این مثل بشنو که شب دزدی عنید
در بن دیوار حفره می برید
نیم بیداری که او رنجور بود
طق طق آهسته اش را می شنود
رفت بر بام و فرو آویخت سر
گفت اورا در چه کاری ای پدر
خیر باشد نیمه شب چه می کنی
توکیی ، گفتا دهل زن ای سنی
در چه کاری گفت می کوبم دهل
گفت کو بانگ دهل ای بوسبل
گفت فردا بشنوی این بانگ را
نعره یا حسرتا واویلتا
من چو رفتم بشنوی بانگ دهل
آن زمان واقف شوی بر جزء و کل