سلام
هر چی بیشتر میگذره، بیشتر با حجم اقیانوس علم روبهرو میشم و هی بیشتر میفهمم که هیچی نمیدونم. برای شما نمیدونم چطوریه، ولی من از این همه ندانستن، دچار هراس میشم.
هراس اینکه وقت کم بیارم! هراس اینکه نتونم همه چیز رو یاد بگیرم.
روی صحبتم به همه علوم دنیا نیست، به همین شاخه تخصصی شغل خودمه که هر چی بیشتر میگذره، بیشتر حس میکنم موضوعات بیشتری برای یادگیری هست و من وقت کم میارم.
– – –
حالا اگر کمی این رو تعمیم بدم به علوم دیگه، من در مورد علوم دیگه چیزی نمیدونم، چه لزومی داره وقتی چیزی نمیدونم اظهار نظر کنم؟
من در مورد اقتصاد چیزی نمیدونم!
من در مورد سیاست چیزی نمیدونم!
من در مورد صنعت هوا و فضا چیزی نمیدونم!
من در مورد مکانیک و خودروها چیزی نمیدونم!
من فرصت ندارم همه چیز رو یاد بگیرم، پس وقت رو میذارم رو روی یک علم و تخصص تمرکز میکنم و در همون حوزه میتونم یادگیریهای خودم رو به اشتراک بذارم، چه بسا تجربه من، برای دیگری مناسب نباشه. خاصیت علم مارکتینگ همینه!
هر سخن وقتی و هر نکته مکانی دارد!
سلام
روز ۷ دی، در ایران، به روز نهضت سوادآموزی نامگذاری شده. علت این نامگذاری اینه که در سال ۱۳۵۸، در همین روز، امام خمینی دستور میدن که نهضت سوادآموزی تاسیس بشه.
نهضت سوادآموزی برای آموزش به بزرگسالان و همچنین کودکانی که در مدرسه دسترسی ندارن تشکیل شد.
شما رو نمیدونم، ولی مادربزرگ من، یکی از همون بزرگسالاست، بزرگسالانی که تو سن بالا، سواددار شدن. چرا تو زمان خودش سواد نداشتن؟
چون تو دوره کودکی مادربزرگم، دخترها مدرسه نمیرفتن و ۹ سالگی ازدواج میکردن!
سازمانهای زیر تاکنون با هدف سواد آموزی به بزرگسالان در ایران فعالیت نمودهاند:
- سازمان تعلیمات اکابر (۱۳۲۰–۱۳۱۵)
- سازمان آموزش سالمندان (۱۳۳۵–۱۳۳۲)
- سازمان آموزش بزرگسالان (۱۳۴۳–۱۳۳۵)
- کمیته ملی پیکار جهانی با بیسوادی(۱۳۵۵–۱۳۴۳)
- سازمان جهاد ملی سوادآموزی (۱۳۵۷–۱۳۵۵)
- نهضت سوادآموزی(۱۳۵۸ تاکنون)
نمیدونم هنوز هم جایی در ایران وجود داره که به مدرسه دسترسی نداشته باشه و نهضت سوادآموزی برای آموزش اونجا فعالیت داشته باشه یا نه. اطلاعاتی در این مورد پیدا نکردم.
ولی ممنونم از این سازمان، که کمک کرد من و مادربزرگم همکلاسی بشیم و من هم باهاش چند جلسه سر یک کلاس نشستم، با بقیه مادربزرگهای مهربونی که با عینکهای تهاستکانی و چین و چروک، مثل دختربچه ۶ ساله کلاس اولی، شاد بودن، میخندیدن و مشق مینوشتن، حتی از روی دست هم یواشکی تقلب میکردن.
سلام
دیروز، ۵ دی، سالروز اتفاق بسیار ناگوار زلزله بم بود. چه سالی بود! چقدر اتفاق وحشتناکی بود و چقدر روبهرو شدن با چنین فاجعهای برای من که اون زمان نوجوان بودم چقدر سخت بود.
همون روزا مادربزرگم عمل قلب باز داشت و ما هر روز از صبح تا شب بیمارستان بودیم، کاری نداشتیم جز سر زدن به زلزلهزدهها، به خصوص خانمها. اگه چیزی نیاز داشتن براشون تهیه کنیم. تو اون بحران عجیب، اکثراً روسری میخواستن، چون بیمارستان دیگه کلاه و روسری نداشت و نوار بهداشتی!
به عنوان بچهای که تازه با یه سانحه طبیعی روبهرو شده بودم، واقعاً برام عجیب بود، اما سالهای بعد، هر جا زلزله میومد، وقتی تو عموم صحبت میشد که نوار بهداشتی بفرستیم، بعضی افراد میگفتن قباحت داره [تابوهای مسخره]، اما واقعاً یکی از مهمترین نیازهاست.
تو چند سال گذشته، با زلزلههای خیلی بدی روبهرو شدیم، فکر نکنم ساکنین تهران، که من هم اون سال ساکن تهران بودم، زلزله اون شب ترسناک رو یادشون بره.
تمام تلفنها و خطوط ارتباطی مختل شده بود. عمهام که تهران بود نمیتونست به من زنگ بزنه، زنگ زده بود به بقیه اعضای خانواده که از من خبر بگیرن.
بگذریم، شاید بد نباشه از این حادثه و سانحه ناگوار درس بگیریم، کمی مطالعه کنیم که در زمان خطر زلزله، چی کار کنیم. البته میدونم زلزله ممکنه طوری بیاد که فرصت هیچی نداشته باشیم! اما خب …
امید داشتن و آگاهی داشتن، شرط عقله!
بریم سراغ نکات:
۱- مثلث حیات رو بشناسیم. البته مثلث حیات برای ساختمانهایی که سقف یکپارچه دارن کاربردیه.
۲- از اشیا خطرناک، مثل لوستر و پنجرهها فاصله بگیرید.
۳- به هیچعنوان از آسانسور استفاده نکنید.
۴- اگر در مجتمعهای بزرگ زندگی میکنین، حتماً مسیرهای خروج اضطراری رو از روز اول شناسایی کنید. حادثه خبر نمیکند!
۵- اگر در حین رانندگی هستید، سریع کنار خیابان بایستید و از روگذرها، چراغهای برق و پلها فاصله بگیرید.
۶- مسیرهای ورود خروجی اتاقها و ورودی خروجی منزل رو تا حد امکان خلوت نگه دارید تا در هنگام وقوع زلزله به راحتی بتونید از منزل خارج بشید.
سایر نکات از منابع خبری: