سلام
۲۰ دسامبر به عنوان “روز بازیها” نامگذاری شده.
من که فقط کندیکراش بازی میکنم. حتی ازش درس میگیرم!!!
شما چطور؟
اصلاً چرا بازی میکنم؟ بازی میکنیم تا اوقات فراغت رو پر کنیم؟ اعصابمون رو آروم کنیم؟ تفریح کنیم؟ یا چی؟
بازی گروهی رو ترجیح میدین یا بازی تکی؟
بازی شاد رنگیرنگی رو ترجیح میدین یا بازی جنگی؟
نمیدونم، شاید این هم یه بخشی از زندگیه که ارتباط مستقیمی با روحیه و شخصیت آدمی داره!
برای شما بازی حکم چی رو داره؟
سلام
من تقریباً اکثر سریالهایی رو که توی وبلاگم معرفی کردم رو دیدم، البته چند تایی رو مثل آتلانتیس و واکینگدد رو ندیدم، دکستر رو هم نتونستم ادامه بدم و وسطهای سریال کنار گذاشتم. من تمام سریالهایی رو که تماشا کردم رو توی TV Time وارد کردم.
فکر میکردم قبلاً وبسایت و اپلیکیشن TV Time رو معرفی کردم که ظاهراً اینطور نبود، با این سرویس، میشه زمان پخش سریالها رو دنبال کرد و تو بحثهای طرفداران سریال در مورد هر قسمت یا کل سریال شرکت کرد.
البته شاید بشه گفت تماشای سریال هم به نوعی اعتیاد باشه. اما شاید هم نباشه. گاهی شده که هیچ سریالی هم تماشا نکنم.
غرق شدن تو قصه سریالها، آدم رو از دنیای واقعی رها میکنه، حتی شده برای چند ساعت! بله! آدمی احتیاج داره، گاهی از قالب خودش خارج بشه و جای دیگری زندگی کنه!
سریال دیدن برای من اینطوره!
یه وقتایی گاهی اینقدر غرق شخصیتهای یک سریال میشم که روی خودم هم تاثیر میذاره، جنبههای مثبت شخصیتها رو میبینم و لذت میبرم و تلاش میکنم به خوبی اونا باشم.
شاید فیلم باشه! شاید سریال باشه!شاید غیرواقعی باشه، ولی شدنیه!
سریال دیدن، برای پر کردن اوقات فراغت خوبه، شاید به خوبی کتاب خوندن نباشه، اما برای من حسهای خوب به همراه داشته! یه وقتایی هم میشه مثل کتاب خوندن، درس زندگی گرفت!
بستگی داره با چه دیدگاهی سریال ببینین!
سلام
خیلی قدیم نوشته بودم که:
یه مدت خیلی طولانی بود که شور و اشتیاقی فراتر از کار و امور وابسته به کار نداشتم، یه جورایی انگار زندگی پوچ میشه، آدم میشه انگار یه ربات که روزا میره سر کار و برمیگرده. هیچ تفریح و احساس خوبی نداشتم. خارجیا به این چیزی که من گمش کرده بودم میگن Passion، مدتهاست دنبال معادل فارسی مناسبم، هنوز چیزی که به دلم بشینه پیدا نکردم.
امروز میخوام در مورد Passion بنویسم و از این به بعد هم بهش بگم اشتیاق، که بهترین ترجمه برای این مفهومه.
کمی خاطرهبازی کنیم.
یه زمانهایی برای انجام کارهای دانشجویی، انجمن علمی، TA یا همون Teacher Assistant بودن اشتیاق داشتم. عضو انجمن علمی بودم، برای چند تا درس TA بودم، تا جایی که در توان داشتم تو فعالیتهای مختلف دانشجویی شرکت میکردم و حتی زندگی شخصی شلوغی هم داشتم و خوشحال بودم.
آدم یه وقتایی دلش برای خود قدیمش هم تنگ میشه.
بعد از دانشگاه، اشتیاقم به سمت دنیای استارتاپهای و برگزاری رویدادهای استارتاپی روونه شد. چه دنیای هیجانانگیزی داشت. حس اینکه بتونی شرایطی رو فراهم کنی که آدمها یاد بگیرن و راه تخصصی خودشون رو پیدا کنن، فرصتی که خودم نداشتم.
هر اشتیاقی، انگار که زمانی باید در مسیر دیگه قرار بگیره، شاید حتی به اقتضای سن تغییر کنه! (آیا اقتضا درست است؟) نمیدونم برای شما چطوریه، ولی من از قدیم و ندیم، دو تا اشتیاق درونی داشتم، و چیزی نیستن جز:
نویسنده شدن / جهانگرد شدن
میدونم شاید سبک زندگی این روزهام، شباهت چندانی به چیزی که میخوام نداشته باشه، اما همین که مینویسم و وبلاگ دارم، من رو تو مسیر برای اشتیاق نویسندگی قرار داده و همین سفرهای کوتاه هم در مسیر جهانگرد شدن.
حتی یکی از دلایل مهاجرتم همین اشتیاق و شاید هم آرزوی جهانگرد شدن بود!
و البته این پست در مورد اشتیاق بود و نه اشتیاقهای من! اشتیاق، خودش به تنهایی!
نمیدونم برای شما چه شکلیه، قطعاً هر کسی حال متفاوتی و مختص به خودش رو داره تو واکنش نشون دادن در مقابل فعالیتهایی که در راستای اشتیاقش قرار داره!
جمله سختی شد میدونم، ذهنم همینقدر سخت داره پردازش میکنه تا بتونه اشتیاق رو اونطوری که باید و شاید، و لایقشه، تعریف کنه و به رشته تحریر در بیاره.
میتونم مثال بزنم در مورد خودم.
وقتی فعالیتهای زندگیم، در راستای اشتیاقم باشن، خواب واسم بیمعنی میشه یه جورایی، بیشتر وقتا دیگه مثل یه موبایل که شارژش تموم شده خاموش میشم فقط و زودی با هیجان و انرژی روشن میشم دوباره.
تمام فکر و ذکرم میشه به نتیجه رسیدن و استفاده از تکتک لحظهها و منابعی که دارم. لحظههای قشنگی برام رقم میخوره، پر میشم از احساس مفید بودن و لذت!
یه احساس خستگیناپذیری خوبی دارم که دلم میخواد زمان تو همون لحظهها بایسته و من سرشار باشم از این هیجان و اشتیاق، واسه تکتک ثانیهها!
اشتیاق باید همین باشه!
همین که وقتی مشغول اون فعالیت باشی، سر از پا نشناسی، خسته نشی و جای نفس کشیدن، اشتیاق بشه عامل زنده موندنت!
آره، اشتیاق باید همین باشه …
سلام
برای امروز، پست دیگهای رو مد نظر داشتم، اما اینقدر این آهنگ به دلم نشسته که نتونستم باهاتون به اشتراک نذارم:
آهنگ Florina – Va va vis در یوتیوب
آهنگ Florina – Va va vis در اسپاتیفای
آهنگ Florina – Va va vis در دیزر
– – –
متن آهنگ به زبان فرانسوی:
Elle n’est pas parfaite
Je ne l’ai pas choisie
Un jour on m’a dit “envole toi va s’y”
Tu tomberas sur le bitume
Mais tu prendras l’habitude
Tu lui laisseras quelques plumes
Mais c’est ta vie
Elle fera des promesses qu’elle ne tiendra pas
Elle fera des prouesses aussi quelques fois
Tu ne pourras pas la connaître
Elle est faite de peut-être
Mais elle finit par te prendre dans ses bras
Elle est belle un jour sur deux
Aime-la fait comme tu veux
Si jamais ton cœur hésite
Cours avant que l’amour t’évite
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va a, va vis
Va a, va vis
Certains voudraient l’échanger contre la tienne
Sans savoir que chaque espoir traîne la peine
Comme un boulet invisible
Qui nous rend souvent risible
On écrit l’histoire mais ce n’est pas un poème
Page blanche un jour sur deux
Jette l’encre au fond de nos yeux
Regarde toujours devant
Car le temps, non, ne prend pas son temps
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va a, va vis
Va a, va vis
r des rires
Sème-les et je trouverai le chemin
Qui mène vers ta main
r des rires
Pour noyer la peine et le chagrin
Le bonheur sera là demain
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va va, va vis
Va va, va vis
– – –
ترجمه آهنگ به زبان انگلیسی:
Go, go on, live
It’s1 not perfect, I didn’t choose it,
One day they told me: Fly away, get on with it!
You’ll fall onto the asphalt
but you’ll get used to it,
you’ll leave some feathers there, but that’s your life.
It will make promises that it won’t keep.
It will do neat tricks sometimes too.
You won’t be able to know it,
it’s full of maybes,
but it ends up taking you in its arms.
It’s beautiful one day in two,
love it as you can,
if ever your heart hesitates
run before love evades you.
Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind
Ooh ohh … Go, go on, live
Ooh ohh … Go, go on, live.
Some would like to swap their lives for yours
not knowing that every hope brings its sorrow.
Like an invisible burden2 that often makes us laughable
we write the story but it isn’t a poem.
A blank page one day in two
drops the anchor in the depths of our eyes3
Always look ahead
because time, no – doesn’t take its time.
Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind
Ooh ohh … Go, go on, live
Ooh ohh … Go, go on, live.
Have lots of laughs
Scatter them and I will find the path
that leads to your hand.
Have lots of laughs
to drown grief and sorrow,
happiness will be there tomorrow.
Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind
Ohohoh ohohoh, oh_oh, oh, oh, go, live.
Ohohoh ohohoh, oh_oh, go, go, go, live.
– – –
آهنگای فرانسوی واقعاً زیبا و پر از احساسند.
امیدوارم لذت ببرید.
سلام
۲۵ آذر، در تقویم فارسی به نام روز پژوهش نامگذاری شده. یکی از بخشهای مهم تولید محتوای خوب، همین پژوهش درست و کاربردیه.
یکی از چالشهایی که شاید همهمون باهاش روبهرو شده باشیم، همین مبحث پژوهشه.
حالا البته من میخوام یه مرحله برم عقبتر، پژوهش خیلی پیشرفتهتر محسوب میشه. قطعاً ماحصل پژوهش یه مقاله غنیتر خواهد بود و من فقط میخوام به پژوهشهای فردی در راستای افزایش دانش اشاره کنم.
خیلی پیشتر در مورد گوگل کردن نوشته بودم. گوگل قریب به یقین، جواب همه سوالها رو میدونه. هر سوالی دارین رو ازش بپرسین.
چیزی هم که خودم خیلی زیاد این اواخر باهاش روبهرو شدم همینه. بهترین راه قبل از پرسیدن سوال از اطرافیان، گوگل کردنه.
وقتی که در برلین وارد یک فروشگاه میشم و نمیدونم وسیلهای که لازم دارم چه شکلیه، گوگل میکنم. مثال بزنم:
دنبال لاکپاککن میگشتم، کلمه آلمانیش رو پیدا کردم اما نتونستم پیداش کنم، از دوستانم کمک گرفتم که عکس محصول رو برام فرستادن، همین شد که یاد گرفتم از این به بعد، به جای پیدا کردن کلمه آلمانی، عکس محصول رو در اون فروشگاه پیدا کنم.
Product’s name in Retailer’s name Germany
با سرچ کردن چنین چیزی دیگه خیلی راحت میتونم چیزی که میخوام رو پیدا کنم.
حالا چرا سوال نمیپرسم؟ چندین و چند دلیل داره. وقتی گوگل میتونه جواب سوال من رو بده، با سوال پرسیدن وقت افراد دیگه رو تلف نمیکنم.
فکر میکنم واضح باشه که مثال فروشگاه، یک مثال جز به کل بود. و وقتی بحث اتلاف وفت باشه، منظور به پرسیدن سوال از مسئول فروشگاه نیست که یکی از شرح وظایف شغلیشون پاسخ دادن به سوال مشتریهاست.
شما وقتی توی کار، یه بحث فنی و حرفهای مشکلی دارین، مرحله اول جستجو و پژوهشه. نه پرسیدن از همکارا. چون وقتی بین کار اونها سوال میپرسید، باعث میشید تمرکزشون بههم بخوره و اتلاف وقتی حاصل بشه.
اما وقتی در مرحله اول تلاش کنین با سرچ کردن و گوگل کردن، جوابتون رو پیدا کنین، تاثیر مثبتتری داره. این روحیه جستجوگری و دانشجویی، این سمت دنیا بسیار بسیار ارزشمند و قابل تحسینه.
پس شاید بشه گفت این نکته، یکی از مهمترین نکات مهاجرت باشه، روحیه پژوهش و جستجوگری رو در خودتون تقویت کنید.
سلام
اگه شیرازی باشین که قطعاً و اگه به شیراز رفته باشین احتمالاً این جمله رو شنیدین:
بیا برات یه چایی لبریز و لبسوز و لبدوز بریزم.
البته فکر کنم بقیه شهرها هم بگن، نمیدونم! پیگیری نکردم! تنبلی کردم، به بزرگی خودتون ببخشید. اگه بقیه هم میگن، حتماً برام بنویسید.
البته که عکس این پست، آنچنان که باید لبریز نیست. رستورانهای ترکی اینجا، اعتقاد چندانی به لبریز بودن چایی ندارن.
من یه مقداری در مورد تاریخچه این چایی لبریز و لبسوز و لبدوز جستجو کردم، اما متاسفانه به منبعی نرسیدم. پس برمیگردم به خاطرات خودم.
قدیم چایی رو با استکان و نعلبکی میاوردیم. چایی رو اینقدر میریختیم که لببه لب میشد و بزرگترهامون، به محض اینکه استکان به دستشون میرسید، یه قند میذاشتن روی زبون بین دندونها، چایی رو میریختن تو نعلبکی و میخوردن.
قند بین دندون و لب که انگار لبها رو دوخته، چایی توی استکان لبریز بوده و از شدت داغی هم لبسوز.
همه ما هم وقتی کوچیک بودیم و خواستیم مثل بزرگترها چایی بخوریم، دچار سوختگی لب، زبان و مری شدیم [ایموجی خنده هیستیریک – بالاخره تجربه ارزون بدست نمیاد]
هورت کشیدن چایی با نعلبکی، وقتی یه تیکه قند یا بین دندونهاست یا گوشه لپ، خیلی لذتبخش بود.
حتماً امتحانش کنین.
– – –
چایی جان روزت مبارک!
– – –
پینوشت: روز ۱۵ دسامبر به روز چایی نامگذاری شده.
سلام
حتی شاهبلوط بوداده هم یه روز تو تقویم به خودش اختصاص داده! باورتون میشه؟ پس امروز رو باید بگیم شاهبلوط بوداده روزت مبارک!
احتمالاً میدونید که از ۲۸ نوامبر تا ۳۱ دسامبر به عنوان کریسمس آبی شناخته میشه. جاهای مختلف فستیوال و بازارچههای کریسمس دارن.
یکی از چیزایی که خیلی زیاد تو بازارچهها پیدا میشه، همین شاهبلوط بوداده است. من فقط یک بار امتحان کردم این شاهبلوطها رو و خیلی خوشم نیومد. اما تجربه جدید جالبی بود. حتماً امتحان کنید، سلیقه افراد متفاوته.
سلام
۱۳ دسامبر به “روز ویلن” نامگذاری شده و چه نامگذاری زیبایی …
ساز عزیزم، روزت مبارک!
نمیدونم، شاید شکستن دست بهونه باشه، ولی از بعد از شکستن آرنجم، دیگه نتونستم راحت حتی ساز رو دست بگیرم، حتی دست گرفتن ساز، درد زیادی واسم به همراه داشت.
البته که، آرزوهام رو همیشه دارم، شاید روزی موفق بشم دوباره آهنگهایی که دوست داشتم رو بنوازم.
یکی از چیزهایی که خیلی این روزا دلم براش تنگ میشه، ویلنمه، متاسفانه موفق نشدم با خودم بیارمش! زمان مهاجرت، اولویتبندی وسایل خیلی تغییر میکنه. اما مطمئنم تو سفر بعدی، حتماً با خودم میارمش! میدونم حضورش باعث میشه مجدد دل رو به دریا بزنم، درمان و فیزیوتراپی دستم رو ادامه بدم و تو راه این آرزوم هم قدم بردارم!
آره همینطوره، شاید از روزی که موفق شدم دوباره passionام رو پیدا کنم، موفق شدم آرزوهام رو یادآوری کنم و چیزایی که برام “حال خوب” میسازن رو تو اولویت بخشهای زندگیم قرار بدم.
اولین روزی که عاشق این ساز شدم رو یادم نمیاد، فقط میدونم یادگیری این ساز اگه سختترین نباشه، یکی از سختترینهاست. من پیانو رو شروع کردم، اما علاقهای بهش نداشتم، نمیتونستم با نواختن پیانو ارتباط برقرار کنم، از قبلش آخه عاشق ویلن بودم.
