سلام
وقتی که ۱۰ اردیبهشت داشتم در مورد لاله هلندی مینوشتم، حتی فکرش رو هم نمیکردم اینقدر زود، فرصت بشه برم آمستردام و حالا نه دشت لالهها، ولی گلهای هلندی و تنوع پیاز لاله رو ببینم.
فرصت خیلی کوتاهی داشتم که به آمستردام سفر کنم که امروز و فردا، شاید هم یه قسمت بیشتر در موردش بنویسم.
سعی میکنم توی این سفرنامه توضیحات بیشتری در مورد سفر و حتی هزینهها بنویسم.
این سفر من خیلی خیلی یهویی و بدون برنامهریزی قبلی اتفاق افتاد، برای همین فرصت کافی برای تهیه بلیط هواپیما با قیمت مناسب نداشتم. یه چیزی حدود بلیط سفر به ایران میشد و تصمیم گرفتم راههای دیگه رو بررسی کنم. برای جستجوی بلیط هواپیما از تامینکنندههای مختلف هم از سایت Momondo استفاده میکنم معمولاً
از سایت Omio بلیطهای قطار رو هم چک کردم که تفاوت چندانی با هواپیما نداشت و اگر میخواستم بلیط ارزون بخرم، باید ریسک بلیط قطار با چند توقف و تعویض رو قبول میکردم که خب من یه مقداری از استرس فراریام و تلاش میکنم سادهترین و امنترین راه رو انتخاب کنم.
یکی از خوبیهای اروپا، FlixBus هستش که تقریباً از هر شهری به هر شهری اتوبوس داره. در مجموع بلیط رفت و برگشت رو با قیمت ۶۰ یورو و ۹۸ سنت خریدم. مسیر رفت ۹ ساعت و مسیر برگشت ۱۱ ساعت. علت تفاوت توقفهای بین راه در شهرهای مختلف بود.
برای مسیر رفت فقط ۲ توقف داشت، هامبورگ و برمن، اما برای مسیر برگشت، حدود ۶ تا توقف داشت که اسم شهرهاش رو یادم نمیاد، ولی آخریش هامبورگ بود.
از خوبیهای FlixBus اینه که توی اتوبوس سرویس بهداشتی داره. همین سفر رو سادهتر میکنه. البته صندلیهاش به راحتی اتوبوسهای ایران نیست.
وقتی به ایستگاه Amsterdam Sloterdijk رسیدم، با اینکه مسیرم رو چک کرده بودم، محض احتیاط رفتم از اطلاعات سوال بپرسم، بر اساس Google Map و بقیه اپلیکیشنهای سرویسهای حمل و نقل آمستردام که از هفته قبل دانلود کرده بودم، باید از ایستگاه Sloterdijk با خط Tram 19 حدود ۱۰ تا ایستگاه میرفتم تا به مقصد برسم. مسئول اطلاعات گفت نمیدونه با چه خطی باید برم که خودم بهش گفتم خط ۱۹ و گفت آهان، خب برو بیرون و پلههای سمت چپ رو برو پایین تا برسی به ایستگاه Tram و اینگونه بود که همچنان گوگل یار و یاور من موند.
از دستگاه داخل ایستگاه Sloterdijk یه بلیط به مرکز شهر خریدم که بلیط اشتباهی بود، شما اشتباه نکنید، از راننده Tram بلیط بخرید.
بلیط یک ساعته، ۳ یورو و ۲۰ سنت و بلیط روزانه اگر اشتباه نکنم ۸ یورو یا ۹ یورو باشه. طبق چیزی که متوجه شدم، حداقل روزهای شنبه، مترو از ایستگاه Sloterdijk آمستردام، حدود ساعت ۹ تا ۱۰ صبح شروع به فعالیت میکنه، در مورد ایستگاههای مرکزی نمیدونم. اما اتوبوس و Tram فعال بودن با فواصل ۲۰ دقیقهای.
بعد از خرید بلیط باید با دستگاه جلو در فعالش کنین و موقع خروج هم حتماً باید بلیط رو باطل کنین. متاسفانه در موارد تغییر قطار و غیره شرایطش رو نمیدونم چطوریه، ایشالا سفر بعدی.
آمستردام به نسبت برلین سردتره، پس به نسبت تهران و شیراز خیلی سردتره، اگر زمستون به آمستردام سفر میکنید، لباس گرم با مقدار مناسب با خودتون بیارید.
برای اقامت، مهمان فامیل بودم و از هزینه هتل و بالتبع خورد و خوراک اطلاعاتی در دسترس نیست. اما جاهایی که غذا خوردیم رو در پست بعدی معرفی میکنم، چون واقعاً تجربههای متفاوت و خوبی بودن.
تقریباً صبح (شاید هم نیمروز) و بعدازظهر اختصاص داشت به گشت و گذار در Bloemenmarkt که همون بازارچه گل آمستردامه و همینطور بازارچه آنتیک Waterlooplein Market.
با توجه به فصل، عکسی که اول پست میبینین، لالههای مصنوعی هستن که به صورت عجیبی شبیه واقعی بودن. اما میتونستیم پیاز گلهای مختلف رو بخریم. پیاز لالههای رنگارنگ و تکرنگ و معمولی و خاص و هزاران هزار مدل.
و این عکسی هم که در بالا میبینید گلهای طبیعی بودن و بینهایت خوشعطر و زیبا.
در مورد Waterlooplein Market هم بخوام براتون بگم، پر بود از وسایل عتیقه و آنتیک، لباسهای نو و دستدوم، زیورآلات، وسایل تزیینی، پوشاک و هر چی که فکرش رو کنین. حتی یه فروشگاه از محصولات مرتبط با همون دخانیات معروف، آب نبات با ماریجوانا! اولین بار بود میدیدم و واقعاً عجیب بود برام. نمیدونستم میشه باهاش آبنبات هم درست کرد.
جدا از دخانیات معروف هلند، فکر میکنم اکثر ما، هلند رو به خاطر همین گلهاش میشناسیم. البته کانالهای آب آمستردام هم خیلی معروفن و دوچرخههاش! آمستردام بهشت دوچرخهها و دوچرخهسوارهاست.
فرصت چندانی برای گشت و گذار و دیدن جاذبههای گردشگری به صورتی که همیشه تو سفرنامههای قبلی نوشتم نداشتم.
سعی میکنم در پست بعدی یا نهایت پست سوم، تجربههام رو باهاتون به اشتراک بذارم و البته حتماً در آینده نزدیک سفر طولانیتری رو به آمستردام برنامهریزی میکنم.
سلام
البته که علاقه کافی نیست، آدم باید برنامهریزیهاش رو اجرایی کنه تا به آرزوهاش برسه. مثلاً همین نقشه بالایی که میبینید، آرزوی (هدف یا هر چی) من در راستای علاقه به سفره.
خب، شاید دوست داشته باشین بدونین چطوری این جاها رو پیدا میکنم. جوابش ساده است:
اینستاگرام
قسمت Explore اینستاگرام، همون قسمتی که عکسهایی رو به شما نشون میده از کسایی که فالو ندارین، اونجا بهترین جا برای پیدا کردن علاقهمندیهاست.
وقتی از این قسمت استفاده کنین، اول از همه بر اساس پستهایی که خودتون یا فالویینگهاتون لایک کردین یه سری پیشنهادات به شما میده که میتونین با حذف بعضیهاش این بخش Explore رو بهتر کنین.
مثلاً برای من فقط گردشگری و غذاست.
معمولاً آدمها وقتی عکس جاذبه گردشگری رو توی اینستاگرام منتشر میکنن، آدرس اون رو هم مشخص میکنن. با باز کردن نقشه توی گوگل، میتونین آدرسش رو توی گوگل مپ خودتون ذخیره کنین.
مثلاً من تو سفر اخیر به درسدن موفق شدم ۳ تا از نقطههای سبز نقشهام رو ببینم.
میدونم بیشتر نقشه من آلمانه، با توجه به اینکه بیشتر جاذبههایی که تو اینستاگرام عکسهاشون رو لایک کردم یا ذخیره کردم، بر همون اساس بیشترین پیشنهاداتی رو که تو قسمت Explore میبینم، آلمان هستن.
– – –
اگه فرندز دیدین، اواخر فصل چهارم که رفته بودن انگلیس و جویی نقشه لندن رو گرفته بود دستش، گوگل مپ حکم همون نقشه رو واسه من داره.
– – –
در نهایت اینکه:
بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی
سلام.
از ژانویه ۲۰۱۷ که برای اولین بار، عکسی از کاخ شارلوتنبرگ دیدم، جز آرزو / اهدافم بود که بتونم برم و از نزدیک این کاخ بسیار زیبا رو ببینم.
بالاخره دیروز، یکشنبه، ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹، این خواسته / آرزو / هدف محقق شد. یه احساس خاص و عجیبی دارم. حدود ۹ ماهه توی این شهرم و دفعات زیادی به محله شارلوتنبرگ اومدم، اما هیچوقت فرصت نمیشد که به این جاذبه گردشگری بینهایت زیبا سر بزنم.
فقط کافیه توی سایت ۵۰۰px عکسهای این جاذبه گردشگری رو جستجو کنید تا بینظیرترین نماها رو از این کاخ و باغ ببینید. عکسهایی که خودم گرفتم متاسفانه خوب نیستن و ناچارم از عکسهای موجود در اینترنت برای این پست استفاده کنم.
این باغ و کاخ بینهایت زیباست. البته قبلاً هم در پست سفر به برلین اشاره کوتاهی بهش داشتم. تو قسمت کاخ اصلی این جاذبه، موزهای برپا شده که شما میتونین از طریق سایتش بر اساس زمانبندی بلیط تهیه کنین. بلیط برای ۹۰ دقیقه بازدید از موزه است. برای بازدید از محوطه نیازی به تهیه بلیط ندارین.
کمی از تاریخ این کاخ و باغ بخوام براتون بگم:
ساخت این کاخ در سال ۱۶۹۵ به دستور فردریش سوم شروع میشه و در سال ۱۷۱۳ به پایان میرسه. البته بخشهایی هم در ادامه در همون قرن هجدهم به این کاخ اضافه میشه.
این کاخ در زمان جنگ جهانی دوم آسیب زیادی میبینه که به مرور ترمیم و بازسازی میشه.
راستش ترجمه کردن قصه این کاخ از جذابیتش کم میکنه انگار. قصه و تاریخچه خیلی قشنگی داره. اما تلاش میکنم کمی براتون توضیح بدم.
محلی که این کاخ و باغ در اون واقع شده، هدیه پادشاه (فردریش اول) به ملکهاش بوده، سوفیا شارلوت از هانوفر، خواهر جورج لوئیس. که هر کدوم از این افراد قصههای قابل توجه خودشون رو دارن.
چقدر زندگیها عجیب و غریب بوده قبلاً!
متاسفانه سوفیا در سن ۳۶ سالگی از دنیا میره و به همین علت باغ و کاخی که بهش هدیه شده بوده، به دستور پادشاه به شارلوتنبرگ تغییر نام پیدا میکنه.
خب دیگه بیشتر تعریف نمیکنم، خودتون بخونید.
سلام
بیکیفیتی عکس این پست رو به بزرگی خودتون ببخشید، خودم با موبایل گرفتم که همونطور که از تصویر برداشت میشه، من عکاس خوبی نیستم. اما حس خوبی داشتم که عکسی که خودم گرفتم رو برای پست استفاده کنم.
این شبیه به قبرهای کوتاه و بلند که میبینید، یه جاذبه گردشگری در برلینه به اسم یادبود قتلعام یهودیان اروپا (Memorial to the Murdered Jews of Europe)
۴ سال پیش از کنارش رد شده بودم و فقط یه عکس گرفته بودم، امروز اما، مثل یک گردشگر، رفتم و این یادبود رو دیدم، بین یادوارههاش (شبیه به قبر) قدم زدم.
حس غریبی داشت! احساس ترس، احساس رنج، احساس غم و تمامی حسهای متناقضی که یه زمانی در اون واقعه هولناک اتفاق افتاده!
سال ۱۹۹۹، پارلمان آلمان تصمیم میگیره یادبودی برای اون واقعه بسازه و رقابتی در این راستا صورت میگیره که در نهایت طراحی معمار آمریکایی، پیتر آینزمن برنده رقابت بشه. طراحیای که اجرا میشه و سال ۲۰۰۵ افتتاح میشه.
این یادبود در نزدیکی دروازه برندنبورگ واقع شده. یکی از مهمترین جاذبههای گردشگری برلین.
این بنا، ۲،۷۱۱ سازههای بتنی (شبیه به قبر) داره که پیتر آینزمن توضیحاتی رو در مورد ایده پشت این طراحی داده تا بتونه احساسی رو که در نظر بوده به بقیه منقل کنه.
- divergence in concept – واگرایی در مفهوم
- illusion of order – توهم نظم
- absolute axiality – محوریت مطلق
- hegemony of the visual – برتری تصویر
متاسفانه مطمئن نیستم که آیا درست ترجمه کردم یا نه، عبارتهای تخصصی بودن. شاید این جمله سادهتر کنه:
what loneliness, powerlessness and despair mean, a space of sensuous and emotional power
تعبیری از تنهایی، بیقدرتی و ناامیدی. فضایی برای قدرت احساسی و ناشی از لذت نفسانی!
خیلی جستجو کردم که ببینم آیا محل این بنا، از نظر تاریخی اهمیتی داشته یا نه، اما نتونستم منبع و مرجعی برای علت انتخاب این مکان برای ساختن یابود پیدا نکردم. حس میکنم باید یه دلیلی داشته باشه و شاید اون زمین متعلق به یک حادثه تاریخی باشه!
– – –
پینوشت: خوندن تاریخ وقتی دیگه درگیر امتحان تاریخ نباشی، خیلی حس قشنگیه.
دسترسی سریع
آخرین نوشتهها
دستهبندی نوشتهها
- آرشیو (۲۳۸)
- تجربیات مهاجرت (۱۰۷)
- دل نوشته ها (۲۶۶)
- فعالیتهای جانبی (۱۸۵)
- آشپزی (۴)
- فیلم و سریال (۷۸)
- کتاب و کتابخوانی (۵)
- گردشگری (۸۸)
- نویسندگی (۱۰)