گرسنگی بر ما غلبه کرد و با گشتن در گوگلمپ نزدیکترین رستوران رو پیدا کردیم که یک رستوران ایتالیایی زنجیرهای هست به اسم VAPIANO. به آدرس Schössergasse 14, 01067 Dresden
برای رسیدن به این رستوران از کنار Old and New Green Vault و Dresden Castle رد شدیم.
این تجربه در VAPIANO یکی از بهترین و متمایزترین تجربههای من در رستوران محسوب میشه. وقتی وارد رستوران میشین، یه کارت به شما داده میشه، شما میتونین در قسمت بار یا قسمت آشپزخانه، مستقیم به آشپز یا بارمن (نمیدونم به مسئول نوشیدنی چی میگن) یا باریستا غذا یا نوشیدنی که میخواین رو سفارش میدین و براتون تهیه میکنه، کارتی که دادن رو روی صفحه مخصوص میذارین و سفارشتون به کارت اضافه میشه تا در آخر بتونین هزینه رو پرداخت کنین.
برای پاستا، پیتزا و لازانیا و سالاد بخشهای جدا از هم داشتن. توی این عکس میتونین ظاهر بخش آشپزخانه رو ببینین.
سرآشپز یکی یکی اجزای غذا رو از شما میپرسه که آیا دوست دارین این ادویه یا این مواد اضافه بشه یا نه، شما هم میتونین بر اساس سلیقه یا حساسیت غذایی، هر چیزی رو از غذای انتخابی کم کنید یا حتی موارد بیشتری رو سفارش بدین. توی منو نوشته شده که چه مواد اولیهای رو میتونین بیشتر درخواست کنین.
مثلاً من گفتم که پیاز رو نزنه ولی سیر رو بیشتر بزنه. علاقه وافری به سیر دارم.
همین که از اولین مرحله پخته شدن غذا تا آماده شدن رو میبینید، یه جذابیت خاص و عجیبی داره. برای همین میگم تجریه متمایزی بود و بین تمام تجربههای رستوران که داشتم شاخصه.
غذایی که من سفارش دادم اسمش RAVIOLI CON RICOTTA E RUCOLA بود، خود آشپز گفت راویولی Regular، همون نرمال یا عادی.
از سایت رستوران میتونین منوی رستوران رو دانلود کنین. توی رستوران منوی انگلیسی زبان هم داشتن که بسیار خوشحال و خرسندکننده بود.
از نظر حجم غذا و خوشمزگی هم هر چی بگم کم گفتم دیگه! همه چی عالی و نمونه!
بد بودن عکسها رو هم به بزرگی خودتون ببخشید، به علت گرسنگی و عجله در خوردن غذا، فقط سریع عکس گرفتم که به یادگار بمونه. خیلی گشتم بتونم یه عکس قشنگ از غذام تو اینستاگرام پیدا کنم، ظاهراً آدمایی که راویولی سفارش میدن اینستاگرامی نیستن. [ایموجی خنده]
اون سبزیهایی هم که روی غذا به جهت تزیین گذاشته، اسمش رو نمیدونم چیه، ولی من معمولاً توی سالاد استفاده میکنم و بعضیهاش تنده و طعم جالبی به سالاد میده. احتمالاً علت وجودش روی غذا هم برای سالمسازی این غذای چاقکننده است.
یکی از تجربههای هیجانانگیز هم وجود یه مواد اولیه کاملاً جدید توی غذام بود، Pine nuts که میشه آجیل میوه کاج! خیلی خوشمزه بود.
نمیدونم VAPIANO تو کدوم کشورها شعبه داره، اما هر جا بودین، و این رستوران شعبه داشت، حتماً تستش کنین، واقعاً ارزش یه تجربه جدید و متفاوت رو داره.
اینقدر این تجربه خوبه که برای هفته آینده که دوستانم از ایران میان، توی برنامه گذاشتم. همین الآن هم که این پست رو نوشتم، یاد و خاطره اون غذای خوشمزه در ذهنم و طعمش برام زنده شد.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
در ادامه مسیر این سفر یک روزه، از Simultankirche Sankt Martin در امتداد خیابون königsbrücker به سمت جنوب (کمی غرب) حرکت کردیم، تو این مسیر میشد خونههایی شبیه به خونههای توی زاربروکن دید. خونههایی که بعد از خراب شدن شهرها در حین جنگ جهانی، خیلی سریع با نقشه مشابه و نمای مشابه ساخته شده بود. (این برداشت من بود)
ساختمون Theater Ruin St. Pauli رو از دور دیدیم و فکر نمیکردم قدمت تاریخی چندانی داشته باشه، چون توی لیستم نبود، ایشالا که در سفر بعدی به این محل هم برم.
قبل از اینکه به مقصد بعدی برنامه برسیم، توی مسیر هر محل جذابی میدیدیم رو توی نقشه چک میکردم که آیا تاریخی و جاذبه گردشگری محسوب میشه یا نه.
مثل Artesischer Brunnen که شباهت کمی به حافظیه شیراز داشت.
برای من گردشگری فقط دیدن جاذبهها نیست، قدم زدن تو دل شهر، دیدن محیط زندگی آدمهای دیگه، روزمرگیهای متفاوت و دیدن همین حوض و آبنما و جاهای بیاسم و نشون متفاوته. حتی زنده کردن خاطرات با پیدا کردن شباهت. مثل:
- شباهت برج تلویزیون برلین به برج میلاد
- شباهت Artesischer Brunnen درسدن به حافظیه
- شباهت Stille Wasser und Stürmische Wogen به میدان اطلسی شیراز
مقصد بعدی Golden Rider بود، اما در بین راه، هر جاذبه دیگهای هم بود سر زدیم. به جز موزه و گالری هنری البته. یکی از جاهایی که دیدیم Dreikönigskirche – House of the Church Dresden بود، کلیسای سه پادشاه (ترجمه لغت آلمانی). البته در کلیسا بسته بود و نشد داخل بریم. نمیدونم شاید چون سر ساعت ۱۲ رسیدیم اونجا و ناقوس کلیسا به صدا در اومده بود، شاید مراسم خاصی داشتن در اون ساعت.
عکس این کلیسا رو میتونین علاوه بر جستجو در گوگل، در هایلایت اینستاگرام من هم ببینید.
بعد از گذشتن از مسیر Hauptstraße به Golden Rider رسیدیم. این مجسمه طلایی بسیار زیبا، از نظر موقعیت مکانی در ضلع شمالی پل آگوستوس قرار داره. در مورد این پل در ادامه (شاید هم پست بعدی) میگم. این مجسمه در ابتدای Hauptstraße که بلوار پیادهروی اصلی محله Neustadt هستش (است یا میباشد) قرار داره.
این خیابون Hauptstraße به صورت عجیبی من رو یاد بلوار de Clichy که Moulin Rouge در اونجا قرار داره میانداخت.
خب این مجسمه، مجسمه آگوستوس قویه که شبیه به امپراطور رومی لباس بر تن داره. آگوستوس قوی، یکی از مهمترین حکمرانان زاکسنها بوده و تعداد زیادی از جاذبههای گردشگری که در درسدن میبینیم، در دوره حکومت آگوستوس ساخته شدن.
در مدت حکومت آگوستوس قوی، درسدن به یک مرکز فرهنگی بسیار قوی تبدیل شد و لقب فلورانس الب (یا البه – رود جاری در درسدن) رو از آن خودش کرد.
این مجسمه سال ۱۷۳۴ ساخته شده. عکسش رو علاوه بر جستجو در گوگل، میتونید در هایلایت اینستاگرام من هم ببینید.
بعد از سوار طلایی، کمی به سمت غرب رفتیم تا به کاخ ژاپنی برسیم. داخل کاخ موزه است که از بازدیدش صرف نظر کردیم و به گشت و گذار در محوطه و باغ این کاخ پرداختیم (خیلی ادبی شد، خودتون صمیمی بخونیدش)
از اونجایی که عکس کاخ و محوطهاش رو میتونید با جستجو در گوگل یا هر موتور جستجوی دیگه ببینید، ترجیح میدم این عکس رو براتون بذارم:
به عنوان آدمی که OCD داره، دیدن درختایی اینچنین مرتب و صاف باعث ایجاد هیجان شدید شد. مثل باغ لوکزامبورگ در پاریس.
بعد از این به سمت پل Augustus رفتیم (به سمت شرق برگشتیم) تا به قسمت جنوبی رود الب یا البه بریم. توی نقشهای که در قسمت دوم سفرنامه گذاشتم میتونید ببینید.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
سلام
تو پست قبلی، قسمت اول سفرنامه از جزییات اولیه سفر نوشتم. تو یک روز طبیعی بود که نمیشد همه جاذبههای گردشگری درسدن رو ببینیم، برای همین تصمیم گرفتیم دو محله رو ببینیم.
کل تصمیم سفر ساعت حدود ۱۱ شب جمعه گرفته شده بود و بلیط رو تهیه کردیم، برای همین فرصت چندانی نداشتم که اطلاعات کاملی در مورد درسدن بخونم و یاد بگیرم.
چی کار کردم؟ کمی گوگل کردم، سایتهایی که از قدیم تو حوزه گردشگری میشناختم رو گشتم و جاذبههای گردشگری مطرح رو توی گوگلمپ با تگ Want to go مشخص کردم. امیدوارم با این قابلیتهای گوگلمپ آشنا باشین. (شاید در آینده یک پست در مورد گوگلمپ بنویسم)
منابعی که ازشون لیست در آوردم:
با چک کردن آدرس جاذبههای گردشگری و ثبتشون در گوگلمپ، یه چنین نقشهای ایجاد شد:
البته چند تا جای دیگه رو هم رو نقشه مشخص کرده بودم که فاصله مکانی دورتری داشت، مثل: Moritzbur، Pillnitz، Loschwitz و Panometer که به علت فاصله زیادشون متاسفانه ناچار به فداکاری شدن، ایشالا برای سفر بعدی.
صبح حدود ساعت ۱۰ و نیم رسیدیم Dresden تصمیم گرفتیم از اون نقطه بالایی سمت راست شروع کنیم و بیایم پایین. با توجه به اینکه نسبت به ایستگاه اتوبوس که در کنار ایستگاه قطار درسدن قرار داره، فاصله داشت، با Tram به این محل رفتیم. بلیط تکسفر درسدن ۲ یورو و ۴۰ سنته. دستگاه خرید بلیطش هم شبیه به برلینه. کلاً سیستم حمل و نقلش خیلی شبیه به برلین بود. اتوبوس، Tram و S Bahn داشت که برای مقصد ما یک خط Tram بود.
شب قبل وقتی داشتم جاذبههای گردشگری رو سرچ میکردم، متوجه شدم دو تا از محلها رو از خیلی قدیم توی نقشهام ذخیره کرده بودم. مثل همین Kunsthofpassage که خیلی وقت پیش توی اینستاگرام عکسش رو دیده بودم و در موردش خونده بودم و فراموش کرده بودم توی درسدنه. تا عکسش رو دیدم ذوق کردم و گفتم حتماً باید اینجا رو برم.
اولین جاذبه گردشگری که رفتیم همین بود: Kunsthofpassage
قدم زدن در جاذبه گردشگری که سالها قبل آرزوی دیدنش رو داشتی، یه حس عجیب و غریب داره، حسی که انگار خود گمشده ات رو پیدا کردی.
ناودونهایی که اینجا ساخته شدن، موقع بارون، آهنگ مینوازن [ایموجی قلب قلب قلب]. البته هر دیواری توی این محدوده رو به یه روش متفاوت تزیین کرده بودن که این ناودونها گل سر سبدشون بود. مثلاً روی یک دیوار زرافه و میمون به صورت برجسته ساخته بودن. کل این محوطه هم رستوران، کافه و فروشگاه سوغاتی بود.
این ویدیو رو در مورد این جاذبه گردشگری ببینید.
وقتی از Kunsthofpassage اومدیم بیرون، یه کلیسا از دور خودنمایی میکرد (در جهت شمال – یه کمی شرق البته)، برنامه این بود از Kunsthofpassage شروع کنیم و به سمت جنوب حرکت کنیم، اما وقتی کلیسا رو دیدیم، گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم، کلیسا رو هم بریم.
به نظر میرسید نزدیک باشه، اما وقتی به فضای سبزی که از دور دیده بودیم و فکر میکردیم جلوی کلیساست رسیدیم، متوجه شدیم که هنوز کلیسا دورتره، با کمک گوگلمپ و کوچه پسکوچههای اکثراً بنبست اون منطقه، بالاخره رسیدیم جلوی این کلیسای بسیار زیبا Simultankirche Sankt Martin (ehem. Garnisonkirche) که میتونم بگم زیباترین کلیسایی هست که من تا امروز دیدم. (از نظر ساختمان و نمای بیرونی).
عکس اول این پست نمای بیرونی همین کلیساست. در مورد دکوراسیون داخلیاش هم، واقعاً جذاب بود، عکسش رو توی هایلایت اینستاگرام میتونین ببینین. نمای بیرونیش برای من جذابتر بود به علت حس متفاوتی که نسبت به همه کلیساهایی که تا حالا دیده بودم داشت.
اسم این کلیسا تو هیچکدوم از سایتهایی که خونده بودم نبود، خیلی برام عجیبه. شاید چون دورتر از بقیه بوده، کمتر مورد توجه قرار گرفته. شاید هم علت دیگهای داره. شاید جز جاذبههایی هست که برای آدمهای جستجوگری گذاشتن که تا مناره کلیسا یا نشونی از هر ساختمونی رو میبینن هر فاصلهای باشه به سمتش میرن، شاید که اون محل هم قصهای برای گفتن داشته باشه.
توی گردشگری هیچی جذابتر از کشف کردن (Explore) نیست.
از لحظه اول شک داشتم که این کلیسا پروتستان هست یا کاتولیک، برخی از سازههاش شبیه کلیساهای پروتستان بود و یه بخشی هم مشابه با کلیساهای کاتولیک.
الآن که در موردش خوندم، اینجا یک کلیسای دوگانه بوده برای پروتستانها و کاتولیکهای رومانیایی. البته امروزه فقط بخش کاتولیک فعالیت مذهبی داره. صفحه ویکیپدیا انگلیسی براش پیدا نکردم، ولی میتونین با گوگلکروم تنظیم کنید که صفحه رو براتون به انگلیسی ترجمه کنه و در مورد این کلیسای زیبا بخونید. حتی اگر متنهاش رو نمیخونید، عکسهایی که از قدیم این کلیسا گذاشته رو ببینید.
همچنین اینکه، عکسهای بیشتری از این کلیسا رو میتونید تو هایلایت اینستاگرامم ببینید.
این بخش تقریباً شمالیترین نقطه شهر درسدن بود و یه اتوبان در ضلع شمالیاش قرار داشت، اون طرف اتوبان هم موزه تاریخ نظامی درسدن (Militärhistorisches Museum der Bundeswehr – Museum of Military History) قرار داشت که اگر به موزه علاقه دارین میتونین از این جاذبه گردشگری هم دیدن کنید.
– – –
تصاویر این سفر رو هم میتونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.
– – –
دستهبندیهای ویژه
نوشتههای تازه
دستهها
- آن روی مهاجرت (۱۰۷)
- چالشهای مهاجرت (۱۰)
- زندگی در آلمان (۱۴)
- کاریابی (۶)
- گاهشمار مهاجرت (۲۸)
- ماهگردها (۲۱)
- مهاجرت به آلمان (۲۵)
- مهاجرت کهکشانی (۱۹)
- یادگیری زبان (۲)
- دل نوشته ها (۳۰۷)
- آشپزی (۴)
- اندوهنامهها (۷)
- چالش – ۳۰ روز وبلاگنویسی (۶)
- داستاننویسی (۲)
- نوشتن (۸)
- سفرنامه (۴۷)
- رستوران (۶)
- علم و فناوری (۱۳۰)
- اپلیکیشن (۹)
- بازاریابی (۵)
- شبکه های اجتماعی (۲)
- پژوهش (۲)
- دنیای استارتاپها (۲۵)
- استارتاپ گرایند (۱)
- استارتاپویکند (۱۵)
- ماشین استارتاپ ناب (۷)
- کارگاه تخصصی (۲)
- معرفی سایت (۵۰)
- نرم افزار (۱۸)
- همایش (۳)
- کتاب و کتابخوانی (۵)
- گردشگری (۴۳)
- شیراز (۲۸)
- مطالب عمومی (۶۵)
- سلامت (۱۶)
- شکواییهها (۲)
- هنری (۱۲۴)
بایگانی
- آذر ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- مهر ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- دی ۱۴۰۱ (۲)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۳)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۳)
- آذر ۱۴۰۰ (۲)
- مهر ۱۴۰۰ (۳)
- تیر ۱۴۰۰ (۱)
- فروردین ۱۴۰۰ (۱)