دیشب وقتی برگشتم خونه، اینقدر خسته بودم که پست روزانه رو فراموش کردم. و الآن روز بعد دارم مینویسمش و اما تاریخش رو به روز قبل تغییر میدم. مهم پیوستگیه واقعاً
موضوعات زیادی رو داشتم که در موردش بنویسم، اما تصمیم گرفتم Editor رو باز کنم و ذهنم رو آزاد بذارم تا از هر در و دیواری که دوست داره سخن بگه و تایپ کنه.
به ذهنتون فرصت رها شدن بدین، اینطوری به بلوغ فکری خودتون کمک بزرگی کردین.
تو فرهنگ و تربیتی که ما بزرگ شدیم، تابو و محدودیتهای زیادی وجود داشت و داره، بعضی از ماها اونا رو پشت سر گذاشتیم و شکوندیم و غیره
اما سوال اصلی اینه:
با تابوها و محدودیتهای ذهنی خودمون چه کردیم؟
این سوالیه که شما باید بهش جواب بدین. من تابوها و محدودیتهای ذهنی خودم رو یکی یکی دارم پیدا میکنم، اونایی رو که بشه حل میکنم و اونایی که قدرت زیادی دارن رو مدیریت میکنم تا جلوی پیشرفت من رو نگیرن.
همیشه این رو یادتون باشه، به تعداد آدمهای روی زمین، راه هست برای خودشناسی و به نظر من آدم با شناخت خودش میتونه تو دنیا پیشرفت کنه.
همه چیز در درون ماست. همه چیز، فقط باید استخراجش کنیم.
این روزا، من خیلی بیشتر خودم رو دوست دارم، خیلی بیشتر خودم رو باور دارم و خیلی بیشتر به خودم افتخار میکنم.
I’m the better version of myself
And, That’s all that matter
دنبال مقایسه خودتون با بقیه نباشین، تو پست “سرنوشت ساختنی است” هم نوشته بودم. خودم رو با خودم مقایسه میکنم، من از دیروز خودم جلوترم، من از ۴ ماه پیش خودم جلوترم، من از اینکه رشد کردم، عاقلتر شدم، بالغتر شدم از همه این چیزا لذت میبرم و خودم رو با خودم مقایسه میکنم.
و امروز هزار و یک دلیل دارم که به خودم افتخار کنم.
من همیشه، تو کل عمرم، دوست داشتم جمله “بهت افتخار میکنم” رو از عزیزترین آدمهای زندگیم، یعنی مادرم و پدرم بشنوم. البته با حمایت بیدریغشون این جمله رو نشون دادن، ولی هیچوقت به زبون نیاوردن. این بود که همیشه یه احساس عدم رضایت توی وجودم بود.
ولی حالا، اینقدر عاقلتر و بالغتر شدم که حس رضایت رو میسازم. وقتی من از خودم راضی باشم، وقتی من حس خوب داشته باشم، عزیزانم هم خوشحال خواهند بود و حس خوب از من میگیرند.
– – –
پینوشت ۱: شاید به نظر برسه این نوشتار درهم برهم و شلخته است، ولی فقط خودم میدونم چه ساختار و طبقهبندی مرتبی تو ذهنم ساخته شده که تونستم این پست رو بنویسم.
پینوشت ۲: شاید روی صحبتم بیشتر به دخترا باشه توی این جمله، خانوادهام اجازه نمیدن فولان کار رو انجام بدم، تابوی ذهنی شماست، ذهن شما، شما رو تنبل کرده. برای خواستههاتون تلاش کنین، هیچ خانوادهای بد بچهاش رو نمیخواد و مطمئن باشید شما رو حمایت میکنن.