اعتماد

Trust

در لغت‌نامه معین برای کلمه اعتماد تعریف و تعبیرهای مختلفی دیده میشه: تکیه کردن، برگزیدن، کاری را به کسی واگذاشتن و اطمینان. شاید در ظاهر این عبارات متفاوت باشن با هم، اما همه به یک ذهنیت منتهی میشن، به یک باور.

اعتماد، واژه خیلی غریبی هست. یه باوره، یه اعتقاده، یه حسه. حس‌ها مث شیشه هستن، ظریف و شکننده. به مراقبت زیادی نیاز دارن. گاهی آدم تمام سرنوشتنش رو بر پایه یه اعتماد شکل میده.

اعتماد، یه باور خیلی خیلی شکننده است، مث یه کاغذ سفید میمونه که با خراب شدنش علاوه بر خط خطی شدن، مچاله هم میشه. وقتی اعتماد کسی شکسته بشه، فقط دو شخص صدمه نمیبنن، شخصی که اعتمادش شکسته شده علاوه بر اینکه نسبت به شخص دوم سلب اعتماد شده، نسبت به تمامی اطرافیان دچار تردید میشه.

ما در مقابل اعتماد افراد به خودمون مسئولیم، ما در مقابل شکسته شدن باور کسانی که بهمون اعتماد کردن و باور و اعتمادشون رو نابود کردیم مسئولیم. بیاید کمی، فقط کمی انسانیت داشته باشیم و از اعتماد اطرافیانمون که از سر انسان دوستی و سادگی بهمون اعتماد می‌کنن سواستفاده نکنیم.

فقط کمی لایق اعتماد باشیم.

– – –

ساختارشکنی: از یکی از عزیزترین و نزدیک‌ترین دوستام، خواستم یه پاراگراف در مورد اعتماد بنویسه تا به این پست جلوه بار معنایی بیشتری بده.

“اعتماد یکی از اصلی ترین پایه های یک رابطه ست، فرقی نمیکنه این رابطه در چه سطحی باش، دوستی، خانواده، رابطه کاری و یا یه رابطه عاشقانه، تمام محبت ها و احساسات خوبی که از دو طرف ابراز میشه و بروز پیدا میکنه توسط اعتماد باور پذیر میشه”

– – –

پی‌نوشت: آدمای کمی لایق اعتمادن، حس اعتمادتون رو برای هر کسی تلف نکنید.

اشتراک گذاری: