روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d9%85%d8%b3%d8%a7%d8%a8%d9%82%d9%87

مسافر زمان – خوابم یا بیدار؟

داستان‌نویسی
۱۹ آذر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

LakLak Book

سلام

مسابقه لک‌لک‌بوک، باعث شد کمی به تخیلم اجازه پرواز بدم، البته شاید خیلی شبیه عنوان مسابقه نباشه، داستان کوتاه هم نباشه، فقط همین‌طوری به ذهنم رسید و پروروندمش:

– – – – – – – – – –

مثل همه روزای کسل‌کننده، پر از روزمرگی، امروز هم داره تموم می‌شه. بعد از یه روز طولانی، خسته برمی‌گردم به اتاق زیرشیرونی خونه شماره سیزده، خیابون نوزده. پله‌های مارپیچ و تنگ رو به زور می‌رم بالا.

سر کار تمام مدت پیش صندوق نشستم و خریدهای ریز و درشت مردم رو می‌بینم، چقدر خرج کردن براشون ساده است. هفته پیش دختر وسطی خانواده سندفورد که همیشه مثل خدمتکارش با من و همکارام رفتار می‌کنه، لباس مورد علاقه من رو خرید. من تا ۵ ماه دیگه هم پس‌انداز کنم، نمی‌تونم اون لباس رو بخرم. چقدر با حسرت لباس رو براش پیچیدم. البته بماند که دلم می‌خواست در حین بسته‌بندی یه جای لباس رو پاره کنم یا چسب بریزم، از بس که این دختر بی‌ادبه! اما آقای رابینسون اونجا ایستاده بود و بهم چشم‌غره می‌رفت، آخه خانواده سندفورد یکی از مهم‌ترین مشتری‌های ما هستن. هر وقت میان فروشگاه، کل فروشگاه رو می‌بندن.

اگر اونا زندگی می‌کنن، پس زندگی من چیه؟ چقدر خسته‌کننده است، پس کی این زندگی ملالت بار تموم می‌شه.

هر یکشنبه می‌رم کلیسا و دعا می‌کنم. پدر می‌گفت خدا صدای بنده های زحمت‌کش و رنج‌دیده رو می‌شنوه. پس یا من زحمت‌کش و رنج‌دیده نیستم، یا خدا وجود نداره.

چراغ اتاقم خیلی وقته شکسته. من هم نتونستم چراغ جدید بخرم، آقای اسمیت، صاحبخونه، می‌گه خسارتش رو هم باید بدی. با یه ذره نور از چراغ خیابون که توی اتاق افتاده، راهم رو به پتوی زمختی که تنها دارایی من از وسایل خوابه، پیدا می‌کنم.

کافیه دیگه، بخوابم. شاید تو رویا زندگی بهتری داشته باشم.

صدای موسیقی و آواز میاد. برم به سمت صدا، ببینم از کجا میاد.

یکی صدام می‌کنه: خانم وقت بیدار شدنه. صبحونه تون حاضره، ساعت ۱۰ جلسه دارین.

و من با نوازش نسیم، روی تختی از بهترین الیاف که حتی تو فروشگاه هم نداریم بیدار می‌شم. خوابم یا بیدار؟ می‌دونم رویاست، پس بذار تا وقتی صدای ناقوس کلیسا میاد، از این رویا لذت ببرم.

چشمام رو باز می‌کنم، توی اتاق پر از آدم های مختلفه. گوشه اتاق دارن میز صبحونه رو حاضر می‌کنن و جلوی پنجره درخت کریسمس رو تزیین می‌کنن.

یه گوشه دیگه اتاق، چند نفر دارن لباسی که ظاهراً امروز قراره بپوشم رو حاضر می‌کنن.

می‌خوام از تخت بلند شم که یه چیز عجیب روی میز توجهم رو جلب می‌کنه. انگار ساعته، ولی یه صفحه داره مثل سینما که پشت سر هم داره اخبار مختلف نشون میده. یادش بخیر، وقتی بابا زنده بود و هنوز زیر آوار توی کارخونه نمرده بود، یه بار من رو برد سینما! اون بالای این سینمای کوچولو هم تاریخ رو نشون میده:

۱۰ دسامبر ۲۰۲۰

توی اخبار عکس خودم رو می‌بینم، پرنس ماری! یعنی رویا اینقدر با من مهربون شده؟ سرزمین خواب من رو برده به سال های دور و این زندگی رویایی.

می‌خوام تو این رویا لذت ببرم. بلند می‌شم، توی حمامی که برام حاضر شده دوش می‌گیرم. چقدر آینده عجیبه. چراغ ها خودشون روشن می‌شن، آب لوله‌ها خودشون باز می‌شن. همه چیز برام مهیاست، مواد شوینده‌ای وجود داره که به عمرم ندیدم، چقدر خوش‌بو!

صبحونه می‌خورم، حین صبحونه یکی پشت سر هم کارای روز رو بهم می‌گه. باید تو جلسه‌ای شرکت کنم که هیچی ازش نمی‌دونم! بعدش مصاحبه با خبرنگار، بعدش بازدید از کارخانه، بعدش ملاقات با خانواده نامزدم!!!!

یه دستگاه عجیب رو بهم میدن که با اثر انگشتم باز می‌شه! متن صحبت‌های جلسه‌های امروز رو تو همین دستگاه می‌تونم پیدا کنم.

این دیگه رویا نیست! چی شده؟ یعنی خدا صدای دعاهای من رو شنیده؟ شاید هم مردم و اینجا بهشته!

صبحونه خورده نخورده، لباس پوشیدم، جلسه اول که به خیر گذشت! برگشتم توی اتاق، لباس بعدی رو پوشیدم و سریع رفتم برای جلسه دوم، مثل جلسه قبلی، سوال جواب ها توی همون دستگاه بود که بهش میگن تبلت.

دوباره برمی‌گردم اتاق، لباس رو عوض می‌کنم و با ماشین های فوق پیشرفته که تو زندگیم ندیدم، می‌ریم کارخونه، با یه عالمه محافظ که یه سیم پیچ پیچی مثل سیم تلفن خانم ابیگل همسایه از گوش هاشون آویزونه.

توی کارخونه خیلی سر و صداست، هیچی نمی‌شنوم، وانمود می‌کنم می‌شنوم و سر تکون می‌دم. بازدید تموم می‌شه، مردم بیرون در کارخانه ایستادن. یه سری شعار می‌دن که دیگه سلطنت نمی‌خوان. یه سری هم با گل ایستادن، دلشون می‌خواد پرنس محبوبشون رو ببینن.

پس آینده این شکلیه، مردم می‌تونن اعتراض کنن حتی به پرنس و پادشاهشون.

کاش این رویا نبود، کاش واقعاً اینقدر محبوب بودم، کاش ناقوس کلیسا ۶ صبح زنگ نزنه!

برگشتیم به کاخ، باز لباس عوض می‌کنم و میرم برای ملاقات و عصرونه با خانواده همسر آینده، چیزی بود عجیب! برای من که توی زندگیم حتی پسری رو از نزدیک لمس نکرده بودم.

امیدوارم بعد از این روز شلوغ، دیگه برنامه‌ای نباشه و بتونم برگردم به خواب، تا ناقوس کلیسا به صدا در میاد، و الا اینطوری فردا سر کار خسته‌ام و آقای رابینسون عصبانی می‌شه!

اما بعد از عصرونه، باید در افتتاحیه تئاتر شرکت کنم. باز لباس عوض می‌کنم و می‌ریم تئاتر، پسری اونجاست که نامزد منه، اما من ازش می‌ترسم، خیلی با من مهربونه! ولی من نباید عاشق پسر توی خوابم بشم.

امیدوارم بعد از تئاتر، دیگه بتونم بخوابم، چقدر این خواب طولانی شده چرا بیدار نمی‌شم.

بالاخره برگشتیم به کاخ، روی تخت‌خواب دراز کشیدم، چقدر راحته، چشمام رو می‌بندم و منتظر ناقوس کلیسا می‌شم.

باز با صدای موسیقی بیدار می‌شم. پس ناقوس کلیسا چی؟

دوباره همون جا، توی همون قصر! خدایا چی شده؟ آیا من مردم؟ اگه من مردم اینجا بهشته یا برزخ؟

یک روز شلوغ دیگه شروع می‌شه.

و روز بعدی

و روز بعدتر

و هفته بعدی

و هفته بعدتر

و ماه بعدی

و ماه بعدتر

…

این خواب دیگه داره خیلی طولانی می‌شه. خدایا کافی نیست؟ بهم درس بزرگی دادی، دعاهام رو پس می‌گیرم! من این زندگی رو نمی‌خوام.

من اتاق زیرشیرونی خونه آقای اسمیت بداخلاق رو می‌خوام. همون پتوی زمخت، همون زندگی ساده که تنها نگرانی و دغدغه‌ام نداشتنه!

دیگه هم به خانواده آقای سندفورد حسودی نمی‌کنم و با حسرت به خریدهاشون نگاه نمی‌کنم!

کاش امشب که بخوابم، ناقوس کلیسا به صدا در بیاد!

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

مسابقه‌ای جالب از لک‌لک‌بوک

دل نوشته ها
۱۴ آبان ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

post667

سلام

دیروز، ۱۳ آبان، روز دانش‌آموز بود، دانش‌آموزهای عزیز روزتون مبارک.

لک‌لک‌بوک به مناسب این روز، یک مسابقه جالب برگزار کرده که من هم توی این مسابقه شرکت کردم.

توضیحات مسابقه:

‌باز هم دوشنبه شد و نوبت یه مسابقه نوشتن دیگه!! اول این که به دانش‌آموزای عزیز روزشون رو تبریک می‌گیم. دوم این که این دوشنبه به خاطر «روز دانش‌آموز» سعی کردیم با خاطرات مدرسه بازی کنیم.
چطوری؟ اینطوری که به جای داستان نوشتن با عکس، براتون ۵ تا کلمه گذاشتیم، که با همه‌ی این کلمات یه داستان کوتاه، یا پاراگراف جالب طنز بنویسید! یاد جمله‌سازیای مدرسه نیفتادید؟ ?? کلمات اینا هستن: دانش‌آموز، اینستاگرام، ژانر ادبی، اژدهای دوسر، میخ!

نکته‌ی این مسابقه اینه که حتما حتما باید از همه‌ی این کلمات تو متن‌تون استفاده کنید و حتی اگه یکیش تو متن نباشه، خودبه‌خود از مسابقه حذف می‌شید، حتی اگه بیشترین تعداد لایک رو داشته باشید.

طبق رویه‌ی مسابقات قبل، سه تا برنده اعلام میشن، یک نفر برای بهترین و جالب‌ترین نوشته، دونفر با بیشترین لایک.
دقت کنید که از این به بعد، به درخواست مخاطبان، افرادی که با لایک بالا انتخاب میشن، بیش از یک بار جایزه نمی‌گیرن، بلکه جایزه به نفرات بعدی اختصاص داده میشه؛ اما بهترین نوشته‌ها می‌تونن بیش از یک بار انتخاب بشن، پس سعی کنید بهتر بنویسید. منتظر نوشته‌های جالب‌تون هستیم.
تا پنجشنبه ساعت ۱۲ شب فرصت دارید که داستان یا متن‌تون رو کامنت بگذارید، برای افزایش لایک هم تا شنبه ۱۲ ظهر وقت دارید. ‌‌

