هنوز نیمی از روز تولدم باقیه 🙂 خانواده دوستم برام کیک خونگی و مراکشی درست کردن و تولدم رو با هم جشن گرفتیم. یه جشن کوچولو کنار خانوادهای گرم و صمیمی.
اسم کیک رو یادم نمیاد، یه کیک خونگی مراکشی که مادر دوستم پختن. در مورد چایی هم که، هر چی تعریف کنم قطعاً کمه، چای مراکشی به شدت خوشمزه است. برای ریختن چای مراکشی از قوری به استکان، خیلی قوری رو در ارتفاع بالاتر میگیرن که هر چی بیشتر روی چایی کف کنه. کف بیشتر نشونه بهتر بودن چاییه.
مادر دوستم میگفت: مهمون تا سه روز اگه تو خونه میزبان کاری کنه و کمک کنه، شگون نداره. این رسم بود تو این خانواده مراکشی مسلمان. در همین راستا، بعد از تولد بازی، ما رو فرستادن که باز بریم گردش و جاهای بیشتری رو ببینیم. با دوستم و برادرش با ماشین رفتیم آلمان و شهر فرایبورگ (Freiburg). مرز بین فرانسه و آلمان تو جنوب غربی آلمان روی رود راین هست و نه کابینی بود نه پلیسی.
توی شهر فرایبورگ چرخیدیم، بستنی خوردیم، یه کمی خرید کردیم از فروشگاه Muller که به شدت قیمتهای خوبی داشت. به صورت عجیبی بعد از شهر کلن، شهر فرایبورگ برام جذاب و دوست داشتنی بود. شاید روزی از زندگیم مدتی این شهر رو برای زندگی انتخاب کنم.
جاهای زیادی رو از شهر قدم زدیم و چند جای دیدنی رو دیدیم:
- کلیسای فرایبورگ | Freiburg Cathedral
- تالار فرایبورگ | Freiburg Stadttheater
- باغ شهر | City Garden
- مونستر پلاتز | Munsterplatz
- دروازه مارتین | Martinstor in Freiburg
باز انتخاب اینکه چه عکسهایی رو تو پست وبلاگم بذارم سخته، قطعاً با گوگل کردن Freiburg عکسای زیادی از این شهر رو میتونین ببینین. من چند تا عکس از جاهایی که کمتر ازشون عکس هست رو میذارم.
عکس سمت راست که یه نیمکته به شکل گاو، البته میدونم شما هم تصورتون اینه چنین چیزی توی اسپانیا (به خاطر گاوبازی) یا حتی سوئیس (به خاطر دامداری) باشه، ولی اینجا آلمانه و نزدیک به مرز سوئیس، شاید علتش همین باشه حتی.
عکس سمت چپ قصه جالبی داشت. در زمان جاهلیت پیش از مسیح، تو این خطه از سرزمین، این موجود عجیب رو پرستش میکردن و از این موجود میخواستن که از اونا در مقابل شیطان محافظت کنه. البته که خب از نظر من خود این موجود اینقدر ترسناک بود که از خودش باید محافظت میشدن.
روشنی هوا هم که تو عکس مشخصه، علتش اینه که اون طرفا خیلی دیر خورشید غروب میکنه، حدود ساعت ۱۰ شب.
همینطوری که رد میشدیم، یهویی خط فارسی رو دیدم و بله، نام شهر اصفهان رو تو یکی از خیابونهای شهر فرایبورگ دیدم. بله درست حدس زدین، اصفهان با شهر فرایبورگ خواهرخوانده هستن. از ۲۷ اکتبر سال ۲۰۰۰ این دو تا شهر به عنوان خواهرخوانده ثبت شدن.
در مورد اینکه خواهرخواندگی شهرها اصلاً چی هست و هدفش چیه، سادهترین و قابل دسترسترین منبع سایت ویکیپدیاست.
و بالاخره، روز قشنگ تولدم رو با یه دنر کباب خوشمزه از یه رستوران ترکی با گوشت حلال، به پایان قشنگش رسوندیم.
دهه چهارم زندگی سلام.
– – –
پینوشت: در مورد گوشت حلال، یه سری وبسایت هستن که رستورانهایی که گوشت حلال دارن رو معرفی میکنن. اکثراً این رستورانها یه برچسب مخصوص دارن که میشه جلوی در رستوران یا توی منو دید. اکثر رستورانهای ترکی گوشت حلال دارن.
– – –
سفرنامه اروپا – قسمت اول – مقدمات سفر
سفرنامه اروپا – قسمت دوم – پرواز رفت
سفرنامه اروپا – قسمت سوم – خاک غریب
سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول
سفرنامه اروپا – قسمت پنجم – روز دوم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت ششم – روز دوم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت هفتم – روز سوم
سفرنامه اروپا – قسمت هشتم – روز چهارم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت نهم – روز چهارم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت دهم – روز پنجم
سفرنامه اروپا – قسمت یازدهم – روز ششم – صبح تا بعدازظهر
سفرنامه اروپا – قسمت دوازدهم – روز ششم – بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت ۱۲+۱ یا قسمت آخر – روز هفتم