پنجمین روز این سفر پر خاطره، مصادف بود با یکشنبه و مراسمهای روز یکشنبه مسیحیها، تصمیم گرفتم به یه کلیسا برم و این مراسم رو ببینم. همراه با دوستم به کلیسای مادلین (La Madeleine) رفتیم.
بیشتر مراسم همراه با موسیقی بود که با ارگ و فلوت نواخته میشد. بر اساس چیزی که متوجه شدم، بخشهایی از انجیل رو با صوت و موسیقی میخوندن و بعد یک نفر میومد و به زبان یک کشور برای سلامتی و شادی مردم دنیا دعا میکرد.
برخی افراد معتقد روی زمین زانو میزدن و دستاشون رو به حالت دعا روی صندلی جلو میذاشتن. بخشهایی از مراسم هم همه میایستادن، که دوستم که مسیحی بود به من اشاره میکرد که به احترام میایستادم.
زیبایی درون کلیسای مادلین واقعاً مسحورکننده بود. معماری و نقاشیهای روی دیوار، مجسمهها و حتی لوسترها. چه بسا چندین برابر مساجد ما برای مکان مذهبیشون هزینه میکنن.
نوای موسیقی درون کلیسا، آرامش عجیبی داشت.
سختترین بخش همینه که بشه از حس و حال اون فضا نوشت، چیزی که باید حتماً خودتون در لحظه حضور داشته باشین، نوای موسیقی رو بشنوین تا حس و حال واقعی رو درک کنین، واقعاً نمیشه اون حس رو با متن منتقل کرد. شاید ویدیو میتونست حس بهتری منتقل کنه که به احترام به مراسم فیلم نگرفتم و فقط چند عکس به جهت یادگاری گرفتم.
این روز پنجم، روز خلوتی بود، یکی از دوستانم، میخواست به شهر خودش برگرده، دوست اصالتاً مراکشی که ابتدای سفر رو خونهشون اقامت داشتم. برای همین زودتر به خونه برگشتیم تا ناهار بخوریم و دوستم رو بدرقه کنیم.
سالاد یکی از مهمترین بخشهای میز غذا بود توی این چند روز، کل غذا رو هم توی چند دقیقه دوستانم با هم آماده کردن. برای ظرف شستن هم به من اجازه نمیدادن، چون ما خیلی آب مصرف میکنیم و اونها با صرفهجویی و با مصرف خیلی خیلی کم ظرفها رو میشستن.
با دوستانم به فروشگاههای محلی میرفتم که خیلی جالب بود برام. یکی از جالبترین بخشها، بخش میوه بود که خودمون میوه رو وزن میکردیم. دستگاههایی هم که بودن که بدون حضور کانتر، میتونستیم خریدهامون رو پرداخت کنیم. البته برای کسایی که کارت اعتباری داشتن.
میگن همه میرن پاریس تا برج ایفل رو ببینن، ولی من انگار عجلهای برای دیدنش نداشتم. البته شب اول، آقای مصطفی (راننده مهربون BlaBlaCar) دور پاریس ما رو گردوند و برج ایفل رو دیدم.
از ایستگاه مترو، آروم آروم به سمت برج ایفل حرکت کردیم، اولین حس من وقتی رسیدم زیر برج ایفل، این بود که چقدر بزرگه. عظمت عجیبی داشت. برای بنایی که صرفاً برای یه نمایشگاه ساخته شده و موندگار شده و به جاذبه گردشگری تبدیل شده.
حس و حالی که اینجا داشتم، مثل حس و حالی بود که تو حافظیه دارم، اگه شیرازی باشید یا عاشق حافظیه، حس و حال من رو درک میکنین. حس آرامش و فضای امن، که دوست داری ساعتها اونجا بشینی و لذت ببری و انرژی جذب کنی.
رود سن، خودش به تنهایی بار سنگین جاذبه گردشگری پاریس رو به دوش میکشه. قایقهای تفریحی زیادی روی سن هستن که میتونین با یه گشت چند ساعته، جاذبههای اطراف رود سن رو ببینین.
“عکس از اینترنت گرفته شده”
ما یه بلیط یک روزه برای قایق گرفتیم. قایقی که ما سوار شدیم، حدود ۹ تا ایستگاه داشت، که تو هر ایستگاه میشد پیاده بشیم، جاذبههای اون محدوده رو ببینیم و مجدد برگردیم و قایقهای بعدی رو سوار شیم. با توجه به اینکه بلیط ۲۴ ساعته بود، روز بعد هم میتونستم از قایق استفاده کنم و فرصت داشتم خیلی راحت جاذبههای اطراف رود سن رو ببینم.
وقتی قایق یه دور کامل رو زد و به ایستگاه ایفل رسیدیم، هوا کم کم داشت تاریک میشد و ایفل بینهایت زیبا، مثل یه جواهر کنار رود سن خودنمایی میکرد طوری که نمیشد ازش چشم برداشت.
اینکه آیا از نظر قانونی من اجازه دارم این عکس رو منتشر کنم یا نه، در هالهای از ابهامه. اولین باری که شنیدم انتشار عکس ایفل در شب “کپی رایت” داره واقعاً تعجب کردم، برای همین اطمینان کافی برای انتشار این عکس ندارم، ولی اینقدر زیبا و خیرهکننده بود که حتی شاید نقض کردن قانون برای اشتراک این تصویر رو بشه ازش گذشت.
سر ساعت ۱۰ شب، که آسمون کمکم رنگ شب گرفته بود، نورپردازی روی ایفل شروع شد و آنچنان جذاب و حیرتانگیز بود که حس میکردم تا اون لحظه اتفاقی ساخته دست بشر به این زیبایی ندیدم. ایفل مثل یک جعبه جواهر میدرخشید و مردم زیادی کنار رود سن برای دیدن این لحظه جمع شده بودن.
هر لحظه از این زمان که مینویسم، آرزو میکنم فرصت و شرایط سفری مشابه و صد درجه بهتر برای همه کسایی که دوست دارن فراهم بشه.
سفر رفتن فوقالعاده است، به خصوص اگر مقصد پاریس زیبا باشه، این شهر به غایت دوست داشتنی و حیرتانگیز
یه جایی از زمان تصمیم گرفتم ریسک کنم و کارهای جدید رو تجربه کنم که یکی اش تست کردن سوشی بود، که خب نتیجه مشخصه [ایموجی عرق سرد روی پیشونی]
البته از غذاهای آماده فروشگاه گرفتن سوشی پیشنهاد نمیشه، شاید اگه روزی خاطره تلخ اولین سوشی زندگیم از یادم بره، توی یه رستوران خوب این غذا رو امتحان کنم.
البته ارزش امتحان کردن رو داره، شاید شما خوشتون بیاد
– – –
پینوشت ۱: میدونم نوشتن سفرنامه ۱۴۳ روز بعد از سفر، شاید خیلی عجیب به نظر برسه، ولی انگار همین دیروز بود.
پینوشت ۲: امیدوارم بتونم حس و شوق و هیجان خودم رو که حتی موقع یادآوری و نوشتن این متنها دارم بهتون منتقل کنم.
پینوشت ۳: هر سوالی در مورد سفر دارید، برام بنویسید.
– – –
سفرنامه اروپا – قسمت اول – مقدمات سفر
سفرنامه اروپا – قسمت دوم – پرواز رفت
سفرنامه اروپا – قسمت سوم – خاک غریب
سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول
سفرنامه اروپا – قسمت پنجم – روز دوم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت ششم – روز دوم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت هفتم – روز سوم
سفرنامه اروپا – قسمت هشتم – روز چهارم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت نهم – روز چهارم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت دهم – روز پنجم
سفرنامه اروپا – قسمت یازدهم – روز ششم – صبح تا بعدازظهر