من هم توی این مسابقه شرکت کردم:

روز دانش آموز، معلم انشا اومد تو کلاس و گفت به مناسبت این روز، میخوام یه هدیه عالی بهتون بدم.
ما همه ذوق زده و خوشحال، اینستاگرام رو باز کردیم که از این هدیه معلم مهربون استوری بذاریم که گفت:
بچه های خوبم، واسه هدیه، ازتون میخوام یه انشای هیجان انگیز تو ژانر ادبی در مورد تاریخچه روز دانش آموز بنویسین و نوشتنش ۵ نمره از امتحان آخر ساله. تا هفته دیگه هم وقت دارین و هر کی زودتر بنویسه یه نمره هم جایزه داره.
بقیه رو نمیدونم ولی من همون جا بهت زده شدم. آخه واسه من که از نوشتن بدم میاد، انشا حکم اژدهای دو سر رو داره!
گوشتون و چشمتون رو درد نیارم دیگه، از همون لحظه که این موضوع انشا رو شنیدم، همینطوری میخ کوبیده میشه تو سرم.
تصمیم گرفتم بیام و از شما رفیقای اینستاگرامی کمک بگیرم، انشا آماده تو ژانر ادبی دم دست ندارین؟

پیشنهادم اینه که لک‌لک‌بوک رو در اینستاگرام دنبال کنید و منتظر مسابقه‌های خوبشون باشید.

– – –

پی‌نوشت: شنبه ۱۸ آبان مسابقه تموم شد و من سوم شدم. برای جایزه هم چندین کتاب خوب فرستادن برای خواهرم (گفتن می‌تونیم برای خودت بفرستیم که ترجیح دادم برسه دست خواهرم، از اولین لحظه‌ای که شرکت کردم چون می‌دونستم هدیه‌شون کتابه، قصدم همین بود که کتاب‌ها برسه به خواهرم).

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

اینجا شب‌هایش بلند است

دل نوشته ها
۱۷ مهر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

night

سلام.

لک‌لک‌بوک یه مسابقه اینستاگرامی قشنگ داره تا پایان امشب (چهارشنبه ۱۷ مهر ماه)

این بار برای شرکت در مسابقه ما، کافیست در کامنت‌ها داستان کوتاهی بنویسید که با این جمله آغاز شده باشد: «اینجا شب‌هایش بلند است.» ‌

من نوشتم، شما هم بنویسید.

– – –

اینجا شب‌هایش بلند است، اینجا که تو نیستی. اینجا که منم تنها، اینجا که غربت است!

اینجا شب‌هایش بلند است، اینجا که حتی دقیقه‌هایش با دقیقه‌های تو فرق دارد، اینجا که حتی ساعت هم طاقتش تمام شده، از نفس افتاده و به پای زمان تو نمی‌رسد.

اینجا شب‌هایش بلند است، اینجا که تا پلک بر هم می‌زنم، روز تو تمام شده، اما اینجا، روزش هم بلند است!

اینجا شب‌هایش بلند است، روزش هم بلند است، تک تک ثانیه‌های بی تو بلند است.

تو نیستی و اینجا شب و روزش بلند است.

– – –

اینجا شب‌هایش بلند است!

امان از این شب‌های بلند، بی‌نور! غرقِ سکوتی تلخ! می‌دانم! خودم خواستم! اما، اینجا شب‌هایش بلندتر است!

امان از این شب‌های بلندتر، غربت، انزوا! هجوم خاطره‌ها! می‌دانم! خودم خواستم! اما، اینجا شب‌هایش بلندتر است!

– – –

اینجا شب‌هایش بلند است!

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

همایش دور دنیای کارآفرینی

همایش
۲۶ آذر ۱۳۹۴ بدون دیدگاه

Entrepreneurship

کارآفرینی (ارزش‌آفرینی) و کارآفرین (ارزش‌آفرین) بودن مثل تمام حوزه‌های تخصصی و حرفه‌ای نیازمندی‌های خودش رو داره. به نظر من (و شاید خیلی از بزرگان) یکی از مهم‌ترین نیازمندی‌هایی که در تمام مراحل زندگی همه مردم، چه کارآفرینان و چه سایر افراد، یادگیری هست.

مورد مهم بعدی شنیدن تجربه سایرین هست که می‌تونه در مسیر موفقیت به یک کارآفرین کمک به‌سزایی کنه. شنیدن تجربه به نوعی در بخش یادگیری قرار می‌گیره، ما می‌تونیم از تجربه سایرین یاد بگیریم. می‌تونیم مسیرهای درست یا غلط رو شناسایی کنیم و از درس‌ها و آموخته‌های دیگران استفاده کنیم.

شاید مسیری که به یک چاه منتهی می‌شه، مسیر درستی نباشه، ولی با شنیدن تجربه شخصی که با چاه رو‌به‌رو شده، یاد می‌گیریم که پل بسازیم یا چاه رو دور بزنیم. و البته مثال‌هایی از همین قبیل که می‌تونن به مسیر موفقیت ما کمک کنن.

به نظر من، در دنیای امروز که همه چیز با وجود تکنولوژی و اینترنت شتاب زیادی داره و پیشرفت سرعت بیشتری گرفته، شاید بد نباشه تجربیاتی از دور دنیای کارآفرینی رو بشنویم و بتونیم در این عصر با سرعت بیشتری یاد بگیریم و پیشرفت کنیم و در عرصه جهانی رقابت کنیم.

به قول آقای دکتر کورنگی، جهانی فکر کنیم، چون ایران جزئی از جهان هست.

حالا چطوری می‌تونیم از تجربیات چنین افرادی بهره‌مند بشیم، پاسخ خیلی ساده است، سعی کنیم همایش‌هایی که این افراد در اونها شرکت می‌کنن یا سخنران هستن رو پیدا کنیم و با هزینه خیلی کم بتونیم با سرمایه‌گذاران و متخصصانی زیادی صحبت کنیم و تجربیات اونها رو بشنویم.

یکی از همایش‌های پیش‌رو، همایش دور دنیای کارآفرینی هست که با حضور علیرضا مسرور، مدیر سرمایه‌گذاری Plug & Play Ventures برگذار می‌شه. پلاگ‌اندپلی یکی از بزرگترین شتابدهنده‌های دنیاست که از سیلیکون ولی آغاز به کار کرده و حالا در چندین کشور نماینده داره و در کشورهای مختلف سرمایه‌گذاری می‌کنه.

ثبت‌نام در همایش

شاید بهتر باشه اطلاعات کامل‌تر رو از سایت خودشون بخونین:

سایت Tech Center        سایت شتابدهنده

شاید بد نباشه یک توضیح مختصر در مورد این همایش هم بنویسم.

Entrepreneurship

این همایش روز پنجشنبه سوم دی ماه (هفته آینده) از ساعت ۸:۳۰ صبح تا ساعت ۷ عصر برگزار می‌شه. ۴ بخش اصلی داره و یک بخش ضمنی.

شاید بد نباشه اول در مورد بخش ضمنی صحبت کنم. اون بخش چیزی نیست جز فرصت شبکه‌سازی. همه کسایی که در این حوزه فعال هستن از اهمیت شبکه‌سازی اطلاع دارن. اینکه شما بتونین افراد فعال حوزه، متخصصان و حتی جوان‌های با استعداد رو بشناسین و بتونین از این فرصت برای آشنایی بیشتر با توانایی‌های هم استفاده کنین. چه بسا که در آینده نزدیک، بتونن همکاری‌های حرفه‌ای با هم داشته باشن. چرا چنین همایش و فضایی فرصت محسوب می‌شه؟ چون تمام افرادی که در همایش مرتبط شرکت می‌کنن، فضای فکری و اهداف مشترکی دارن که باعث می‌شه راحت‌تر بتونن برای پیشرفت با هم همکاری کنن و تیم تشکیل بدن. جوون‌ترهایی که به دنبال کسب تجربه هستن می‌تونن از سرمایه‌گذاران و متخصصانی که چندین سال پیش در جایگاه این جوانان حضور داشتن یاد بگیرن.

بریم سراغ بخش‌های اصلی همایش:

بخش اول – سخنرانی: در این بخش با شنیدن تجربیات آقای علیرضا مسرور سفری خواهیم داشت به دور دنیای کارآفرینی، همه آنچه که می‌شه از گوشه گوشه دنیا یاد گرفت. آقای احمدرضا مسرور، مدیرعامل و بنیانگذار شتابدهنده دیموند نیز با سخنرانی “آنچه باید از دنیای استارتاپ‌ها بدانید” تجربیات خودشون رو با ما به اشتراک خواهند گذاشت. سایر سخنرانان بخش اول طی هفته آینده اعلام می‌شن.

بخش دوم – پنل تخصصی: انتظار می‌ره یه پنل پرسش و پاسخ فوق‌العاده جذاب و پر از درس با حضور افراد فعال حوزه، متخصصان و سرمایه‌گذاران داشته باشیم. حضور آقای مسرور و آقای پیروز در این پنل قطعی است و سایر افراد نیز به زودی معرفی خواهند شد.

PitchFest

بخش سوم – PitchFest: اگه ایده استارتاپی دارین و به یک نمونه اولیه (MVP) هم رسیدین، یا حتی استارتاپی هستین که شکل گرفته و مدتی هست که فعالیت می‌کنه و وارد بازار شده، این مسابقه (حتی بدون در نظر گرفتن جایزه) فرصت خوبی برای ارائه ایده در حضور تمامی افراد شرکت‌کننده در این همایش به خصوص سرمایه‌گذاران و متخصصان حاضر در همایش هست. با توجه به فرصت محدود، ۶ استارتاپ در این همایش فرصت ارائه خواهند داشت. برای انتخاب ۶ استارتاپی که در روز همایش فرصت ارائه خواهند داشت، یک پیش ثبت‌نام برای Startup Review باید انجام بدین. پیش ثبت‌نام خیلی ساده است، کافیه در فرم پذیرش دیموند http://dmondgroup.com/fa/apply.php ثبت‌نام کنین.

بخش چهارم – کارگاه‌های تخصصی: در این بخش چندین کارگاه به صورت موازی برگزار خواهد شد. تا این لحظه دو کارگاه به صورت قطعی اعلام شده‌اند.

کارگاه ۱: رنگ‌بازی (از ایده تا اجرا) – مربی: محمد نجفی

کارگاه ۲: Quick Usability Testing – مربی: محمدرضا محمدعلی

– – –

پی‌نوشت: به عنوان کسی که دو سال گذشته زندگی‌ام تلاش کردم در تعداد زیادی همایش‌های مرتبط شرکت کنم و واقعاً تونستم از فرصت‌هایی که برام ایجاد شده استفاده کنم، می‌تونم بگم که ارزش چنین رویدادها و همایش‌هایی فوق‌العاده زیاده و بعضاً می‌تونه مسیر زندگی آدم رو حتی تغییر بده و کمک کنه تا آدم توانایی‌ها و استعدادهای خودش رو کشف کنه.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • نوشتن، بخشی مهم از وجود من!
  • آنچه گذشت – ۲۰۲۲
  • ۹ آذر ۱۴۰۱ – شد ۴ سال
  • خارجِ خوب
  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۵)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۶)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۹)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۵)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • دی ۱۴۰۱ (۲)
  • آذر ۱۴۰۱ (۱)
  • شهریور ۱۴۰۱ (۱)
  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن