روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d8%af%d9%84%d9%86%d9%88%d8%b4%d8%aa%d9%87

در جستجوی انگیزه برای نوشتن

دل نوشته ها
۱۵ تیر ۱۴۰۱ ۱ دیدگاه
Photo by Avel Chuklanov on Unsplash

سلام

نمو رو یادتون میاد؟ همون ماهی که گم شده بود و دنبالش می گشتن. منم حالا تو همون شرایطم که دنبال انگیزه می گردم تا دوباره مثل قدیما، هر روز بنویسم. هر روزِ هر روز!

شاید واستون عجیب باشه که وا، این دختره که همیشه کف اینستاگرام و توییتر در حال تولید محتوای فاخره، چی شده که به بلاگ رسیده می گه نمی تونم و انگیزه می خوام؟

بریم با هم ادامه مطلب …

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

گاه‌نوشت از حرفای پشت‌پرده ذهن

دل نوشته ها
۸ دی ۱۴۰۰ بدون دیدگاه
Photo by Júnior Ferreira on Unsplash

سلام

یادش بخیر اون روزایی که هر روز پست وبلاگ می‌نوشتم. نمی‌دونم چی شد که دیگه این کار رو نمی‌کنم. دیدی یه روزایی به یه بخش‌هایی از خاطرات و گذشته‌ات فکر می‌کنی و آه می‌کشی. دلت می‌خواست هنوز اون ویژگی گذشته رو داشته باشی.

بریم ادامه مطلب تا بقیه حرفا رو بشنویم یا بخونیم …

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

پس چی بنویسم؟

نوشتن
۳ اردیبهشت ۱۳۹۸ ۲ دیدگاه

Woman Thinkingاین روزا یکی از سخت‌ترین کارا انتخاب موضوع برای نوشتنه. انگار چالش هر روز بنویسم، خیلی برای من کارساز نبوده، یه مدتی، خیلی قدیم، برنامه هفتگی داشتم.

شنبه ها: معرفی مجموعه موسیقی یا آهنگساز
یکشنبه ها: معرفی سایت
دوشنبه ها: معرفی سریال
سه شنبه ها: معرفی فیلم
چهارشنبه ها: معرفی بنای تاریخی شیراز
پنجشنبه ها: معرفی نرم افزار

اصلاً همیشه دوست داشتم از خودم نقل قول کنم. [یه ایموجی بامزه رو خودتون متصور شید دیگه]

این پست رو ۴ مرداد ۱۳۹۲ نوشتم، حدود ۶ سال پیش. اولین وبلاگم رو سال ۱۳۸۵ روی بلاگفا ساختم که بعدش پاکش کردم. یادش بخیر و این وبلاگ رو از سال ۱۳۹۱ دارم. پیر شدیم رفت! ۷ سال عمریه برای خودش.

خب بگذریم، موضوع این پست چیز دیگریست. اینکه چقدر این روزا سخت شده انتخاب موضوع برای نوشتن، چرا؟ چون گذشت اون دوره از زندگی که هر چی می‌دیدم برام درس زندگی بود و دوست داشتم ازش بنویسم، گذشت اون دوره از زندگی که دوست داشتم تجربیاتم رو با همه دنیا شریک بشم، گذشت اون دوره از زندگی که از رفتار مغازه‌دار هم درس بازاریابی و مشتری‌مداری می‌گرفتم.

اما چرا؟

شاید هم دوره هیچ کدوم از اینا نگذشته، دوره علاقه به انتشارشون گذشته! آدم از یه جایی به بعد، ترجیح می‌ده همه چیز رو برای خودش، تو ذهن و قلب خودش ثبت کنه.

یادمه قدیما، از هر چیزی عکس می‌گرفتم و روی اینستاگرام منتشر می‌کردم، اما حالا دیگه اینطور نیستم. انگار هر چیزی دوره‌ای داره و دوره‌اش که رد بشه، حسش هم از بین می‌ره.

شاید هم الآن وقتش باشه، یه فکری کنم به حال نوشتنم، به حال و روزگار اینکه چی دوست دارم از من بر جای بمونه در این عرصه اینترنت!

یه مدت پیش یه لیست درست کردم برای اینکه هر روز چی بنویسم:

شنبه: مهاجرت کهکشانی
یکشنبه: معرفی سریال
دوشنبه:
سه‌شنبه: معرفی کتاب
چهارشنبه: گردشگری
پنجشنبه: معرفی فیلم ایرانی
جمعه: موضوع تخصصی حرفه‌ای

اما این هم نشد، یا حداقل دیگه نمی‌شه، چراش رو نمی‌دونم، شاید چون ذهن پراکنده و آشفته این روزا، اینقدر براش تمرکز سخت شده که نمی‌تونه به یک موضوع محصور بشه.

خب، الآن چرا این رو نوشتم؟ دنبال یک راهی می‌گردم برای ارتقای خودم و ارتقای وبلاگم. چی بنویسم؟ چطوری بنویسم؟

پذیرای پیشنهادات شما هستم.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

این پست عنوان ندارد

دل نوشته ها
۲۲ بهمن ۱۳۹۷ بدون دیدگاه

Girl Sunset

این پست چهارصدم وبلاگمه، البته سومین وبلاگ. و وبلاگی که تصمیم دارم بمونه تا ابد، یادگار از من. دوست داشتم این پست خیلی خاص باشه، موضوع مهمی برای گفتن داشته باشه. اما ….

فقط و فقط یه آهنگ همه چیز رو تغییر داد. قرار نیست همه چیز فوق‌العاده و به قولی خارجی‌ها Perfect باشه، زندگی بی نقص نیست. پس من چرا دنبال یه پست ایده‌آل برای یه عدد رند مثل ۴۰۰ هستم؟ خیلی وقت‌ها، پست‌های قدیمی که در لحظه نوشتن‌شون فکر می‌کردم فوق‌العاده هستن، با تغییر نظر و عقیده‌ام دیگه چنین حسی بهشون ندارم. فقط احساس افتخار از بزرگ‌تر شدن و بلوغ فکری خودم جایگزین حس نوشته فوق‌العاده می‌شه.

باشد که برسم به پست ۴۰۰۰ ام.

این وبلاگ برای من همینه، رشد و بلوغ فکری خودم رو خط می‌زنم انگار. مثل خط زدن برای قد کشیدن بچه‌ها که روی ستون کنار در اتاق‌شون به یادگار می‌مونه.

زندگی مثل کوهنوردیه، قبلاً هم در این مورد پست نوشته بودم، انگار توی وجودم کوهنوردی تاثیر زیادی داشته همیشه. هر چی فکر می‌کنم بیشتر تجربه‌ام از طبیعت هم کوهنوردی داشته!

 کوهنوردی              از سری قصه‌های کوهنوردی

گاهی، در حین بالا رفتن، آدم برمی‌گرده و به راه پیموده شده نگاه می‌کنه! گاهی باورت نمیشه این همه راه اومدی، جایی که وقتی از پایین کوه بهش نگاه می‌کردی، هیچ‌وقت فکر نمی‌کردی بهش برسی.

از دامنه‌ای هم که الآن هستی، به قله که نگاه می‌کنی، یه ترس ناخودآگاه میاد سراغت، می‌ترسی بهش نرسی، پس وقتشه، نگاه کن به مسیر پیموده شده، یادت بیاد چه مسیری رو با چه سختی طی کردی به اینجا برسی، بقیه راه هم همینطوره، تلاش می‌کنی و به قله می‌رسی.

فقط تو این قصه، تو قصه زندگی همه ما، یه مقدار ابر دور قله رو گرفته، هر چی نزدیک‌تر می‌شیم واضح‌تر می‌شه. همه ما تصوری از قله داریم، برنامه‌ای که قله باید این شکلی باشه. همون هدف. در اکثر مواقع دقیقاً همونه! دقیق دقیق، طبق چیزی که فکر می‌کردیم.

یه وقتایی هم قله‌ای در کار نیست و زندگی همین مسیری هست که داریم طی می‌کنیم.

– – –

پی‌نوشت ۱: می‌دونم عکس پست با متن پست در تضاد و تناقض و تعارضه، به بزرگی خودتون ببخشید. حس عکس بیشتر به حال فعلی شبیه بود. همیشه ذل و ذهن آدم در یک راستا نیستن. دل عکس رو انتخاب می‌کنه و ذهن متن رو!

پی‌نوشت ۲: شاید بد نباشه بشنوید اون آهنگ رو – Spoiler Alert – آهنگ هیچ ربطی به کوهنوردی نداره!

آهنگ تیتراژ سریال ممنوعه – فصل دوم – رضا بهرام – مو به مو

پی‌نوشت ۳: می‌خوام مشق شب بدم به خودم! هر روز، یک پست! بنویس! “نوشتن” بر هر درد بی‌درمان دواست! نوشتن باعث می‌شه بیشتر مطالعه کنم و بیشتر تحقیق کنم. پس می‌نویسم، بیشتر از قبل و با تعهد بیشتر

پی‌نوشت ۴: قله کجاست؟

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

خط‌خطی‌های ذهن بیمار

دل نوشته ها
۵ مرداد ۱۳۹۶ بدون دیدگاه

Writing

یه روزی، سروری که وبلاگم روش بود سوخت و کل اطلاعات از بین رفت، قبلاً در مورد این موضوع نوشتم. یکی از چیزایی که از بین رفت این پست بود که فقط و فقط دو تا عکسی که توی متن به کار برده بودم رو ازش داشتم.

تنها چیزی که از این پست یادمه، عنوانشه و عکس‌هاش رو هم که دارم. دلم نمی‌خواست پاک بشه، پس پیش‌نویسش رو نگه داشتم تا یه روزی، یه جایی، وقتی دوباره ذهن و فکرم دچار خط‌خطی شد، بنویسم.

و انگار امروز، روز موعوده! ۱ سپتامبر ۲۰۱۹ که میشه ۱۰ شهریور ۱۳۹۸ – اما این پست برای تاریخ خودش که مرداد ۱۳۹۶ هستش، زمانبندی می‌شه! به قولی Backdate

سوالی که پیش میاد اینه، آیا همیشه آدم می‌تونه ذهن و فکرش رو مثل ذهن آقای شرلوک ساختاربندی کنه و منظم و مرتب و با فکری خالی از هر گونه تنش و با تمرکز کافی بنویسه؟

فکر کنم عنوان خط‌خطی‌های ذهن بیمار جواب این سوال باشه. جوابی که جز “نه / خیر” نیست.

post376-2

وقتی داشتم پاراگراف بالایی رو می‌نوشتم، یهویی انگار متن‌های دفعه پیش بهم وحی شد، امیدوارم البته. اما همین تصویری که می‌بینید، مشابه خط‌خطی‌هاییه که وقتی ذهنم درگیره، رو هر کاغذی که جلوم باشه، کشیده می‌شه!

من عادت دارم همیشه کاغذ و خودکار جلوم باشه، تو هر شرایطی، انگاری با وجود اونا راحت‌تر بتونم تمرکز کنم، فکر کنم، بنویسم. حتی همین الآن هم کاغذ و خودکار دارم.

امان از لحظه‌ای که ذهنم آنچنان درگیر باشه که نتونم بنویسم، نتونم تمرکز کنم و نتونم رشته افکارم رو به تحریر در بیارم، حاصلش می‌شه یه کاغذ پر از خط‌های عجیب و غریب، البته برای من که OCD دارم، بیشتر خط‌ها صافن و از یک الگوی مشخص دنباله می‌گیرن!

این‌جور وقتا، آدم انگاری غرق شده تو دنیای موازی، اما دستش داره این خط‌ها رو می‌کشه که ارتباطش با این دنیا حفظ بشه که اگه داشت غرق می‌شد، زنجیر بشه و خودش رو نجات بده!

ذهنم تا همین‌جا همراهی می‌کنه!

پایان پیام.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

نوشته‌های نانوشته

دل نوشته ها
۲۸ تیر ۱۳۹۳ ۱ دیدگاه

Writing

مدت زیادی هست که منتظر یک زمان هر چند اندک هستم تا بتونم اندیشه‌ها و تفکراتم رو به رشته تحریر در بیارم. البته برای یک وبلاگ نیمه رسمی، صحیح‌تر این هست که بگم: تفکراتم رو بنویسم.

نانوشته n: یکی از دوستان، با یک متد و چند تمرین، در شناخت شخصیتم بهم کمک کرد. البته تا امروز به تمرین چهارم رسیدم. این تمرین‌ها برای این هست که اعتماد به نفس رو بر اساس نظر بقیه و نظر خودم بر اساس رفتارهای فعلی، نقاط قوت فعلی و اعمالی که در آینده انجام خواهم داد بسازم. علاوه بر اون با ساخت این نوع اعتماد به نفس که بر پایه‌ی شخصیت هست و به نوعی شخصی سازی شده، میتونم قدرت مانوری برای اعمال بعدی که سازنده‌های بعدی اعتماد به نفس هستن پیدا کنم.

نانوشته n-1: چند وقتی هست که حجم فعالیت‌های روزانه‌ام به حدی زیاد شده که بدقولی بر تمام ویژگی‌هام غالب شده. اخیراً ناچار شدم چندی از فعالیت‌هایی که عهده‌دار شده بودم رو با شرمندگی تمام کنسل کنم. روز پنجشنبه، در ششمین جلسه هفتگی استارتاپی شیراز، آقای پاداش در مورد مدیریت زمان صحبت کردند. با توجه به گذروندن درس و دوره مدیریت و کنترل پروژه و بخشی از اون که مدیریت زمان بود، این توانمندی رو تا حدی داشتم که متاسفانه اخیراً این توانمندی تبدیل به نقطه ضعف شدیدی شده.

نانوشته n-2: یه زمانی به اینکه خیلی خوش قول هستم افتخار می‌کردم، هر قولی میدادم رو پیش از موعد انجام میدادم، هر قراری میذاشتم پیش از ساعت موعد سر قرار حاضر میشدم. اخیراً با وجود ناتوانی در زمانبندی و ذهن آشفته به انسان بدقولی تبدیل شدم که به شدت شرمسارم.

……

نانوشته 3: همیشه به اینکه شخصیت باثباتی دارم افتخار می‌کردم، به قولی به اینکه “بیدی نبودم به هر بادی بلرزم”. این روزا ولی اسیر طوفان‌های زیادی شدم که به نوعی ثبات شخصیتیم رو دستخوش تغییر قرار داده. شاید این یکی از ضعف‌های من در ماتریس SWOT باشه.

نانوشته 2: این روزا سریال دونگی از شبکه تماشا پخش میشد، من قبلاً کامل این سریال رو ندیده بودم، چند بخش جزئیش رو دیده بودم، این بار تقریباً بیشتر قسمت‌هاش رو دیدم. به شباهت‌های که خودم و آرزوهام با شخصیت دونگی داشتم فکر می‌کردم و به اینکه چطوری می‌تونم محکم و استوار در راهی که پا توش گذاشتم قدم بردارم.

نانوشته اول: حدود دو ماه هست که مسئولیت برگزاری جلسات هفتگی استارتاپی شیراز رو به صورت داوطلبانه به عهده گرفتم. این مسئولیت یکی از شیرین‌ترین مسئولیت‌هایی هست که بعد از استارتاپ ویکند شیراز، پوشش رسانه‌ای صفرویک در CES و لین استارتاپ ماشین تهران به عهده گرفتم. از اینکه با کمک تمامی دوستان بستری رو فراهم کردیم برای اشتراک دانش و انتقال تجربیات بسیار خرسندم. شاید دوستان از بیرون فایده اون رو نمی‌بینن، اما بحث شبکه‌سازی و آشنا شدن با افراد متخصص در شهرمون شیراز یکی از بزرگترین فواید این جلسات هست.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن
  • چالش های مهاجرت از بعد عاطفی یا غم غربت به روایت ساده
  • ۹ تیر ۱۴۰۱ – شد ۴۳ ماه – یا ۳ سال و ۷ ماه
  • مجموعه ای از کلاف های سردرگم!
  • خلاصه ای از لایو مهاجرت با کانال Tech Immigrants

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۲)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۵)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۸)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۴)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)
  • مهر ۱۳۹۹ (۱)
  • شهریور ۱۳۹۹ (۱)
  • مرداد ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن