سلام
رسیدیم به ۱۱ ماه، چیزی تا یک سال باقی نمونده!
حرفای مهم رو گذاشتم واسه ۱۲ ماه یا همون یک سال.
به جای نوشتن این پست، من میرم گاهشمارهای قبلی رو بخونم ببینم چقدر بزرگتر شدم 🙂
سلام
رسیدیم به ۱۱ ماه، چیزی تا یک سال باقی نمونده!
حرفای مهم رو گذاشتم واسه ۱۲ ماه یا همون یک سال.
به جای نوشتن این پست، من میرم گاهشمارهای قبلی رو بخونم ببینم چقدر بزرگتر شدم 🙂
سلام
مثل همیشه، مرجعتون برای اقامت کاری، ویزای جستجوی کار و بلوکارت، باید و باید و باید سایت سفارت آلمان در تهران باشه. همونطوری که به احتمال زیاد باهاش برخورد کردین، خیلی از روال، پروسه و قوانین تغییر کرده.
خب شاید بد نباشه به ترتیب صفحاتی از سایت سفارت آلمان که مناسب اقامت آلمان هست رو براتون بفرستم:
اولین لینک مربوط میشه به ریشه درخت، یا شاید هم بشه گفت قله مثلث! نمیدونم هر چی شما بهش میگین، صفحه اصلی مربوط به اقامت بلند مدت:
روادید اقامت بلند مدت (بیش از ۹۰ روز)
وقتی وارد این صفحه اصلی از سایت سفارت آلمان میشید میتونید به راحتی دستهبندیهای مرتبط با این نوع ویزا رو ببینید. همه اطلاعاتی که نیاز دارین توی همین صفحه است، مثلاً:
نحوه درخواست و بررسی درخواست روادید شما
فرآیند روادید برای متقاضیان زیر ۱۸ سال
هر کدوم از این لینکها و صفحات رو هم که باز کنید، باز خودشون ممکنه زیر فصل یا زیر بخش داشته باشن. مثلاً:
و البته همه این صفحات، توضیحاتی هم دارن که باید بخونین. چون همین توضیحات خیلی از ابهامات شما رو برطرف میکنن و نیازی نیست تو چالههای گروههای تلگرامی و افرادی که تو اینستاگرام (مثلاً) راهنمایی میکنن بیفتین.
چرا؟
من مهر ۱۳۹۶ برای گرفتن اقامت آلمان اقدام کردم و تا تیر ۱۳۹۷ که مصاحبهام بود، قوانین کمی تغییر کرد. اما از روزی که من مصاحبه داشتم تا امروز، قوانین خیلی تغییر کرده. یه سیب رو بندازی هوا، هزار تا چرخ میخوره برمیگرده پایین.
این دگم بودن و ادعای دانش کافی داشتن هم باید گذاشت کنار، نوشتههای من در راستای دریافت ویزای جستجوی کار، با قوانین جدیدی که تو سایت سفارت آلمان منتشر شدن، تقریباً اعتبار ندارن دیگه، شاید بعضی بخشهاش به درد بخوره هنوز، اما مثلاً روال گرفتن وقت کامل تغییر کرده، روال تایید مدارک کمی تغییر کرده، روال ایمیل دوم و اعلام تاریخ مصاحبه تغییر کرده، روال مدرک زبان تغییر کرده و هزار تا تغییر دیگه که من فرصت نکردم یکی یکی همه رو چک کنم.
از سایت سفارت غافل نشید، به تجربههای شخصی من و امثال من که سالها پیش ویزا و اقامت گرفتیم بسنده نکنید. قوانین روز به روز در حال تغییره، بهروزرسانیهای سفارت رو دنبال کنید.
من به نوبه خودم، به خاطر تمام سختیها و پیچیدگیهای جدید برای مصاحبه و دریافت ویزا که مسببش شاید من و امثال من بودیم، عذرخواهی میکنم.
سلام
۹ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷ (۳۰ نوامبر ۲۰۱۸)، از اون بامداد عجیب گذشت. چند روزی بود سرما خورده بودم و میدونستم سرما خوردم، تلاش میکردم خانواده نفهمن. تمام روز آب جوش یا چایی با عسل و لیمو میخوردم که گرفتگی گلوم بهتر بشه و مشخص نشه گلوم چرک کرده. نمیخواستم نگران بشن.
مسیر به فرودگاه رو خیلی تلاش کردم سرفه نکنم. با دو تا ماشین رفتیم فرودگاه و من تو ماشینی بودم که مامان بابام نباشن. فقط و فقط نمیخواستم نگران بشن.
تو فرودگاه هم فقط بدو بدو خدافظی کردم و رفتم و خودم رو رسوندم به بیزنس لانج ماهان و آب جوش عسل لیمو خوردم. دیگه وقتی سوار هواپیما شدم و پیام دادم و گوشی رو خاموش کردم، دیگه سرماخوردگی و گلو درد شدید پیروز شد و تمام مسیر رو فقط سرفه کردم. تو هواپیما هم آب جوش و چایی میگرفتم پشت سر هم که بقیه مسافرها رو از خواب بیدار نکنم.
دیگه وقتی رسیدم هتل، از شدت تب و ضعف بیهوش شدم. یادم نیست چند ساعت خوابیدم. شب فقط در حد شام بیدار شدم و دوباره تا ظهر روز بعد خوابیدم. ظهر روز بعد هم ناهار خوردم و تا ظهر یکشنبه خوابیدم.
یکشنبه دیدم دیگه چارهای ندارم و باید یه کاری کنم. (دکتر رفتن جز کارهایی که میتونم انجام بدم نبود، چون بلد نبودم با بیمه مسافرتیام باید چی کار کنم و تازه وارد شهر شده بودم و هیچجا رو بلد نبودم)
تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که یه رستوران ایرانی پیدا کنم و غذای خوب و مقوی بخورم. از شانس خوبی که داشتم، یه رستوران ایرانی با فاصله خیلی کم از هتلم بود. رفتم اونجا و سوپ و کباب کنجه (چنجه) سفارش دادم. آقای گارسون که فهمید سرما خوردم برام یه معجون ترکیبی از چایی و دارچین و نعنای تازه و لیمو تازه درست کرد و کنار غذا و سوپ هم واسم لیمو و پیاز زیادی آورد. قبلاً هم در یکی از دلنوشتههای مهاجرت به این خاطره اشاره کرده بودم.
این بود خاطره ۲ روز اول من بعد از مهاجرت. که البته مقدمهای بود بر این گذر عمر ۹ ماهه! ۹ ماهی که عجیب و غریب بود، ۹ ماهی که گذشت تا من به اینجا برسم. ۹ ماه پر از چالش که هنوز هم ادامه داره.
دیروز وقتی داشتم متن ۶۰۰مین پست وبلاگ رو مینوشتم، دلم میخواست خیلی چیزا بگم، اما هی یه چیزی بهم نهیب میزد که ننویس تا فردا شه. ننویس که ماهگرد داری! خب ببینم الآن بهم اجازه میده بنویسم یا نه!
راستش هیچوقت فکر نمیکردم مهاجرت اینقدر سخت باشه. البته که میدونستم با بلد نبودن زبان آلمانی قطعاً سختیهام چندین برابر میشه. اما سیستم اداری به شدت پیچیده و کاغذبازی بسیار شدیدی که اینجا وجود داره، واقعاً گاهی آدم رو کلافه میکنه.
مثال میزنم. چند وقت پیش برای یه موضوعی رفتم دکتر، الآن برام ۱۷ صفحه نامه و فرم اومده که باید پر کنم و بفرستم تا تصمیم بگیرن که آیا بیمه من پولش رو میده، بیمه شرکت پولش رو میده یا در نهایت خودم باید پولش رو بدم! ۱۷ صفحه به زبان آلمانی. من همه این ۱۷ صفحه رو اسکن کردم و فرستادم برای مدیر منابع انسانیمون تا بهم کمک کنه. (خدا رو شکر من چنین امکانی رو دارم)
[قبل از اینکه برید تو مقام قضاوت و بگید خب چرا آلمانی یاد نگرفتی، زبان آلمانی اینقدر پیچیدگی داره که ۵ سال هم در حال یادگیری زبان باشی، باز هم برای پر کردن فرمهای پزشکی نمیتونی مثل کسی که زبان مادریاش آلمانیه برخورد کنی]هیچ جا وطن نمیشه که البته من با این جمله مخالفم، روز دوشنبه در موردش مینویسم، به قول خارجیا Stay Tuned
۹ ماه از اون روز گذشت و من حس میکنم خیلی دورتر از این حرفاست. باورم نمیشه فقط ۹ ماه گذشته باشه، حداقل ۳ یا ۴ سال دورتر به نظر میرسه! انگاری که بعد از مهاجرت زمان کش میاد!
راستش فکر نمیکردم ۹ ماه دووم بیارم، فکر میکردم همون ماه اول نهایت ماه دوم برگردم، اما انگاری که یا غرورم خیلی بزرگتر از این حرفاست، یا آرزوهام! هر چیزی که هست، یه چیزی انگار که در وجود من داره تلاش میکنه به آرزوهام برسم. به چیزایی که دوست داشتم داشته باشم.
[قبل از رفتن در مقام قضاوت برای تصور خودتون از خواستههای من، آزادیهای متفاوت غرب خواسته و آرزوی من نبوده، من دلم میخواد روزی جهانگرد بشم و همه دنیا رو ببینم. من آدم ثابت یه جا موندن نیستم. من تو سفر آدم بهتریام، خواسته من از دنیا همینه که بتونم دائم در سفر باشم.]انگار که باز نهیبی از غیب ظاهر میشه که دیگه ننویس! این نوشتهها ارزشی نداره و به درد کسی نمیخوره!
بگذریم پس!
پایان پیام.
سلام و وقت بخیر
من البته یادمه، امیدوارم شما هم یادتون باشه که بارها اشاره کردم پیگیر بهروزرسانیهای سایت سفارت آلمان باشید. در آخرین بهروزرسانی، مبلغ تمکن مالی مورد نیاز برای درخواست ویزای جستجوی کار افزایش پیدا کرده.
اگر یادتون باشه، قبلاً در مورد تمکن مالی نوشته بودم که حداقل با ۴۳۲۰ یورو، معادل ریالی رو باید توی حساب بانکیمون داشته باشیم. این مبلغ در ویزاهای اخیر ثبت شده و در فرودگاه ورودی در آلمان هم ارز همراه مسافر چک شده (به صورت تصادفی)
مدارکی دال بر تمکن مالی جهت تأمین هزینههای کل مدت اقامت
گواهی بانکی مبنی بر موجودی حداقل معادل ۴۳۲۰ یورو در حساب بانکی خودتان در ایران، از اول سپتامبر ۲۰۱۹ موجودی باید ۵۱۰۰ و از اول ژانویه ۲۰۲۰ باید ۵۱۱۸ یورو باشد.
(در روادید شما قید خواهد شد که این مبلغ میبایست در زمان ورود به آلمان همراه شما باشد و شما پس از ورود میبایست در آلمان یک حساب بانکی بلوکه (Sperrkonto) باز کنید).
و یا تعهدنامه (دعوتنامه رسمی – Verpflichtungserklärung) مطابق مواد ۶۶ و ۶۸ قانون اقامت آلمان
(قدیمیتر از ۶ ماه نباشد، هدف از اقامت: جستجو برای کار: توان مالی تعهددهنده (دعوتکننده) میبایست اثبات و تأیید شده باشد!)
همونطور که احتمالاً این صفحه رو بوکمارک کردین، میدونین که مدارک مورد نیاز برای مصاحبه برای هر نوع اقامتی در آلمان رو میتونید در این لینک پیدا کنین.
راهنمای درخواست روادید جهت جستجوی کار
این هم به صورت مستقیم لینک مربوط به چکلیست ویزای جستجوی کار.
سعی کنین هر ماه سایت سفارت رو چک کنین. من هم تلاش میکنم همیشه بهروزرسانیها رو اعلام کنم.
موفق باشید.
سلام
اگر با کسی که آلمان زندگی میکنه، در مورد مهاجرت صحبت کرده باشین، به احتمال ۹۹٪ بارها عبارت “ملده” رو ازش شنیدین. نگران نباشین، من هم تا ماه آخر قبل از اومدن نمیدونستم این عبارت یعنی چی.
اگر هنوز به وقت مصاحبهتون نرسیدین، نگران نباشین، الآن اولویت برای شما آماده کردن مدارک برای مصاحبه سفارته و بعد از مصاحبه، در مورد مراحل بعد از ورود به آلمان جستجو و مطالعه کنید.
ملده کردن یا آنملدونگ یا Anmeldung = ثبت آدرس
اینجا تو آلمان، همه چیز، دقیقاً همه چیز برای شما پست میشه. کارت بیمه، کارت هویت اجتماعی (ترجمه بهتری نیافتم !!! – sozialversicherungsausweis)، کد مالیاتی، کارت بانکی، قبضهایی که باید پرداخت کنین و حتی فیش حقوقی پست میشن به آدرس پستی ثبت شده شما در شهرداری. اسمتون هم بالتبع باید روی صندوق پستی باشه.
شما باید در بدو ورود (تا دو هفته از نظر قانونی) آدرس خودتون رو در شهرداری محل زندگیتون ثبت کنید. (اگر بیشتر طول کشید اشکالی نداره، چون گرفتن وقت برای ثبت آدرس در شهرداری گاهی طولانی میشه – پیدا کردن خونه با قابلیت ملده هم همچنین)
شما وقتی خونه / اتاقتون رو به هر راه و روشی پیدا کردین و مطمئن شدین که این اتاق قابلیت ملده داره، قرارداد اجاره نوشتین و مالک یا وکیل قانونی برای شما فرم ملده رو امضا کرد، میتونین از شهرداری وقت (ترمین) بگیرین و رأس ساعت مقرر برای ثبت آدرس با در دست داشتن فرم ملده و پاسپورت مراجعه کنید.
البته مدارک مورد نیاز در صورت تاهل و تجرد متفاوته که میتونید از سایت شهرداری شهری که قصد ملده کردن (ثبت آدرس) دارید، لیست مدارک رو چک کنید.
در مورد تجربه من، فقط فرم ملده که صاحبخونه پر کرده بود و پاسپورت رو خواستن.
در نهایت اینکه نگران نباشید، همه چیز خیلی خوب و عالی پیش میره.
سلام
روزتون بخیر
اگه شما هم جز اون افرادی هستین که به خاطر پاسخ ندادن به سوالتون از من دلخور و ناراحت شدین، این پست رو بخونین.
به واسطه اینکه یک مسیری (مهاجرت) رو طی کردم و البته در موردش مینویسم، هر روز در جاهای مختلفی از لینکداین، اینستاگرام، توییتر، تلگرام، واتزاپ و همین وبلاگم، سوالها و پیامهای زیادی دریافت میکنم.
اولین جوابی که به همه میدم اینه که آیا پستهایی که در وبلاگم نوشتم رو خوندین؟ و ۹۵٪ جواب میدن خیر. براشون لینک میفرستم و میگم لطفاً مطالب رو بخونید و باز اگر سوالی بود ازم بپرسید. اون ۵٪ که خوندن هم سوالات خوبی میپرسن که باعث میشه پستهای قبلی رو ویرایش کنم یا یک پست جدید بنویسم.
معمولاً کمتر از ۱ دقیقه بعد، افرادی که عضو اون ۹۵٪ هستن، چندین سوال میپرسن که در جواب میگم اگر پستهای وبلاگ رو بخونین، جواب تمام سوالاتتون رو میگیرید.
متاسفانه بعد از این جواب خیلیها ناراحت میشن و من رو به صفات متفاوتی محکوم میکنن. مثلاً اینکه چقدر بخیلی و یا من که نمیخوام جای تو رو تنگ کنم. چی ازت کم میشه جواب بدی!
من ساعتهای زیادی وقت گذاشتم برای نوشتن تک تک پستهای مهاجرت و اگر بخوام به تکتک سوالهایی که جوابشون تو همین پستها وجود داره جواب میدم، نه فرصت سر کار رفتن دارم، نه فرصت زندگی کردن.
اینجا هم مثل هر جای دیگه دنیا، روزی ۸ ساعت باید سر کار بریم، آشپزی کنیم، خونهداری کنیم. به سلامتمون رسیدگی کنیم و ….
اینکه به یک نفر بگید خرت از پل گذشته و دیگه خیرت به بقیه نمیرسه، اون هم یکی مثل من که ساعتها زمان گذاشتم بتونم یه راهنمای مناسب تهیه کنم، قطعاً ناشی از بیانصافی شماست. پس لطفاً پیش از اینکه هر صفتی رو به آدم نسبت بدین، برای وقتی که گذاشته تا جواب تمامی سوالهای شما رو از پیش بنویسه، ارزش قائل باشید. برای وقت خودتون هم ارزش قائل باشید، اطلاعات اولیه رو جمع کنید و اگر سوالی باقی بود، بپرسید.
سلام
۹ مرداد عزیزم، سلام. خوش اومدی. اینچنین شد که رسیدیم به ماهگرد هشتم مهاجرت! ماهگرد هشتم خروج از وطن! ماهگرد هشتم دوری از همه عزیزان. میدونم طبق روال باید سفرنامه رو تموم میکردم، اما به خاطر این روز عزیز، باید یه تنفس به سفرنامه میدادم تا بنویسم که هشت ماه گذشت.
حکمتش چیه که آدم وقتی دست به قلم (تایپ و کیبورد) میشه، رشته افکارش گاهی بههم میریزه و گاهی کلاً مسیر ذهنی و نوشته تغییر میکنه.
اگه بخوام اعتراف کنم، خودم فکر میکردم حتی یک ماه هم دووم نیارم و حالا شده ۸ ماه! الآن ممکنه ازم بپرسین بگم آره هنوز هم گاهی به اینکه ارزشش رو داشت یا نه فکر میکنم و گاهی دلم میخواد برگردم. این درگیریهای فکری شاید واسه همه باشه، من از فکر بقیه خبر ندارم.
هدف باید اینقدر محکم و شفاف باشه که مواقع اینچنینی آدم رو سرپا نگه داره و نذاره جا بزنه. قبلاً هم گفته بودم، مسائل اقتصادی دلیل خوبی برای مهاجرت نیستن. چون به جایی میرسید که دارایی نقدی و توانایی اعتباری بالایی دارید و اون موقع است که احساس خلأ و کمبودهایی به علت عدم وجود دلیل محکم، آدم رو زمین میزنه.
البته من فقط ۸ ماهه دور شدم، هنوز خیلی زوده در مورد چنین مواردی برم بالای منبر. فقط این رو اضافه کنم که مهاجرت تنهایی با مهاجرت با خانواده خیلی متفاوته. وقتی خانواده دارین اینجا، میزان غمگین شدن شما و فشار دوری به مراتب صد درجه کمتره. حداقل عصر وقتی میاید خونه یکی هست یا منتظر یکی هستین، آخر هفته برنامه مشترک دارید و ….
همونطوری که احتمالاً همه این جمله رو شنیدین: “وقتی مستقر شدی، از ایرانیها دوری کن”. من هم مثل همه این رو شنیدم. من دوری نکردم، سعی کردم ارتباطم رو حفظ کنم، ولی اولین دوستی که پیدا کردم، یهو باهام سرسنگین شد و کلاً دیگه جواب مسجهام رو نداد. دچار این احساس شدم که من رو پس زده (همیشه خودم رو مقصر میدونم) همین باعث شد بینهایت محتاط بشم و از بعد از اون کلاً یک بار تو یک دورهمی ایرانی رفتم.
وقتی دوستایی در ایران داشته باشی که هنوز هم به صورت مجازی برات وقت بذارن و با هم چت کنین، یه وقتایی دیگه دنبال برقراری ارتباط جدید نیستی. حداقل برای من برقراری ارتباط خیلی سخت شده و حس میکنم توی سنی هستم که دیگه توانایی آشنا شدن با آدمهای جدید رو نداشته باشم. (حتی اسم همکارهام رو یادم میره – شاید بیربط باشه یا تحت تاثیر عامل دیگه). وقتایی که دیگه خیلی خسته باشم یا احساس تنهایی کنم، ترجیح میدم طول مکالمه رو با خانواده بیشتر کنم.
این اتفاق بعد از مهاجرت برای همه نمیفته، پس تجربه شخصی من رو تعمیم ندین به کل، شاید برای شما جور دیگری اتفاق بیفتد. این مسئله به روحیه فردی شما و جامعهای هم که بهش وارد میشید بسیار وابسته است.
همونقدری که مهاجرت شیرینه، تجربه تلخ هم داره. من هم از این چرخ گردون مصون نبودم و تلخی روزگار چشیدم. اما آنچنان تلخ نبوده.
فکر میکنم یک متن حدود ۵۰۰ کلمهای برای ماهگرد هشتم کافی باشه.
نهمین ماه مهاجرت سلام
سلام
امروز خواستم تاریخ رو بنویسم:
۱۲-۰۷-۲۰۱۹
و یهو یه انفجار خیلی خیلی شدید تو ذهنم اتفاق افتاد و این شکلی شدم:
یک سال دقیق از روزی که برای اقامت بلند مدت با سفارت آلمان مصاحبه داشتم گذشت! یک سال پر از چالش! یک سال پر از دغدغه! یک سال پر از تلاش! یک سال عجیب!
۲۱ تیر ۱۳۹۷ – ساعت ۱:۰۰ بعدازظهر
بعد از گذشت حدود ۸ ماه و چند روز، نوشتن در مورد ویزای اقامتی آلمان رو شروع کردم و در مورد مصاحبه سفارت هم نوشتم.
این پست تجربه نیست، دلنوشته است و یادگار از گذر عمر! پس تجربه خودم رو مینویسم از یک سال پیش، یه روز پنجشنبه خیلی گرم!
صبح اول رفتم سفارت تا مدارکی که برای تایید داده بودم رو تحویل بگیرم، بعدش رفتم بانک تا تمکن مالی رو بگیرم و مجدد برگشتم سفارت. کمی ترافیک بود و دیرتر رسیدم و مسئول سفارت دم در نبود که در رو باز کنه، دیگه صدا زدم و یکی اومد در رو باز کرد.
مسئول حفاظت فیزیکی آدم شوخ طبعی بود و کلی سر به سرم گذاشت، بهم گفت تازه عروسی؟ گفتم نه. گفت ولی شبیه تازه عروسهایی. دیگه تا چند باری که تو محوطه بودم و من رو میدید یا میخواست به سوالم جواب بده بهم میگفت تازه عروس.
برای افرادی که سفارت رو ندیدن:
موقع ورود، پاسپورت و ایمیل وقت شما رو چک میکنن و با لیست ورود خودشون مطابقت میدن. پس پاسپورت و پرینت ایمیل وقت مصاحبه رو حاضر داشته باشید.
بعد از در ورودی که باید از زیر دستگاه رد بشیم و توی کیفهامون رو نگاه میکنن که اسپری یا وسایل برنده نداشته باشیم، یه محوطه است که سه تا اتاق داره برای نوبت دادن. قبلاً که ویزای توریستی هم توی سفارت بود، یه اتاق مختص توریستی بود، یه اتاق برای ویزای بیزنس و یه اتاق برای ویزای پیوست. البته این اتاقها فقط برای نوبتدهی هستن.
پاسپورت و ایمیل وقت شما رو چک میکنن و به شما نوبت میدن. تو این تجربه من، بهم گفت مستقیم برو باجه ۷ و پاسپورتت رو تحویل بده.
بعد از این اتاقکها، وارد یه محوطه دیگه میشیم که باید موبایلمون رو توی کمد بذاریم. باجه DHL هم قبلاً تو همین محوطه بود که دیگه با تغییر سیستم ویزای شنگن، باجه هم تعطیل شده. معمولاً یک نفر (آفیسر) اونجا هست که در مورد موبایل یادآوری کنه.
ورودی ساختمان کنسولی سفارت از همین بخش محوطه است. اینجا دیگه خان آخره. منتظر میشیم تا صدامون کنن برای مصاحبه.
سعی کنین راحتترین لباسی که دارید رو برای مصاحبه بپوشید، حداقل برای من اینطوریه. البته لباس راحتی و اسپرت منظورم نیست، یه لباسی که باهاش راحت هستید، تنگ و گشاد نباشه و خیلی راحت بتونین زبان بدن داشته باشید و اگه لازم باشه مدت طولانی بایستین براتون سخت نباشه. بعضیها مصاحبهشون یک ساعت طول میکشه که توی مورد من ۱۰ دقیقه بود.
با توجه به اینکه متقاضیهای ویزای توریستی دیگه توی سفارت مدارکشون رو تحویل نمیدن، سفارت خیلی خلوت شده و تو سالن راحت میتونین بشینین. فقط ویزای دانشجویی، ویزای پیوست و اقامت بلند مدت تو سفارت مصاحبهشون انجام میشه.
من تمام طول مصاحبه از شدت استرس شاید هم هیجان میلرزیدم، موقع انگشتنگاری آفیسر ازم پرسید چرا اینقدر میلرزی، اینجا هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته. من در جواب گفتم مامانم میگه از بچگی همینطوری بودم، موقع استرس میلرزیدم.
این نکته رو گفتم به دو دلیل، لرزش و استرس شاید چندان جالب نباشه، پس اگه مثل من استرس موجب لرزش شما میشه، یه فکری به حالش بکنین.
دلیل دوم: موقع مصاحبه هیچ اتفاقی قرار نیست بیفته، فقط و فقط تحویل مدارک و مصاحبه است برای اینکه آیا مدارک شما با گفتههای شما در یک راستا هستند یا نه. تصمیمگیری برای ویزای شما، در اون لحظه انجام نمیشه. مدارک به شهری که درخواست کردین ارسال میشه و تصمیمگیری اونجا انجام میشه. پس دلیلی بر استرس و نگرانی نیست.
هر چقدر تلاش کردم دلنوشته بشه، باز هم کمی تجربه و راهنما شد. (این نام خانوادگی در خون من ریشه دوانده).
– – –
بله دیگه، یک سال گذشت و من چقدر توی این سال تغییر کردم و چقدر زندگیم عوض شده و چقدر همه چیز تغییر کرده. هر کسی ایدهآلهایی تو زندگیش داره و این روزا من دارم ۷۵٪ اون ایدهآلهام رو زندگی میکنم.
اون ۲۵٪ باقی مونده واسه نبودن خانواده و عزیزانم کنارمه.
خو گرفتن با محیط آلمان برای من سختی چندانی نداشت. شاید علاقه زیادی که به زندگی در آلمان داشتم باعث شد خیلی سریعتر با محیط انس بگیرم و خیلی سریعتر از حتی مهاجرت به تهران، احساس کردم اینجا خونه منه.
سالی که گذشت سال عجیبی بود!
یک سال گذشت!
همین!
سلام
این نوشته رو باید دیروز مینوشتم، ۹ تیر، ولی امروز نوشتم، ۱۰ تیر، پس شد: ۷ ماه و یک روز!
۷ ماه و یک روز و به عبارتی ۲۱۳ روز از ۹ آذر ۹۷ گذشت. از اون روزی که اومدم که بمونم! اومدم تا قدم تو قسمت بعدی سرنوشتی بذارم که خودم خواستم و خودم ساختم (دست خدا و حمایت همه آدمایی که به نوعی تاثیرگذار بودن رو نمیشه نادیده گرفت).
شاید روزی برسه که خودم نسبت به مسیری که پشت سر گذاشتم، عالمتر بشم و دانش بیشتری پیدا کنم به تمام عواملی که دست به دست هم دادن تا من به یکی از آرزوها / اهدافم برسم.
مهاجرت هم مثل همه بخشهای دیگه زندگی، سختیهای خودش رو داره، مدینه فاضله هم نیست. بحث سنگینی کفه ترازو هست.
البته میتونم اعتراف کنم که هیچی سنگینتر از خانواده نیست که امثال من، به هر دلیلی، دوری ازشون رو انتخاب میکنیم و مجبوریم کلاً تو سنجش، وزنه خانواده رو کنار بذاریم.
بگذریم از این حرفا!
۷ ماه گذشت.
چشم رو هم بذارم، ۷ سال گذشته.