آن سالی که گذشت، البته که به خیر گذشت. البته که موضوع مرتبط میشه به سال میلادی که گذشت، سال ۲۰۲۴. من هنوز بهار و تقویم ایران رو به گردش سال میشناسم، البته فقط برای نیمکره شمالی. 😁
از همین اول بریم ادامه مطلب، اینطوری خوشحالترم. 👇🏻
آن سالی که گذشت، البته که به خیر گذشت. البته که موضوع مرتبط میشه به سال میلادی که گذشت، سال ۲۰۲۴. من هنوز بهار و تقویم ایران رو به گردش سال میشناسم، البته فقط برای نیمکره شمالی. 😁
از همین اول بریم ادامه مطلب، اینطوری خوشحالترم. 👇🏻
سلام.
یه زمانی، تو گذشته های خیلی دور، مهاجرت برای پیدا کردن محل خوب برای زندگی بوده. مثلاً دنبال جایی می گشتن که آب باشه، مواد غذایی پیدا بشه. هوا خوب باشه و یه سری فاکتورهای زندگی داشته باشه.
به عبارتی، معیارها به نسبت مشابه بودن. حفظ بقا.
به مرور زمان تمدن شکل گرفت. تمدن تغییر کرد، پیشرفت کرد و رسید به چیزی که ما امروز می شناسیم. در کنار این تغییرات، یه سری ارزش ها هم شکل گرفت. ارزش های جمعی و ارزش های فردی توسعه پیدا کردن و شاید حتی بشه گفت در هر زمان، ارزش جدیدی وارد دنیای کنونی می شه.
مثال زیاده، ولی به همین جمله بسنده کنیم که هر کسی ارزش فردی منحصر به خودش رو دنبال می کنه. این رو هم اشاره کنیم که دیگه معیارهای مشابهی برای زندگی وجود نداره. چون هدف فقط حفظ بقا نیست.
بریم ادامه مطلب تا عنوان این نوشته رو توضیح بدم.
سلام
یادش بخیر اون روزایی که هر روز پست وبلاگ مینوشتم. نمیدونم چی شد که دیگه این کار رو نمیکنم. دیدی یه روزایی به یه بخشهایی از خاطرات و گذشتهات فکر میکنی و آه میکشی. دلت میخواست هنوز اون ویژگی گذشته رو داشته باشی.
بریم ادامه مطلب تا بقیه حرفا رو بشنویم یا بخونیم …
سلام
این روزا، نوشتن از همه کارای دنیا برام سختتر شده! چرا؟ نمیدونم! شاید هم بدونم، ولی ذهنم سررشته کلاف رو گم کرده! انگار که نیست که نیست! مثل سوزنی که تو انبار کاه گم شده.
باورم نمیشه! باورتون میشه؟ نوشتنی که از ۸ سالگی همراه همیشگی من بوده، برام سختترین شده! منی که عاشق نوشتنم! منی که همه زندگیم بر نوشتن بنا شده! منی که مزیت رقابتیام تو تمام بخشهای زندگیم همین نوشتن بوده! منی که مهارت ارتباطی قوی با نوشتن دارم! منی که قدرت بیان احساس رو با نوشتن دارم! منی که حال خوبم رو با نوشتن منتقل میکنم! منی که حال بدم رو با نوشتن التیام میبخشم! همین من! همین من دیگه نمیتونه بنویسه!
پیر شدم؟ شاید …
سلام
روزهایی که گذشت، خیلی سخت بودن. خیلی سختتر از حد انتظار و خیلی سختتر از حد تحمل من! از بیخوابی و عدم تمرکز که بگذریم، میرسیم به بیاشتهایی و کلافگی! از اینا هم که بگذریم، میرسیم به زودرنج شدن و اشک دم مشک!
روزای سختی دارن میگذرن، برای هر کدوم از ما به نوعی و با دلایلی!
سختیاش اونجاست که حتی نمیتونی توضیح بدی چرا غمگینی، یا حتی اندوهگین بودنت به رسمیت شناخته نمیشه! یا اطرافیان ازت انتظار دارن بیتفاوت باشی!
برای من شدنی نبود! هنوز هم نیست! هنوز هم دارم تلاش میکنم! اما انگار طلسم شدم! طلسم غم!
بگذریم! از این مقدمهها باید گذر کرد.
این نوشته موضوعش چیز دیگری است.
هر چقدر سخت، مجبوریم به زندگی روزمره برگردیم، سعی کنیم حواسمون رو از جریانات و اتفاقات جاری پرت کنیم! چارهای نیست.
این راهحلهایی بود که به ذهن من رسید و دارم تلاش میکنم انجام بدم:
کلاً هر کاری که بتونه برای حتی چند دقیقه، احساس خوب و لذت به ما بده، میتونه به بهتر شدن شرایط روحیمون کمک کنه. بیشتر از همه زمانهای دیگه باید مراقب خودمون باشیم.
شرایط خیلی سخته. میدونم. اما باید ادامه بدیم.
– – –
شما چه راههایی رو پیشنهاد میدین؟