کوله پشتی من
من به عنوان یه عضو خیلی کوچیک از جامعه مجازی کشورم، یه عضو کوچیک از وب و اکوسیستمهای مرتبط باهاش، دوست داشتم در ادامه راه همه دوستان کوله باری که از سال ۹۲ جمع کردم رو با همه به اشتراک بذارم.
سال ۹۲ رو در حالی شروع کردم که اولین بهار شاغل بودن من به حساب میومد. در ۲۵ سالگی کمتر از ۱ ماه بود که شاغل شده بودم و پیش از عید اولین حقوقم رو دریافت کردم. پیش از اون در دوره دانشجویی برای انجمن علمی، حل تمرین، تدریس خصوصی و کارهای مشابه حقوق گرفته بودم، اما طعم این حقوق متفاوت بود.
سال ۹۲ درسهای خیلی خیلی خیلی زیادی برای من داشت، تجربههای متفاوت، سختیهای جدید و شکستهای خیلی جدیدتر. همیشه میگن بعد از هر شکست پیروزی هست، اما وقتی پیروزی اتفاق میفته که آدم از شکست قبلی تجربه کسب کنه و باز همون اشتباه رو تکرار نکنه.
سال ۹۲ واسه من سال تکرار مکررات و ضربه خوردن از اشتباهات مشابه بود. اشتباهاتی که تاوانش سنگینتر از هر چیزی بود. تاوانش سلب اعتماد از جامعه و اطرافیان و ایزوله شدن بود.
سال ۹۲ واسه من چندین بخش متفاوت داشت که یکی یکی همه رو بیان میکنم.
دوستیها:
اول از همه در مورد دوستی و محبت مینویسم که به نظر من مهمترین بخش انسانی هست. در سالی که گذشت، دوستان جدیدی پیدا کردم، آقای علیپور و ندا همسرشون. علاوه بر این، دوستیهای قدیمم، بسیار پررنگتر از قبل شد که خوشحالم. عمر آدم تعداد روزهایی نیست که سپری کرده، تعداد دلهایی هست که بدست آورده.
شغل:
من در یک پروژه پیمانی مشغول به کار بودم که مربوط به شهرداری هست. توضیحات بیشتر به خاطر مسائل تعهد غیر قابل بیان هست. تو این پروژه بیشتر کار ما تهیه مستندات بود و در طی این کار علم و سواد جدیدی به من اضافه نمیشد. من شغلم رو دوست نداشتم و صرفاً به خاطر اینکه بیکار نباشم میرفتم سر کار. در مقاطع زمانی مختلف تصمیم گرفتم استعفا بدم که به خاطر رودرواسی با رییس نتونستم. گذشت و گذشت تا بالاخره دیگه به خاطر آسیب دیدگی دستم و درگیری با فیزیوتراپی، سر کار نرفتم. چیزی که یاد گرفتم این بود که هیچ وقت هیچ وقت کاری رو که دوست ندارم انجام ندم، تو این شرایط آدم خیلی زیاد بیش از حد تحلیل میره.
دانشگاه:
من سه سال کنکور ارشد شرکت کردم، سال اول رشتهای رو که امسال قبول شدم رو آوردم و پیش خودم گفتم من بهتر از این حرفهام، اما باز بعد از سه سال، همون رشته سال اول رو قبول شدم و در نتیجه امسال ثبتنام کردم. شاید هدفی در این پذیرش هست که باید بهش برسم. همزمان درس خوندن و کار کردن و فعالیتهای فوق برنامه انجام دادن واقعاً سخته، ولی خب من ترم اول رو به خیر و خوشی پشت سر گذاشتم. گرچه میتونستم خیلی بهتر از این باشم که متاسفانه نشد.
موسیقی:
امسال کلاس موسیقیهام رسیدن به سه کلاس، ویلن، سلفژ و صداسازی. کلاس صداسازی رو شروع کردم تا بتونم در آینده وکاپلا و کر رو ادامه بدم. حس خیلی قشنگی بود که به دلایل مختلف دیگه کلاس نرفتم. سلفژ رو هم به خاطر محدود شدن زمان و اینکه نتونستم دیگه تمرین مناسب داشته باشم کنار گذاشتم. تنها چیزی که من رو به موسیقی پیوند میداد ویلنم بود که متاسفانه به خاطر آسیب دیدگی عصب دستم، فعلاً به ناچار کنار گذاشتم و به شدت به خاطرش ناراحتم. حس اینکه سال ۹۳ رو بدون ساز شروع میکنم بدترین حسی هست که تو کوله پشتی سال ۹۳ با من همراهه. باید تا پیش از تحویل سال، این حس رو از کولهام بیرون بندازم.
طراحی وب:
سال ۹۱ من طراحی وب رو شروع کردم و چند ماه اول سال ۹۲ کلاس میرفتم. کلاس واقعاً مفیدی بود و من راضی بودم ازش، فریمورک لاراول رو یاد گرفتم که برای شروع سنگین بود ولی به خاطر آشنایی قبلی با زبان برنامهنویسی تنها کسی بودم که تا آخر سر کلاس موندم و یاد گرفتم. همین یادگیری باعث شد با گروهی که در حال تولید محتوای فارسی برای این فریمورک بودن آشنا بشم و یه همکاری کوچیک و مفید باهاشون داشته باشم.
در ادامه با کمک دوستان خیلی مباحث مربوط به کدنویسی رو ادامه دادم که در نهایت تونستم زمینه علاقه خودم رو کامل پیدا کنم. حداقل الآن میدونم دوست دارم روی کاغذ طرح سایت رو بکشم و کدنویسی رو بلد باشم. اما اینکه روزی خودم پشت سیستم بشینم و از اول کد بزنم تا یه سایت رو لانچ کنم هنوز جز برنامههام نیست.
در این زمینه ایدهپردازی رو خیلی خیلی زیاد دوست دارم و وقتی توان و علم کافی پیدا کردم، چندین ایدهای که در ذهنم هست رو لانچ خواهم کرد.
به خاطر وارد شدن به این عرصه، پیشنهادهای کار زیادی تا حالا به من رسیده. یکی از بهترین قسمتهای این تجربه، آخرین پیشنهاد کاری من بود که به زودی لانچ میشه و خوشحالم که این کار رو قبول کردم.
همایشها:
امسال در سه همایش شرکت کردم، تجربه کاربری ۱۱ مهر، طراحی واکنشگرا ۱۴ آذر، و همایش جامعه و فضای مجازی ۲۷ بهمن. دو همایش اول تخصصی و عملی و همایش آخری آکادمیک، تئوری و دانشگاهی بود. برای هر کدام از این همایشها، مسیر طولانی شیراز تهران رو طی کردم. واقعاً طی کردن اون مسیر طولانی برای رسیدن به این همایشها عالی بود. خوشحالم که فرصت حضور و یادگیری داشتم.
استارتاپویکند:
خیلیها من رو از استارتاپویکند شیراز میشناسن و میدونن در اون ایونت برگزارکننده بودم. استارتاپویکند شیراز اولین تجربه من در برگزاری ایونت نبود. پیشتر در دوران دانشجویی از سمینارهای ۵۰ نفره تا سخنرانیهای بزرگتر رو در تیم برگزاری بودم. ذات استارتاپویکند در شهر شیراز جدید بود و به علت غریبه بودن افراد برای جذب حمایت دچار مشکل بودیم. از اونجاییکه بار خیلی زیادی روی دوش من بود واقعاً تو ۴۰ روز پیش از برگزاری رویداد و ۳ روز برگزاری رویداد به شدت تحلیل رفتم، هم از نظر جسمی و هم از نظر روحی. برای کسانی که توی چنین رویدادی شرکت میکنن به نظر میرسه همه چیز فقط همون ۳ روز هست، اما واسه من علاوه بر دو ماه قبلش، یک ماه بعدش طاقتفرسا بود.
همینجا از همین پست، از تمام کسایی که این پست رو میخونن و تمام کسایی که این پست رو میشنون، خواهش میکنم که، قدردان زحمات بقیه باشین، طوری رفتار نکنین که آدم فکر کنه انسانیت مرده. استارتاپویکند شیراز برگزار شد، من قدر زحمتهایی که بقیه کشیدن رو دونستم.
سایر فعالیتها:
همونطوری که خیلیها میدونن، من مدیربرنامههای پوشش خبری ۱پزشک و صفرویک در CES 2014 بودم. این پوشش خبری زحمات زیادی داشت. از نوشتن پروپوزال برای جذب اسپانسر شروع شد تا در نهایت انتشار اخبار برای علاقهمندان. در تمامی این روند، من بودم و کار کردم و زحمت کشیدم. از شغل و کار، درس، موسیقی، تفریح، استراحت و سلامت خودم زدم تا این برنامه به نحو احسن انجام بشه و در قبال تک به تک این زحمات علیرغم چیزی که همه فکر میکردن، حقوقی دریافت نکردم.
شروع سال ۹۳:
سال ۹۳ با سفر حج برای من آغاز میشه. از همین جا از همه دوستان دور و نزدیک، میخوام که خوبی و بدی از من دیدن حلال کنن. از همتون ممنونم که در سال ۹۲ در کنار من بودین. خوشحالم که کسانی هستند که هنوز به من کمک میکنن باورهام نابود نشه.
کولهبار ۹۳ من خالیه، میرم حج پرش میکنم و برمیگردم.
– – –
پینوشت ۱: عکس نوشته یه کولهپشتی سنتی طرح قدیمی هست که این روزا مخصوصاً تو بازار وکیل زیاد دیده میشه. علت انتخابش هم این هست که حس میکنم سالها از این تجربههای کسب شده گذشته.
پینوشت ۲: سال ۹۳ سال خیلی خیلی خوب و عالی و معرکهای خواهد بود.
پینوشت ۳: سال ۹۳ با یه تجربه ناب و جدید شروع خواهد شد. تجربهای مشترک.
پینوشت ۴: از اینکه این متن طولانی رو تا آخر خوندین ممنونم.
نوشتهی خاصی بود. مخصوصا بخشای آخرش کاملا سوپرایز کننده بود… اما این روزا کِیه که سوپرایزی درش نبینیم؟
سفر خوش بگذره 🙂
ممنون 🙂 خوبی بدی دیدین حلال کنید، براتون دعا میکنم دعاهاتون مستجاب شه 🙂
خیلی جالب بود یادداشتت
و وقتی نوشتی کوله پشتیت گذاشتی اونجا پر کنی واسم جالب تر شد
امیدوارم سفرت بی خطر باشه
من جمله آخرتو دوس دارم دارم اینجوری اصلاحش کنم: کوله بار 93 ام را بسته ام. میرم حج که درشو محکم ببندم 🙂