۹ آذر – شد ۲ سال

سلام

“مهاجرت سخت است” [نقطه]

بله، خلاصه این پست بعد از گذر از دومین سال مهاجرت، همین جمله مهمه!

همین که این پست مربوط به روز نهم آذر ۱۳۹۹ رو دارم در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۳۹۹ می‌نویسم، خودش کم نشونه‌ای نیست. (امروزی هم که دارم این نوشته رو کامل می‌کنم، ۱۷ بهمنه) البته که دلایل زیادی برای عقب افتادن این پست وجود داره، مثل شلوغی برنامه‎‌های زندگی، شرایط کاری و از همه مهم‌تر، مهمون ناخونده روزهای گذشته، جناب کرونا!

بله! من هم کرونایی شدم. بالاخره درست نبود وقتی آمار آلمان اینقدر بالا رفته بود، از قافله عقب بیفتم. کرونا هم البته اومد تا بفهمونه رییس کیه. بدترین تجربه زندگیم بود، بدترین بدترین بدترین! خیلی بیشتر از قبل رعایت کنین و مراقبت کنین و حواستون به خودتون و اطرافیان‌تون باشه. البته که عوارض خود کرونا، به مراتب از خود کرونا بدتره! که این حرفا رو می‌ذارم واسه پست بعدی یا بعد از بعدی و در مورد تجربه‌ام مفصل می‌نویسم.

– – – – – –

بریم سراغ این قسمت، تولد ۲ سالگی مهاجرت از ساحل امن به کهکشانی دیگر! کهکشانی به فاصله سال‌های سالِ نوری که با حضور کرونا هزار برابر هم شده.

اون اوایل که داشتم بار و بندیل رو می‌بستم تا قدم تو این راه پر تلاطم بذارم، دخترخاله‌ام بهم گفت که

“مهاجرت فقط دو سال اولش سخته”[نقطه]

انگار که زمین و زمان و ذهن و فکر و روح و تمامی بند بند وجود، منتظر رسیدن به این Milestone بودن! این لحظه رسیدن به ۹ آذر ۱۳۹۹، روزی که دو سال از اون پرواز یک طرفه بگذره. یک تغییر اساسی بعد از دو سال اتفاق میفته!

چه تغییری؟

نمی‌دونم، انگار یه چیزی به طور کلی عوض شد، سال ۲ تموم شد و وارد سومین سال مهاجرت شدم، با یه احساس سبکی متفاوت! حتی متفاوت‌تر از روزی که کارت اقامتم رو گرفتم.

خب واسه این روز عجیب چی کار کردم؟ یه جشن کوچولو گرفتم با یه کیک کوچولو!

انگاری که یه بار عظیم از روی دوشم برداشتن. البته کاری ندارم که همچنان سختی هست، ولی این احساس عجیب دو ساله شدن مهاجرت، چیزی بود که دوست داشتم باهاتون به اشتراک بذارم.

۲ ساله شدن مهاجرت مبارکم باشه

وقتی کسی ازم می‌پرسید چقدر وقته مهاجرت کردی و من با ماه و روز دقیق می‌گفتم. برخوردهای متفاوت و عجیبی می‌دیدم. خیلی‌ها به طعنه می‌گفتن روز و ساعتش رو هم حفظی؟ اما کسی نمی‌دونست چرا این ماه‌شمارها، اینقدر برای من مهمه. چرا؟ همون نقطه عطف دو ساله که توی ذهنم نقش بسته بود. چیزی که منتظر بودم بهش برسم.

– – –

خب، برگردیم به موضوع اصلی این پست، مهاجرت، گذشتن دو سال از مهاجرت و اینکه مهاجرت خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی سخته. اینو نمیگم که کسی رو مأیوس کنم، اتفاقاً هر چیزی سخت‌تر باشه، لذت بدست آوردنش به مراتب بیشتره. ارزشش هم بیشتر می‌شه و مراتب نگهداری و حفظش تو اولویت زندگی قرار می‌گیره.

دقیقاً مثل شرایطی که من قرار دارم. 

با توجه به نزدیک شدن به پایان اقامتم، اولویت اول زندگیم، تبدیل شده به تمدید اقامت، حالا یا با تمدید قرارداد شرکت فعلی، یا پیدا کردن کار جدید و گرفتن قرارداد جدید.

بله، نوع اقامت من هنوز وابسته به شغل و قرارداد کاره. ایشالا که به زودی زود، بتونم در مورد تجربه‌هام در مورد نحوه گرفتن اقامت دائم و بعد از اون پاسپورت آلمانی بنویسم. شاید هم تجربیات سایر کشورها.
تا ببینیم چی پیش میاد!

وقتی می‌گم مهاجرت سخته، دلم می‌خواد یه جورایی بهتون آمادگی بدم. قبلاً هم یه پست نوشته بودم که مهاجرت قالیچه پرنده نیست

اگر زمانی تصمیم گرفتین که مهاجرت کنین، یادتون باشه که خودتون رو برای سختی‌های عجیب و غیرقابل پیش‌بینی آماده کنین. چیزایی که نه خودتون تجربه کردین، نه حتی آدم‌های دیگه. 

فرض کنید جمعیت کل کهکشان ۱۰۰ نفر باشه و از این ۱۰۰ نفر، ۹۰ نفر به سایر کهکشان‌ها مهاجرت کردن باشه. هر یک نفر از این ۹۰ نفر، می‌تونه تجربه مهاجرت متفاوتی داشته باشه، با سختی‌ها و چالش‌های متفاوت.

می‌گن به تعداد آدم‌های روی زمین، راه هست برای رسیدن به خدا، من هم می‌گم به تعداد آدم‌های روی زمین، راه هست برای مهاجرت، مسیر هست برای مهاجرت، چالش و سختی هست برای مهاجرت.

تو این مسیر پر تلاطم، اتفاقاتی می‌افته که گاهی آدم برمی‌گرده، مسیر رو نگاه می‌کنه و باورش نمی‌شه همه این سختی‌ها گذشت. وقتی هم سختی و چالش جدید ظاهر می‌شه، فقط می‌شه به چالش‌های قبلی خندید و ای بابا، ای بابا گویان، به دل چالش حمله کنه. [استراتژی اسب ترویج همیشه جواب می‌ده]
مثال بزنم؟ 

من قرار بود بعد از تموم شدن دوره آزمایشی و گذشتن یک سال از قرارداد کار ۲ ساله‌ام، برای گرفتن قرارداد دائم با شرکت مذاکره کنم، کرونا اومد تا به قطع و یقین به ما ثابت کنه رییس کیه و نهایت غیرقطعی بودن دنیا رو بکوبه تو سر و چشم همه‌مون. 

البته که روزی نیست به خاطر داشتن شغل تمام وقت تو این اوضاع کرونا خدا رو شکر نکنم، هر چند که دولت آلمان، حمایت خیلی خوبی داشت برای کسایی که پاره‌وقت شدن یا بیکار شدن. اما داشتن شغل تو این اوضاع نابه‌سامان، از مهم‌ترین و بزرگ‌ترین نعمات زندگی من بود.

خدا رو شکر

برگردیم به موضوع اصلی دوباره

مهاجرت سخت است [نقطه] 

اگر کسی از من بپرسه این همه سختی کشیدی و هنوز هم سختی‌های بیشتری سر راهت هست، باز هم همین مسیر رو انتخاب می‌کنی؟

امروزی که دو سال از زندگی در یک کشور خارجی و یه چند سالی بیشتر از تصمیم‌گیری و اقدام برای مهاجرت می‌گذره، با دیدگاه همین لحظه، می‌گم بله که ارزشش رو داره.

همین امروز که در بی‌ثبات‌ترین شرایط زندگی قرار دارم و باید چند برابر تلاش کنم برای حفظ موقعیت، می‌گم که ارزشش رو داره و تمام تلاشم رو می‌کنم تا مسیری رو که قدم گذاشتم، ادامه بدم. 

آدم چطوری می‌تونه سختی‌ها رو تحمل کنه؟ البته که بحث تحمل نیست. حداقل برای من. 

هر کسی برای هدفی مهاجرت می‌کنه، بارها و بارها در این مورد نوشتم. 

هدف اقتصادی برای من هرگز مطرح نبوده، چه بسا پشتوانه مالی برای شخصیت من آرامش به همراه داره. چیزی که این روزا بیش از همیشه دارم. منظورم از همیشه از روزیه که تصمیم گرفتم از نظر درآمدی و اقتصادی مستقل از خانواده باشم. و الا که اینقدر پدر مادرم همیشه حمایت کردن که من نیازی به استقلال مالی نداشتم.

هدف‌های دیگه همیشه برای من پررنگ‌تر بودن. همیشه مثال می‌زنم از هرم مازلو، هر کسی ازم می‌پرسه، می‌گم هرم مازلو رو دیدی، من نیاز داشتم سه ردیف اول با آرامش کامل برام فراهم باشه تا بتونم برای رسیدن به آرزوهای دور و درازم تلاش کنم. 

شاید آرزوهام خیلی شخصی باشه و از نظر خیلی‌ها خودخواهانه باشه، من به مرور زمان به این نتیجه رسیدم تا زمانی که برای خودم زندگی نکنم و از خودم راضی نباشم، نمی‌تونم جزیی سالم و اثربخش از یک جامعه باشم. 

(همیشه همین‌طور بوده نوشته‌هام، از یک سر کلاف شروع می‌کنم و از یک طرف دیگه سر در میارم؛ از سختی مهاجرت به اهداف مهاجرت رسیدم و …) 

یه سری از سختی‌ها عمومی هستن، با درجه‌بندی مختلف برای هر شخص بر اساس روحیه خودش، حالا یه چند تایی که تو این لحظه به ذهنم می‌رسه رو می‌نویسم.

  1. دلتنگی و دوری از خانواده و عزیزان 
  2. غربت و دوری از وطن !
  3. برقراری ارتباط با زبان غیر مادری
  4. بلد نبودن زبان رسمی کهکشان مربوطه
  5. سیستم اداری کاملاً متفاوت 
  6. روال‌های پیچیده امور مهاجرت (وابسته به هر کشور فرق می‌کنه)
  7. سیستم درمانی متفاوت (تو کهکشان ما، دارو نمی‌دن، می‌گن چایی بخور که همون دمنوش عطاری‌های کهکشان قبلیه)
  8. تهیه مواد غذایی مطلوب چالش‌برانگیزه، به خصوص وقتی زبانشون رو بلد نباشین
  9. اقامت‌های موقت و مدت‌داری که اضطراب خاصی به همراه دارن.
  10. زندگی تو اقیانوس خیلی با زندگی تو دریاچه فرق داره. [شاید در مورد این یه پست بنویسم]
  11. این روزا سختی جز تمدید اقامت به ذهنم نمی‌رسه!
  12. دیگه؟ نمی‌دونم واقعاً، من به نسبت بقیه کمتر سختی کشیدم.

به نظرتون بالاخره در تاریخ ۲۴ بهمن، این نوشته تموم خواهد شد؟

با هم ببینیم.

بریم سراغ ادامه …

نمی‌دونم چقدر تونستم تو زمینه مواجهه با سختی‌ها واقع‌نگر باشم و بتونم پیچیدگی‌ها و چالش‌ها رو با همون واقع‌نگری باهاتون به اشتراک بذارم.

واقعیت اینه که خیلی از ماها، قبل از اینکه مهاجرت کنیم، با حقیقت مهاجرت آشنا نیستیم. البته می‌دونم افراد زیادی هستن که خیلی مطالعه می‌کنن و در مورد کهکشان مقصد یاد می‌گیرن، ولی من به شخصه مطالعات قبلی که داشتم، تقریباً به دردم نخورد. انگار که واقعیت با حقیقت یا نتایج مطالعه فرق داشته باشه.

همون چیزی که بالاتر گفتم، به تعداد آدم‌های روی زمین، چالش و سختی وجود داره برای مهاجرت.

برای هر کشور و کهکشان مقصدی، بر اساس چالش‌های خودش و مسیر رسیدن به اقامت دائم و بعد هم پاسپورت اون کشور، شاید بشه یه زمانی رو تعیین کرد.

من برای خودم ده سال رو در نظر گرفتم. اینکه حداقل ده سال اول مهاجرت، سختی‌های عجیب و چالش‌های عجیبی رو پیش‌رو خواهم داشت.

تو مسیر گرفتن اقامت دائم به عنوان مثال، گرفتن مدرک زبان و امتحان شهروندی، به اندازه کافی چالش محسوب می‌شن. چالش‌هایی که چندین ماه من رو درگیر خودشون خواهند کرد! علاوه بر اینکه با تغییرات اخیر، معلوم نیست کی واجد شرایط بشم. هر سال قوانین جدید می‌شه و امسال به خاطر کرونا چند برابر سخت‌تر شدن. البته زمان‌برتر! قبلاً بعد از ۲۱ ماه می‌تونستیم درخواست بدیم برای اقامت دائم و حالا شده سه سال.

معلوم نیست در ادامه چی بشه. عدم قطعیت یکی از قطعی‌ترین عوارض مهاجرته! هیچ‌چیزی قطعی نیست! هیچی و هیچی و هیچی!

و این بود خلاصه‌ای از آنچه گذشت و تجربه مهمی که دلم می‌خواست حالا که به نقطه عطف رسیدم، باهاتون به اشتراک بذارم.

تا بعد.

اشتراک گذاری: