دستبند هوشمند و جایگزین
سلام
عادت یه وقتایی خوبه، یه وقتایی بد، یه وقتایی مفید، یه وقتایی مضر!
سال ۱۳۹۵، میشه ۳ سال پیش، من برای تولدم دستبند هوشمند هدیه گرفتم، چند وقتی بود دلم میخواست دستبند هوشمند بگیرم و یادم نمیاد که انگار جلوی دوستام و همکارام گفته بودم و اونا برای تولدم برام دستبند هوشمند هدیه گرفتن. اینقدر از هدیه گرفتن دستبند هوشمند سورپرایز شده بودم که از خود تولد سورپرایز نشدم.
بگذریم، از اون روز به بعد، دستبندم همیشه باهام بود (تقریباً – چون یه مدتی باهاش قهر کرده بودم). دوست داشتم هر روز تعداد قدمهام رو چک کنم، شرایط خوابم رو بررسی کنم که متاسفانه وضعیت خوابم همیشه افتضاح بود. یه وقتایی ضربان قلبم رو بررسی میکردم و وزنم رو هم ثبت میکردم.
گذشت و گذشت و گذشت تا چند وقت پیش، احساس کردم دستبندم دستم رو اذیت میکنه و مچدردهای خیلی شدیدی میگرفتم. میدونم شغل من به صورت دائمی با کیبورد مرتبطه و غیر از اون هم تمام وقت موبایل دستمه (اشتباهه، میدونم). به هر صورت یکی از حدسهای موجود این بود که امواج دستبند هوشمند داره اذیتکننده میشه.
مورد بعدی، لرزش دستبند برای نوتیفیکشنهاش بود، اوایل جذاب بود، از یه جایی به بعد باعث ایجاد استرس و عصبی شدن میشد. نوتیفیکشنها رو تا چک نمیکردی تکرار میکرد، وقتی گوشی نزدیک نبود، مجبور میشدم برم سراغش و کلی اتفاقات وابسته. متاسفانه این شرایط اصلاً مطلوب نبود، تمرکزم خیلی بهم ریخته بود، وابستگی شدید به دستبند و گوشی خستهکننده شده بود و من از وابستگی متنفرم.
پس، دستبند رو گذاشتم کنار.
برگردم سر دلایلی که اصلاً دستبند رو استفاده میکردم:
- شمارش قدمها
- ثبت وضعیت خواب
- ثبت وزن
- بررسی ضربان قلب (گاهی)
خب حالا که دستبند رو گذاشتم کنار، چطوری اینا رو ثبت و بررسی کنم؟ هیچی
Let it Go!
این جوابی بود که من به خودم دادم، بله پیادهروی لازمه و من میدونم به طور میانگین وقتی میرم سر کار چقدر راه میرم، بهتره بیشتر راه برم، میتونم یه ایستگاه زودتر پیاده بشم و بقیه مسیر رو پیاده برم. با شروع کلاس زبان هم، پیادهرویام بیشتر شده.
من در هر صورت خواب خوبی ندارم، چرا با ثبت وضعیت خوابم بیش از این خودم رو آزار بدم؟
وزن؟ مگه مهمه؟
ضربان قلب؟ مگه مهمه؟
رها کردن جواب این مسئله بود و میتونم به طور قطع بگم در چند هفته گذشته که دستبند رو کنار گذاشتم به مراتب عصبی شدنم از دریافت پیام کمتر شده. علاوه بر این، گوشیم رو کاملاً Silent کردم، هر چند من پیام یا تماس چندانی ندارم، اما همون گاهی هم باعث اذیت شدنم میشه که این هم میتونه موضوع یه پست دیگه باشه که چرا من از تماس تلفنی (هر گونه معاشرت صوتی) بیزارم.
– – –
پینوشت ۱: اینکه تعداد نوشتهها و موضوعاتی که نوشتم اینقدر زیاد و متنوع شده که میتونم تو نوشتههام به نوشتههای قبلی خودم ارجاع بدم، یه جورایی لذتبخشه و حس خوبی بهم میده.
یک دیدگاه بگذارید