آسودگی یا تصور آسودگی

Boots

سلام

خیلی قدیما، اون زمان‌ها که انرژی و شوق بیشتری برای نوشتن داشتم، اون زمان‌هایی که از هر اتفاق روزمره درسی می‌گرفتم و تجربه جدیدی کسب می‌کردم، دقت بیشتری به وقایع و محیط اطرافم داشتم.

مثل تجربه‌های خیلی قدیمی که در مورد تجربه کاربری در دنیای واقعی نوشتم، از فروشگاه تا رستوران. البته الآن که بیشتر بهشون فکر می‌کنم، بیشتر مدیریت روابط با مشتری هستن و رویکردهای جامعه‌شناختی دارن. نمی‌دونم. شاید اون زمان به نظرم رسیده ارتباط بیشتری به تجربه‌ی کاربر یا همون مخاطب یا من که مشتری بالقوه یا بالفعل بودم داره.

بگذریم. موضوعی که امروز می‌خوام در موردش بنویسم، نه مدیریت روابط با مشتریه و نه تجربه کاربری! فقط و فقط یک تجربه است و درس گرفتن، درست مثل قدیما.

عادت موجود: پوشیدن بوت روی شلوار

چند روز پیش، وقتی داشتم می‌رفتم سر کار، حس کردم پای راستم خیلی آسوده‌تر و راحت‌تر از روزای دیگه‌است، پیش خودم فکر کردم حتماً پاچه شلوارم درست توی بوت قرار گرفته و واسه همین اینطوریه.

با همون حال رفتم سر کار و چند ساعتی هم تو شرکت از این طرف به اون طرف رفتم که بالاخره بعد از ناهار متوجه شدم که زیپ بوت رو نبستم.

اول از همه کمی جا خوردم که از صبح زود زیپ بوت باز بوده و بعد هم کمی خجالت کشیدم که شاید شلخته به نظر رسیدم. البته که آدم‌های اطراف، اونطوری که من تصور می‌کنم توجهی به ظاهر بقیه ندارن.

اینجا بود که یه فکری اومد توی سرم، همیشه آسودگی نشونه خوبی نیست. اینکه هیچ چالشی، مشکلی و یا هیچ سختی وجود نداشته باشه، نشونه خوبی نیست.

شاید آدم داره درجا می‌زنه!

شاید آدم یادش رفته کاری رو شروع کنه!

و هزاران هزار شاید دیگه!

همیشه باید چالشی تو زندگی باشه تا آدم دچار رخوت نشه.

اشتراک گذاری: