دو تجربه کاربری متفاوت در دنیای واقعی
قصه از اینجا شروع میشه که در یک روز دو تجربه متفاوت با یک برخورد مشابه داری.
جمعه صبح حوالی ۷ تیر تهران به خرید رفته بودم و توی مغازههای مختلف میگشتم، هر مغازهای که فروشنده میومد میپرسید چیزی لازم دارین، باعث میشد به سرعت برق و باد مغازه رو ترک کنم، چون حس تصمیمگیری و انتخابم مورد حمله قرار میگرفت و احساس مزاحمت بهم دست میداد. حالا چرا؟ چون ترجیح میدادم خودم تمام مغازه رو در آرامش بگردم و اگر از چیزی خوشم اومد، یا سوالی داشتم سراغ فروشنده برم. حس میکنم “پاپیچ” یا “سهپیچ” شدن فروشنده حس آزادی و اختیار رو ازم میگیره.
همون شب به رستوران Giovanni رفتیم. توی رستوران اگه میخواستی بلند شی و عکس بگیری، یکی از گارسنها میومد و عکس دستهجمعی میگرفت ازمون، تا بلند میشدی یا سرت رو تکون میدادی که چیزی لازم داشتی سریع یک نفر میومد و میپرسید چیزی لازم دارین. به نوعی توجهشون بینظیر و لذتبخش بود.
برخورد هر دو دسته از افراد یکسان بود، هم فروشنده و هم گارسن، اما چیزی که باعث میشه رفتار گارسن دلچسب باشه و رفتار فروشنده جذاب نباشه چیه؟
– – –
پینوشت ۱: همیشه از فیلمهایی که آخرش رو میذاشتن خودتون حدس بزنین چی میشه بدم میومد، اما حالا درک میکنم این کار چه تجربه کاربری ویژهای برای مخاطب قائل میشه.
پینوشت ۲: من هم آخر پست رو باز میذارم تا خودتون نتیجهگیری کنید. هر کسی برداشت شخصی خودش رو داره و تجربه شخصی خودش رو.
تجربه جالبی بود. این دقت نظر شما رو میرسونه و همچنین اهمیت ظرافت در برخورد با مخاطب در موقعیتهای مختلف… در ضمن خوشحالم از اینکه دوباره شروع کردید به نوشتن.
ممنونم بابت این متن و مطلبی که ناخودآگاه من رو هم آزار می داد
من هم با این مورد مواجه شدم 🙂 گاهی در جواب فروشنده ها می گم مرسی فقط دارم نگاه می کنم معمولاً هم در جواب می شنوم خواهش می کنم مغازه خودتونه امری بود در خدمتم :)این جوری دیگه با خیال راحت تا هر وقت بخوام نگاه می کنم و معمولاً نهایتاً هم چیزی که می خوام رو پیدا می کنم
در مورد فیلم های انتها باز واقعاً مهمه که چه طور این انتها باز بمونه و احساس سردرگمی و نارضایتی به آدم نده 🙂
در مورد پست شما و سوالتون هم بگم تجربه جالبی رو منتقل کردین معمولاً وقتی توی رستوران هستم حس این رو دارم که اومدم خونه کسی مهمونی و انتظار دارم هر وقت کاری دارم میزبان با خوشرویی بیاد و ازم بپرسه چیزی لازم دارم یا نه؟
اما در مغازه حس این رو دارم که اومدم در خونه همسایه و ازش چیزی می خوام و اون هم آستان در منتظره و اگر بگه معطلم نکن بگو چی می خوای حس می کنم مزاحم شدم 🙂
می دونم شاید خیلی خوب بیان نکردم چی می خوام بگم سعی کردم یه جوری حسم رو توی جملاتم بگم