اسمس – پیامک‌های – هولناک

worried

سلام

روز و روزگار بر شما خوش.

امروز از صبح بیرون بودم و فکر کنم تابش مستقیم خورشید باعث خستگی زیاد ذهنم شده، چون خیلی سخت بود فکر کردن به پست امروز و نوشتن.

یهو یه چیزی یادم اومد که ….

پیش‌درآمد: امثال ما خودمون تصمیم گرفتیم مهاجرت کنیم و سختی‌هاش رو به جون خریدیم، من اگه می‌نویسم برای اینه که اگه کسی قصد مهاجرت داره، نسبت به سختی‌هایی که انتظارش رو می‌کشن آگاه باشه. پس این دسته پست‌ها “غر زدن” نیست، “اطلاعات عمومی”ه.

دیدن پیام‌های این‌چنینی از اعضای خانواده به خصوص در ساعات نامتعارف حال آدم رو دگرگون می‌کنه:

  • بیداری؟
  • خونه‌ای؟
  • هر وقت بیکار بودی زنگ بزن
  • هر وقت رسیدی خونه زنگ بزن

علاوه بر این، تماس تلفنی در ساعات نامتعارف هم همین حس رو القا می‌کنن. حتی شنیدن یک سری جمله‌ها. مثال بزنم.

چند هفته پیش، عصر با خانواده حرف زدم، دو سه ساعت بعد دوباره زنگ زدن و پای مامانم شکسته بود. زودتر خودشون بهم خبر دادن که از کسی دیگه نشنوم. (تهران که بودم بهم نمی‌گفتن یهو از کسی می‌شنیدم شوکه می‌شدم. مثلاً زنبور بابام رو نیش زده بود و بابام رفته بود بیمارستان و سرم و پادزهر، به من نگفته بودن نگران نشم. عمه‌ام نمی‌دونست خبر ندارم، حال بابام رو ازم پرسید)

یا شبی که مادربزرگم بیمارستان بستری شده بود، مامانم باز یه ساعت نامتعارف زنگ زد و چون از پست‌های اینستاگرام بقیه فهمیده بودم مادربزرگم بیمارستانه، هول کردم. مامانم با این جمله شروع کردن که، قبل از اینکه از اینستاگرام بفهمی گفتم خودم بهت خبر بدم. که تا جمله بعدی رو بگن هزار بار مردم و زنده شدم.

یا امروز صبح، بابام اول مکالمه گفتن مامانت دیشب حالش خوب نبود و تا جمله‌شون تموم بشه و فرصت شه بپرسم چرا حالش خوب نبود، مردم و زنده شدم!

یا یک بار دوشنبه وسط ساعت کاری به من زنگ زدن و باز هول کردم تا گفتن فکر می‌کردن امروز یکشنبه است. قلب آدم میفته بیرون کامل!

متاسفانه، این نگرانی واسه عزیزان رو هیچ کاریش نمی‌شه کرد. اگه می‌خواید مهاجرت کنین، باید کنار اومدن با این‌جور مسائل رو یاد بگیرین و یه مقداری هم ناچارین قصی‌القلب بشین. چاره‌ای نیست واقعاً.

– – –

پی‌نوشت ۱: هیچ جای دنیا همش خوشی نیست، این ور دنیا هم سختی، غصه، دلتنگی، ناخوشی وجود داره. وقتی کسی که این سر دنیاست از ناراحتی‌اش می‌گه، بهش نگید “برو بابا خوشی زده زیر دلت”. آره اینجا تورم نیست، امنیت هست، آزادی نسبی هست، اینا دلایل لازم برای آسایش هستن، ولی دلیل کافی نه. مدینه فاضله وجود نداره!

پی‌نوشت ۲: قبلاً هم از سختی‌ها نوشته بودم:

 قصه رفتن              مهاجرت کهکشانیاین قسمت: سختی

اشتراک گذاری: