مهاجرت کهکشانی – این قسمت: سختی

Girl Immigration

سلام

روز / شب / اصلاً شبانه‌روز / نه اصلاً روزگار همگی خوش!

همونقدر که مهاجرت خوبه، همونقدر هم سختی‌های خودش رو داره، بالاخره خدا و خرما رو نمیشه با هم داشت که!

دنبال یه ویدیو می‌گشتم که براتون بذارم، اما پیداش نکردم. (یکی از دوستانم زحمت کشید و لینک ویدیو رو برام فرستاد) مضمون ویدیو در مورد پسری بود که می‌خواست مهاجرت کنه و اومده بود فرودگاه، یه چمدون خیلی بزرگ داشت، کانتر بهش می‌گفت باید بارت رو کم کنی:

  • پدر مادرت
  • بهترین دوستت
  • حیوون خونگی‌ات

اینقدر بار رو کم کرد تا چمدون شد یه چمدون کوچیک! قصه مهاجرت همینه! باید فقط با یه چمدون کوچیک و با دنیا دنیا خاطره بری!

خب حالا بریم سراغ قسمت‌های سخت مهاجرت

وقتی مشکلی برای خانواده پیش میاد و دوری و کاری از دستت بر نمیاد! مهاجرت سخت می‌شه! دقیقه‌های خوشی‌ات زهر!

وقتی کسی آسیبی می‌بینه، تصادفی می‌کنه، مثلاً مادرت پاش می‌شکنه و نیستی! مهاجرت سخت می‌شه! زندگی زهر می‌شه!

دور از جون کسی فوت کنه، چه از عزیزان خودت، چه از عزیزان دوستات، کنارشون نیستی! مهاجرت سخت می‌شه! اوقات از زهر هم تلخ‌تر!

این یه دونه سختی‌اش کمتره، یکی ازدواج می‌کنه، یکی بچه‌دار می‌شه، خانواده دورهمی دارن و دسته‌جمعی تماس ویدیویی می‌گیرن! مهاجرت سخت می‌شه ولی خب شیرینه!

همین جا باید خدا رو شکر کنم که ما تو عصر تکنولوژی هستیم و هر زمان اراده کنیم می‌تونیم زنگ بزنیم به خانواده‌هامون. اونایی که ۲۰ سال پیش، ۳۰ سال پیش و بیشتر مهاجرت کردن چقدر زجر کشیدن!

مهاجرت سختی‌های دیگه‌ای هم داره که قبلاً تو پست “قصه رفتن” در موردش نوشتم. البته اینا سختی نیست، مسئولیت زندگیه.

یه کمی از بقیه سختی‌ها شاید هم چالش‌ها و شاید هم تجربه‌هایی که البته برای هر کسی ممکنه متفاوت باشه بگم.

این بخش تجربه من بر این اساسه: مهاجرت به کشوری که زبان رسمی‌اش انگلیسی نیست و متاسفانه من زبان رسمی این کشور رو بلد نیستم. پس تجربه من ممکنه برای شما کاربردی نداشته باشه و شاید هم چراغی باشه که مسیر شما رو روشن کنه که مثل من سرتون به سنگ نخوره [مزاح می‌کنم، منم مشکل خاصی نداشتم].

  • دشواری در پیگیری امور اداری، گاهی ناچار می‌شید مترجم درخواست بدین که هزینه بره.
  • چالش‌های هنگام خرید! من با کمک Google Translate میرم خرید، حتی برای خرید خامه هم مشکل داشتم.
  • اپلیکیشن بانک و اپلیکیشن سیم کارتم آلمانی زبانه! یه بار اشتباهی به جای رومینگ کردن، ترافیک خریدم که حدود ۲۰ یورو پول هدر دادم [ایموجی خیلی ناراحت]
  • می‌دونم، باید آلمانی یاد بگیرم، خرده نگیرید از ماه دیگه می‌رم کلاس [در حد راه افتادن کارم آلمانی یاد گرفتم]
  • نکته بالا باید پی‌نوشت می‌شد، اما خواستم از قضاوت‌ها پیشگیری کنم.
  • آشنا نبودن با فرهنگ و عرف، من یه جایی با کت شلوار رفتم که همه اسپرت پوشیده بودن [ایموجی عرق شرم بر پیشانی]
  • اینکه بتونی همه لهجه‌هایی که آدما حرف می‌زنن رو هم تشخیص بدی خودش تبحر خاصی نیاز داره که من با داشتن همکار انگلیسی، تا ۷۰٪ پیشرفت داشتم.
  • راستی، هندی‌ها خیلی خوب انگلیسی حرف می‌زنن، حداقل اون تعدادی که من باهاشون برخورد داشتم.
  • یاد گرفتن اسما خیلی سخته، مثلاً می‌نویسن استفان، می‌خونن شتفان. یا همین ساربروکن که درستش زاربروکن هست، من تا حالا اشتباه می‌نوشتم که ببخشید.
  • هر کسی اسم شما رو با یه لهجه و تلفظ متفاوت می‌گه، دیگه باید یاد بگیرین هر آوایی شبیه اسم شما بود واکنش نشون بدین [ایموجی خیلی خنده‌دار]
  • می‌دونم اینا هیچ‌کدوم سختی نیست، فقط تجربه است دیگه!
  • موارد دیگه رو فراموش کردم! خیلی چیزا تو ذهنم بود که بنویسم.

– – –

پی‌نوشت ۱: ممنون می‌شم اگر سوالی دارید بپرسید، اینطوری موضوعات بیشتری برای نوشتن خواهم داشت و کیفیت هم بالاتر می‌ره و شما هم به جواب‌های سوال‌هاتون می‌رسید و شاید سوال شما، سوال دیگران هم باشه و از نظر من فراموش شده باشه.

 پی‌نوشت ۲: ویدیویی که اول پست نوشتم رو یکی از دوستان عزیزم برام فرستاد. می‌تونید توی این لینک این ویدیو رو ببینید.

اشتراک گذاری: