دسته مرور
بایگانی دوست داشتم در مورد موضوعی که خیلی این روزها میبینم یه پست بنویسم، حالا اینکه این موضوع چی هست رو من اسمش رو میذارم پدیده جسوف* یا جو گرفتگی. از روزی که اولین برف شیراز بارید و همهی اینستاگرام فیسبوک پر شد از عکسهای برفی دلم میخواست این پست رو بنویسم که در دو ماهه گذشته به خاطر مشغله زیاد فرصت نشد. از اونجاییکه روز آخر سال هست و باید فعالیتهای سال گذشته جمعبندی بشه این پست رو مینویسم. چه بسا این روزا باز هم موارد مشابهش داره دیده میشه.
روزای برفی، روزای قشنگی بودن، من به شخصه به خاطر مشغله زیاد و اینکه دو هفته فقط سرم تو لپتاپ بود، حتی یک ذره بارش برف رو ندیدم و تنها زنجیر اتصال من به برف همین عکسهای دوستانم بود و خوشحال بودم حداقل میتونم بازی کردن بقیه رو از همین عکسها دنبال کنم.
این روزا، با هجوم بهار و شکوفهها، شبکههای اجتماعی پر شدن از عکس شکوفهها و جملههای پرطراوت و قشنگی که عکاس با ذوق هنری خودش زیر عکس به عنوان کپشت (Caption) اضافه میکنه.
چند روز پیش همزمان با چهارشنبه سوری، همه جا پر بود از عکس و فیلم آتیش و آتیشبازی و موارد مرتبط.
امروز، با نزدیک شدن به تحویل سال، همه عکس از مقدمات سفره هفتسین و آماده کردنش و در نهایت سفره هفتسین 93 خودشون میذارن. عکسایی پر از طراوت و شادابی و حس زندگی.
با عکس سلفی که از اسکار پخش شد و همه جا منتشر شد، این روزا اینستاگرام و فیسبوک پر شده از عکسای #سلفیطور که دوستان خوشذوق به حالتهای مختلف به تقلید یا صرفاً جهت تفریح چنین عکسی میگیرن.
همه اینا رو گفتم تا در نهایت برسم به این:
در تمام این عکاسیها و سوژههای عکس مناسبتی یه سری افراد همیشه مخالف هستند که با عبارت “مسخرهاش رو درآوردین” به استقبال شور و شوق بقیه میرن و این طراوت و ذوق بقیه رو به سخره میگیرن.
حالا دلیل مخالفت اونا چی هست رو من نمیفهمم. به نظرم عکس خاطره است و انتشارش، شریک کردن بقیه در اون خاطره. و البته هر عکس و سوژهای زمان و مناسبت خاص خودش رو داره، مسلماً اگه وسط تابستون عکس برفبازی بذاریم احمقانه به حساب میاد، پس کاملاً طبیعی هست زمانی که برف میباره همه عکس برف بذارن.
من مخالفت این مخالفای همیشگی که همیشه ساز مخالف میزنن رو درک نمیکنم. فقط میدونم این مسئله هم باز برمیگرده به حقوق متقابل و این جبهه روشنفکری احمقانه که این روزا حسابی جریان داره: “تا با من موافقی حرف بزن، مخالف شدی خفه شو”.
حالا چرا اسم این اتفاق رو گذاشتم جسوف، از طرفی هم سرف موافق رو شامل میشه و از طرفی سمت مخالف، که البته روی صحبت من بیشتر مخالفان هستن. اینقدر دچار جوگرفتگی و جسوف میشن که حتی اگر خودشون هم از برف لذت ببرن برای ثابت کردن مخالفتشون همه باورها و علائق خودشون رو فقط به خاطر لجبازی انکار میکنن، اینطوری نباشیم.
برف میاد عکس برف بذاریم، عیده، عکس بهار و طراوت و زندگی بذاریم. واسه شاد بودن لازم نیست خلاف جریان آب شنا کنیم. همین شادیهای کوچیک به زندگی معنا میده. هوای پاک تنفس کنیم.
– – –
پینوشت: در دوره راهنمایی، یه دفترچه اصطلاحات الفنون کلاس سوم 1 داشتیم که اصطلاحاتی که در سه ساله راهنمایی در کلاسمون ساخته بودیم رو در اون نوشته بودیم، “جسوف” یکی از کلمههایی بود که در اون سال ساختیم.
تو پست کوله پشتی، یه پاراگراف کوتاه در مورد دوستیها نوشتم، اما این مقوله زندگی اونقدر مهم هست که یک دیوان غزل هم گنجایش مهر و محبت رو نداره و حق مطلب رو به خوبی ادا نمیکنه. دوست داشتم یه پست جدا از تجربههای دوستانه و پرمحبتم در سال 92 بنویسم. سال 92 واسه من پر بود از دوستیهای عمیق و قشنگ. دوستیهایی چندین و چند سالهای که عمیقترن شدن و دوستیهای جدیدی که با عمق شروع شدن.
16 مرداد 1392 دو روز پیش از تولدم، دوستام، هدیهای باور نکردنی بهم دادن. دامنه و هاست همین وبلاگ رو بهم هدیه کردن که تا آخر عمر وقتی پست بذارم توی وبلاگم به یادشون خواهم بود و هیچوقت فراموششون نمیکنم. دوستانی بهتر از آب روان، دوستانی بهتر از برگ درخت.
قبلاً وبلاگ یک دوست عزیز رو معرفی کرده بودم. حدود 4 سال هست سارا رو از وبلاگ قدیمیش میشناسم و نوشتههاش رو میخوندم، تمام این سالها یه حس جذب فوقالعاده تو وجودم بود، مث یه انسان تشنه که به دنبال آب میگرده، دوست داشتم دوستیم باهاش شکل بگیره. از اواخر سال 91 در تلاش بودیم یه زمان مشترک پیدا کنیم برای دیدار و بالاخره شهریور امسال، دیدار شد میسر. دیدن سارا همانا و واقعیت گرفتن تمامی تصورات من همانا، اینقدری که حس میکنم هر لحظه ارادت و علاقهام بهش بیشتر میشه. خوشحالم که در چند ماه گذشته دوستی با ارزش و عمیقی با سارا داشتم. از همینجا دعا میکنم به همه خواستههاش برسه.
به واسطه استارتاپویکند دوستان جدیدی پیدا کردم، دوستانی که شاید هیچجای دنیا نشه پیدا کرد. در میون همه این دوستان جدید، یه دوستی خوب و موندگار برام شکل گرفته که امیدوارم بتونم سالیان سال حفظش کنم. امیدوارم و واسش تلاش میکنم.
همینجا از همه کسانی که تو این سال شلوغ کنارم بودن، دوستم بودن و با تمام بداخلاقیهای من دوستم موندن ممنونم. سال خوبی رو براتون آرزومندم 🙂
– – –
پینوشت 1: انتخاب عکس واسه این پست یکی از سختترین کارهای ممکن بود. امیدوارم عکس حاضر، به خوبی مفهوم دوستی رو نشون بده.
پینوشت 2: خیلی تلاش میکنم ساده و صمیمی پستهام رو بنویسم، که به خاطر ذات وبلاگم و عادت به لفظ قلم و رسمی نوشتن این کار رو برام سخت کرده، امیدوارم خاطرتون با نوشته نیمه رسمی نیمه صمیمی مکدر نشده باشه.
یکی دیگر از بناهای مجموعه زندیه، آب انبار هست که در زیر توضیحاتش رو از سایت شرکت راهنمای اینترنتی گردشگری سازسفر پاسارگاد خواهید دید:
این بنا در ضلع غربی مسجد وکیل شیراز واقع شده و هم زمان با مسجد در حدود سال ۱۱۸۰ هجری قمری توسط کریم خان زند ساخته شد. بنای آب انبار دارای راه پله ، مخزنی مربع مستطیل ، بادگیر و پوشش طاقی است و پله های ورودی از سنگ حجاری شده ، تهیه شده است . پوشش طاقی مخزن بنا ، در میانه بر روی چهار پایه مربع شکل قرار گرفته است ،که ارتفاع این پایه هامی باشد.
بادگیر بنا آجری است که نمای فوقانی آن با تزیینات آجری مزین شده است . و نقوشی تقریبا مشابه نقوش برج های ارگ کریم خان دارد. بادگیر آب انبار دو طرفه بوده و تیغه ای در وسط آن وجود داشته است که از یک سمت تیغه ، باد وارد آب انبار شده و بر روی آب گذر کرده و از طریق تبخیر سطحی آب باعث خنک شدن آب می شده و از سمت دیگر و نیز از طریق سوراخ های تعبیه شده بر رویعرق چین خارج می شده. این باد گیر واقع بر بالای پاشیر بوده و آب از طریق لوله های تعبیه شده که به فاصله ۵۰ سانتی متر از آب مخزن بوده، به سمت پاشیر هدایت می شده . و این فاصله ی ۵۰ سانتی متری به دلیل عدم ورود گل و لای موجود در کف مخزن به داخل شیر آب بوده است . قفسه های بالای بادگیر در مجموع در هر طرف دارای ۸ شکاف بوده است . ملات و پلاستر آب انبار تا جایی که آب بالا می آمده ، از ساروج بوده و در سایر قسمت ها از آجر استفاده شده است.
در لغتنامه معین برای کلمه اعتماد تعریف و تعبیرهای مختلفی دیده میشه: تکیه کردن، برگزیدن، کاری را به کسی واگذاشتن و اطمینان. شاید در ظاهر این عبارات متفاوت باشن با هم، اما همه به یک ذهنیت منتهی میشن، به یک باور.
اعتماد، واژه خیلی غریبی هست. یه باوره، یه اعتقاده، یه حسه. حسها مث شیشه هستن، ظریف و شکننده. به مراقبت زیادی نیاز دارن. گاهی آدم تمام سرنوشتنش رو بر پایه یه اعتماد شکل میده.
اعتماد، یه باور خیلی خیلی شکننده است، مث یه کاغذ سفید میمونه که با خراب شدنش علاوه بر خط خطی شدن، مچاله هم میشه. وقتی اعتماد کسی شکسته بشه، فقط دو شخص صدمه نمیبنن، شخصی که اعتمادش شکسته شده علاوه بر اینکه نسبت به شخص دوم سلب اعتماد شده، نسبت به تمامی اطرافیان دچار تردید میشه.
ما در مقابل اعتماد افراد به خودمون مسئولیم، ما در مقابل شکسته شدن باور کسانی که بهمون اعتماد کردن و باور و اعتمادشون رو نابود کردیم مسئولیم. بیاید کمی، فقط کمی انسانیت داشته باشیم و از اعتماد اطرافیانمون که از سر انسان دوستی و سادگی بهمون اعتماد میکنن سواستفاده نکنیم.
فقط کمی لایق اعتماد باشیم.
– – –
ساختارشکنی: از یکی از عزیزترین و نزدیکترین دوستام، خواستم یه پاراگراف در مورد اعتماد بنویسه تا به این پست جلوه بار معنایی بیشتری بده.
“اعتماد یکی از اصلی ترین پایه های یک رابطه ست، فرقی نمیکنه این رابطه در چه سطحی باش، دوستی، خانواده، رابطه کاری و یا یه رابطه عاشقانه، تمام محبت ها و احساسات خوبی که از دو طرف ابراز میشه و بروز پیدا میکنه توسط اعتماد باور پذیر میشه”
– – –
پینوشت: آدمای کمی لایق اعتمادن، حس اعتمادتون رو برای هر کسی تلف نکنید.
من به عنوان یه عضو خیلی کوچیک از جامعه مجازی کشورم، یه عضو کوچیک از وب و اکوسیستمهای مرتبط باهاش، دوست داشتم در ادامه راه همه دوستان کوله باری که از سال ۹۲ جمع کردم رو با همه به اشتراک بذارم.
سال ۹۲ رو در حالی شروع کردم که اولین بهار شاغل بودن من به حساب میومد. در ۲۵ سالگی کمتر از ۱ ماه بود که شاغل شده بودم و پیش از عید اولین حقوقم رو دریافت کردم. پیش از اون در دوره دانشجویی برای انجمن علمی، حل تمرین، تدریس خصوصی و کارهای مشابه حقوق گرفته بودم، اما طعم این حقوق متفاوت بود.
سال ۹۲ درسهای خیلی خیلی خیلی زیادی برای من داشت، تجربههای متفاوت، سختیهای جدید و شکستهای خیلی جدیدتر. همیشه میگن بعد از هر شکست پیروزی هست، اما وقتی پیروزی اتفاق میفته که آدم از شکست قبلی تجربه کسب کنه و باز همون اشتباه رو تکرار نکنه.
سال ۹۲ واسه من سال تکرار مکررات و ضربه خوردن از اشتباهات مشابه بود. اشتباهاتی که تاوانش سنگینتر از هر چیزی بود. تاوانش سلب اعتماد از جامعه و اطرافیان و ایزوله شدن بود.
سال ۹۲ واسه من چندین بخش متفاوت داشت که یکی یکی همه رو بیان میکنم.
دوستیها:
اول از همه در مورد دوستی و محبت مینویسم که به نظر من مهمترین بخش انسانی هست. در سالی که گذشت، دوستان جدیدی پیدا کردم، آقای علیپور و ندا همسرشون. علاوه بر این، دوستیهای قدیمم، بسیار پررنگتر از قبل شد که خوشحالم. عمر آدم تعداد روزهایی نیست که سپری کرده، تعداد دلهایی هست که بدست آورده.
شغل:
من در یک پروژه پیمانی مشغول به کار بودم که مربوط به شهرداری هست. توضیحات بیشتر به خاطر مسائل تعهد غیر قابل بیان هست. تو این پروژه بیشتر کار ما تهیه مستندات بود و در طی این کار علم و سواد جدیدی به من اضافه نمیشد. من شغلم رو دوست نداشتم و صرفاً به خاطر اینکه بیکار نباشم میرفتم سر کار. در مقاطع زمانی مختلف تصمیم گرفتم استعفا بدم که به خاطر رودرواسی با رییس نتونستم. گذشت و گذشت تا بالاخره دیگه به خاطر آسیب دیدگی دستم و درگیری با فیزیوتراپی، سر کار نرفتم. چیزی که یاد گرفتم این بود که هیچ وقت هیچ وقت کاری رو که دوست ندارم انجام ندم، تو این شرایط آدم خیلی زیاد بیش از حد تحلیل میره.
دانشگاه:
من سه سال کنکور ارشد شرکت کردم، سال اول رشتهای رو که امسال قبول شدم رو آوردم و پیش خودم گفتم من بهتر از این حرفهام، اما باز بعد از سه سال، همون رشته سال اول رو قبول شدم و در نتیجه امسال ثبتنام کردم. شاید هدفی در این پذیرش هست که باید بهش برسم. همزمان درس خوندن و کار کردن و فعالیتهای فوق برنامه انجام دادن واقعاً سخته، ولی خب من ترم اول رو به خیر و خوشی پشت سر گذاشتم. گرچه میتونستم خیلی بهتر از این باشم که متاسفانه نشد.
موسیقی:
امسال کلاس موسیقیهام رسیدن به سه کلاس، ویلن، سلفژ و صداسازی. کلاس صداسازی رو شروع کردم تا بتونم در آینده وکاپلا و کر رو ادامه بدم. حس خیلی قشنگی بود که به دلایل مختلف دیگه کلاس نرفتم. سلفژ رو هم به خاطر محدود شدن زمان و اینکه نتونستم دیگه تمرین مناسب داشته باشم کنار گذاشتم. تنها چیزی که من رو به موسیقی پیوند میداد ویلنم بود که متاسفانه به خاطر آسیب دیدگی عصب دستم، فعلاً به ناچار کنار گذاشتم و به شدت به خاطرش ناراحتم. حس اینکه سال ۹۳ رو بدون ساز شروع میکنم بدترین حسی هست که تو کوله پشتی سال ۹۳ با من همراهه. باید تا پیش از تحویل سال، این حس رو از کولهام بیرون بندازم.
طراحی وب:
سال ۹۱ من طراحی وب رو شروع کردم و چند ماه اول سال ۹۲ کلاس میرفتم. کلاس واقعاً مفیدی بود و من راضی بودم ازش، فریمورک لاراول رو یاد گرفتم که برای شروع سنگین بود ولی به خاطر آشنایی قبلی با زبان برنامهنویسی تنها کسی بودم که تا آخر سر کلاس موندم و یاد گرفتم. همین یادگیری باعث شد با گروهی که در حال تولید محتوای فارسی برای این فریمورک بودن آشنا بشم و یه همکاری کوچیک و مفید باهاشون داشته باشم.
در ادامه با کمک دوستان خیلی مباحث مربوط به کدنویسی رو ادامه دادم که در نهایت تونستم زمینه علاقه خودم رو کامل پیدا کنم. حداقل الآن میدونم دوست دارم روی کاغذ طرح سایت رو بکشم و کدنویسی رو بلد باشم. اما اینکه روزی خودم پشت سیستم بشینم و از اول کد بزنم تا یه سایت رو لانچ کنم هنوز جز برنامههام نیست.
در این زمینه ایدهپردازی رو خیلی خیلی زیاد دوست دارم و وقتی توان و علم کافی پیدا کردم، چندین ایدهای که در ذهنم هست رو لانچ خواهم کرد.
به خاطر وارد شدن به این عرصه، پیشنهادهای کار زیادی تا حالا به من رسیده. یکی از بهترین قسمتهای این تجربه، آخرین پیشنهاد کاری من بود که به زودی لانچ میشه و خوشحالم که این کار رو قبول کردم.
همایشها:
امسال در سه همایش شرکت کردم، تجربه کاربری ۱۱ مهر، طراحی واکنشگرا ۱۴ آذر، و همایش جامعه و فضای مجازی ۲۷ بهمن. دو همایش اول تخصصی و عملی و همایش آخری آکادمیک، تئوری و دانشگاهی بود. برای هر کدام از این همایشها، مسیر طولانی شیراز تهران رو طی کردم. واقعاً طی کردن اون مسیر طولانی برای رسیدن به این همایشها عالی بود. خوشحالم که فرصت حضور و یادگیری داشتم.
استارتاپویکند:
خیلیها من رو از استارتاپویکند شیراز میشناسن و میدونن در اون ایونت برگزارکننده بودم. استارتاپویکند شیراز اولین تجربه من در برگزاری ایونت نبود. پیشتر در دوران دانشجویی از سمینارهای ۵۰ نفره تا سخنرانیهای بزرگتر رو در تیم برگزاری بودم. ذات استارتاپویکند در شهر شیراز جدید بود و به علت غریبه بودن افراد برای جذب حمایت دچار مشکل بودیم. از اونجاییکه بار خیلی زیادی روی دوش من بود واقعاً تو ۴۰ روز پیش از برگزاری رویداد و ۳ روز برگزاری رویداد به شدت تحلیل رفتم، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی. برای کسانی که توی چنین رویدادی شرکت میکنن به نظر میرسه همه چیز فقط همون ۳ روز هست، اما واسه من علاوه بر دو ماه قبلش، یک ماه بعدش طاقتفرسا بود.
همینجا از همین پست، از تمام کسایی که این پست رو میخونن و تمام کسایی که این پست رو میشنون، خواهش میکنم که، قدردان زحمات بقیه باشین، طوری رفتار نکنین که آدم فکر کنه انسانیت مرده. استارتاپویکند شیراز برگزار شد، من قدر زحمتهایی که بقیه کشیدن رو دونستم.
سایر فعالیتها:
همونطوری که خیلیها میدونن، من مدیربرنامههای پوشش خبری ۱پزشک و صفرویک در CES 2014 بودم. این پوشش خبری زحمات زیادی داشت. از نوشتن پروپوزال برای جذب اسپانسر شروع شد تا در نهایت انتشار اخبار برای علاقهمندان. در تمامی این روند، من بودم و کار کردم و زحمت کشیدم. از شغل و کار، درس، موسیقی، تفریح، استراحت و سلامت خودم زدم تا این برنامه به نحو احسن انجام بشه و در قبال تک به تک این زحمات علیرغم چیزی که همه فکر میکردن، حقوقی دریافت نکردم.
شروع سال ۹۳:
سال ۹۳ با سفر حج برای من آغاز میشه. از همین جا از همه دوستان دور و نزدیک، میخوام که خوبی و بدی از من دیدن حلال کنن. از همتون ممنونم که در سال ۹۲ در کنار من بودین. خوشحالم که کسانی هستند که هنوز به من کمک میکنن باورهام نابود نشه.
کولهبار ۹۳ من خالیه، میرم حج پرش میکنم و برمیگردم.
– – –
پینوشت ۱: عکس نوشته یه کولهپشتی سنتی طرح قدیمی هست که این روزا مخصوصاً تو بازار وکیل زیاد دیده میشه. علت انتخابش هم این هست که حس میکنم سالها از این تجربههای کسب شده گذشته.
پینوشت ۲: سال ۹۳ سال خیلی خیلی خوب و عالی و معرکهای خواهد بود.
پینوشت ۳: سال ۹۳ با یه تجربه ناب و جدید شروع خواهد شد. تجربهای مشترک.
پینوشت ۴: از اینکه این متن طولانی رو تا آخر خوندین ممنونم.
فیلم تنهای تنهای تنها، یکی از فیلمهایی هست که تبلیغات کمی ازش دیدم ولی واقعاً فیلم محشری هست، من این فیلم رو خیلی زیاد دوست داشتم. از اون دسته فیلمهایی که نیم ساعت آخرش رو فقط گریه میکردم. از اونجاییکه موضوع فیلم و خلاصه داستانش رو میتونین در ویکیپدیا بخونین من توضیح بیشتری نمیدم.
این فیلم بخشهای دو زبانه زیادی داره، چند بازیگر روسی در این فیلم بازی کردن. فیلم در مورد صلح هست. بیشتر از این اگر چیزی بنویسم کل قصه فیلم رو گفتم. این فیلم رو حتماً ببینین.
Intelligence سریال جنایی، خانوادگی، درام و علمی و تخیلی در مورد یک مامور اینتلیجنس با یک میکروچیپ قوی در مغز او است. با این ایمپلنت گبریل میتواند مستقیم با ذهن خود به اینترنت و اطلاعات جهانی دسترسی داشته باشد. این سریال در ابتدای سال ۲۰۱۴ شروع به پخش شده و تا امروز ۱۱ قسمت از اون پخش شده است.
– – –
پینوشت: متاسفانه ساخت این سریال بعد از ۱۳ قسمت متوقف شد.
وقتی با یه توسعهدهنده سایت در ارتباط باشین و بخواین یه سایت راهاندازی کنید یا دامنه جدید ثبت کنید خیلی زیاد این عبارت رو میشنوید که whois بگیر. حالا اینکه whois چی هست و واسه چی استفاده میشه، چیزی هست که دلم میخواد در پست معرفی سایت امروز در موردش بگم.
whois برای بررسی دامنه و سورسهای ثبت شده در کل اینترنت استفاده میشه. البته سایتهای زیادی واسه این کار وجود دارن که من فقط whois.net رو میشناسم.
سوئیت “بیژن و منیژه” اثر استاد حسین دهلوی بر اساس داستان شاهنامه فردوسی ساخته شده است. روند آهنگسازی و ساخته شدن این مجموعه به این صورت بوده است:
سال 1356: ساخت سوئیت بیژن و منیژه برای ارکستر زهی، انتشار شور آفرین (در ابوعطا) برای ارکستر، انتشار چهار نوازی مضرابی در اصفهان
سال 1363: انتشار بیژن ومنیژه – سوئیت برای ارکستر زهی
سال 1370: انتشار بیژن ومنیژه – برای ارکستر سمفونیک
دستهبندیهای ویژه
نوشتههای تازه
دستهها
- آن روی مهاجرت (۱۰۷)
- چالشهای مهاجرت (۱۰)
- زندگی در آلمان (۱۴)
- کاریابی (۶)
- گاهشمار مهاجرت (۲۸)
- ماهگردها (۲۱)
- مهاجرت به آلمان (۲۵)
- مهاجرت کهکشانی (۱۹)
- یادگیری زبان (۲)
- دل نوشته ها (۳۰۷)
- آشپزی (۴)
- اندوهنامهها (۷)
- چالش – ۳۰ روز وبلاگنویسی (۶)
- داستاننویسی (۲)
- نوشتن (۸)
- سفرنامه (۴۷)
- رستوران (۶)
- علم و فناوری (۱۳۰)
- اپلیکیشن (۹)
- بازاریابی (۵)
- شبکه های اجتماعی (۲)
- پژوهش (۲)
- دنیای استارتاپها (۲۵)
- استارتاپ گرایند (۱)
- استارتاپویکند (۱۵)
- ماشین استارتاپ ناب (۷)
- کارگاه تخصصی (۲)
- معرفی سایت (۵۰)
- نرم افزار (۱۸)
- همایش (۳)
- کتاب و کتابخوانی (۵)
- گردشگری (۴۳)
- شیراز (۲۸)
- مطالب عمومی (۶۵)
- سلامت (۱۶)
- شکواییهها (۲)
- هنری (۱۲۴)
بایگانی
- آذر ۱۴۰۳ (۱)
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- مهر ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- دی ۱۴۰۱ (۲)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۳)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۳)
- آذر ۱۴۰۰ (۲)
- مهر ۱۴۰۰ (۳)
- تیر ۱۴۰۰ (۱)
- فروردین ۱۴۰۰ (۱)