تو پست قبلی در مورد تجربه پرواز و فرودگاه، گفتم که ورود خاطرهانگیزی بود و تعبیری که من از این تجربه داشتم رو دوست دارم با همه به اشتراک بذارم.
همونطور که تو قسمت دوم سفرنامه نوشتم، پرواز من بیزنس ایرانایر بود و چکاین پرواز از سالن CIP فرودگاه امام خمینی انجام میشد.
من از سیر و سفر فرودگاه خواستم که برام ماشین بفرستن و از همون لحظهای که از در آپارتمان بیرون اومدم، رفتارهای ویژه و متفاوت با من شروع شد. با رسیدن به فرودگاه امام خمینی، یک نفر چمدان من رو از ماشین تحویل گرفت و جلوی پذیرش برد. توی پذیرش سالن CIP چمدان و پاسپورت و بلیط رو از من تحویل گرفتن و به سمت سالن ویژه CIP که پذیرایی فوقالعاده تدارک دیده شده بود راهنمایی کردن. از این مرحله به بعد هر کاری مثل گرفتن ارز مسافرتی، عوارض خروج از کشور و مهر خروج، توسط پذیرش CIP انجام میشد، به همین سادگی.
میزان عزت و احترامی هم که همه خدمه و کارمندهای اون سالن نسبت به مسافرها داشتند که نگفتنیه.
از لحظهای هم که وارد هواپیما شدیم، پذیرایی کابین بیزنس و تمام برخورد مهماندارها با مسافرهای بیزنس، صد پله بالاتر و بهتر بود. که تو قسمت دوم سفرنامه کامل نوشتم.
حالا رسیدیم به فرودگاه فرانکفورت! همه وارد یک صف شدیم، برای مهر ورود، با همه مسافرهای سایر پروازها، با مسافرهای پرواز کشورهای دیگه و اکونومی و بیزنس، همه و همه! سیاه و سفید! زرد و سرخ! همه و همه! آسیایی و آمریکایی! اروپایی و آفریقایی!
همه وارد یک صف مشترک شدیم و از اون به بعد همه مثل هم بودیم!
همه با اشاره کارمندهای فرودگاه مسیر مستقیم رو دنبال میکردیم!
همه گم شدیم و به دنبال پیدا کردن سالن برای تحویل گرفتن چمدان!
همه مثل هم!
همه!
تعبیر من: دنیا تموم شد و وارد آخرت شدیم. آخرت هست، باید باشه، قیامت هست و باید باشه. حداقل من معتقدم باید باشه. حالا دیگه همه برابریم! چه فقیر چه غنی! چه سیاه چه سفید! چه زرد چه سرخ! همه مثل هم! همه برابریم!
تعبیر شما چیه؟ برداشت شما چیه؟!