بالاخره ویلن رو شروع کردم، خیلی پیشرفت نداشتم، فقط چند تا آهنگ رو با سختی میتونستم بنوازم، آخه من شنوایی ضعیفی دارم و فالش بودن صداها رو به درستی تشخیص نمیدم.
شاید یکی از دلایلی که دوست دارم نواختن ساز رو ادامه بدم همینه، برای اینکه چالش بینهایت سختیه برام، استعدادی توی موسیقی ندارم. هر چی تو این راه پیش رفتم با تمرین بوده.
روزایی بود که سه تا کلاس میرفتم، ویلن، سلفژ و صداسازی. و چه مربی و استادهای صبوری داشتم که بیاستعدادی و توانایی پایین من رو تحمل میکردن و بهم کمک میکردن تا یاد بگیرم.
و در این روز زیبا که به نام ویلن نامگذاری باشه، آرزوی نواختن ویلن رو یادداشت میکنم، من شاید یادم بره، ولی خدا یادش نمیره، وبلاگم هم ایشالا تا وقتی زندهام سر پاست.
تا بعد …
سلام
۸ مارس یا همون ۱۷ اسفند، پستی با عنوان “روز جهانی زن vs زندگی فارغ از جنسیت” نوشتم و پست ۶۰۰ام وبلاگم رو هم اختصاص داده بودم به همین دغدغهها.
من کمی تا اندکی با فمنیسم موجود موافق نیستم. راستش حس میکنم به صورت افراطی روی جنسیت داره تاکید میشه. اگر قرار باشه روی برابری جنسیتی کار کنیم، شاید راهش این باشه که اختلافهای ظاهری و جنسیتی رو کنار بذاریم و برای برابری حقوق انسانها فارغ از جنسیت تلاش کنیم.
جنبشهای موجود و تلاش برای یک جنسیت مشخص، شاید سیاهیها یا خودش به همراه داشته باشه، یه وقتایی دچار کجروی و حتی انحراف از هدف اصلی داره پیش میره.
نمیشه منکر شد که خیلی از داشتههای امروز منِ نوعی، ماحصل جنبشهای فمنیستی سالهای سال پیشه. مثل حق تحصیل، اجازه کار و حتی اجازه خروج از خونه و …
اما کاش این جنبشها، دچار افراط نشن و راه روشنی رو دنبال کنن. مثل قدیم …
دستهبندیهای ویژه
نوشتههای تازه
دستهها
- آن روی مهاجرت (۱۰۶)
- چالشهای مهاجرت (۱۰)
- زندگی در آلمان (۱۴)
- کاریابی (۶)
- گاهشمار مهاجرت (۲۷)
- ماهگردها (۲۱)
- مهاجرت به آلمان (۲۵)
- مهاجرت کهکشانی (۱۹)
- یادگیری زبان (۲)
- دل نوشته ها (۳۰۷)
- آشپزی (۴)
- اندوهنامهها (۷)
- چالش – ۳۰ روز وبلاگنویسی (۶)
- داستاننویسی (۲)
- نوشتن (۸)
- سفرنامه (۴۷)
- رستوران (۶)
- علم و فناوری (۱۳۰)
- اپلیکیشن (۹)
- بازاریابی (۵)
- شبکه های اجتماعی (۲)
- پژوهش (۲)
- دنیای استارتاپها (۲۵)
- استارتاپ گرایند (۱)
- استارتاپویکند (۱۵)
- ماشین استارتاپ ناب (۷)
- کارگاه تخصصی (۲)
- معرفی سایت (۵۰)
- نرم افزار (۱۸)
- همایش (۳)
- کتاب و کتابخوانی (۵)
- گردشگری (۴۳)
- شیراز (۲۸)
- مطالب عمومی (۶۵)
- سلامت (۱۶)
- شکواییهها (۲)
- هنری (۱۲۴)
بایگانی
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- مهر ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- دی ۱۴۰۱ (۲)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۳)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۳)
- آذر ۱۴۰۰ (۲)
- مهر ۱۴۰۰ (۳)
- تیر ۱۴۰۰ (۱)
- فروردین ۱۴۰۰ (۱)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱)