روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d8%a7%d8%ad%d8%b3%d8%a7%d8%b3

چالش های مهاجرت از بعد عاطفی یا غم غربت به روایت ساده

چالش‌های مهاجرت
۱۲ تیر ۱۴۰۱ ۶ دیدگاه
Photo by Julia Craice on Unsplash

سلام

<این پست رو همراه با گوش دادن به آهنگ های قدیمی گروه آریان بخونید>

اگر پست “خلاصه ای از لایو مهاجرت با کانال Tech Immigrants” رو یادتون باشه، آشنایی من با این گروه / کامیونیتی از طریق توییتر بود و چند وقتی می شه که تو گروه تک ایمیگرنت عضو هستم و تا جایی که بتونم تجربه هام رو با بقیه به اشتراک میذارم.

تصمیم گرفتم بخشی از سوالاتی که تو گروه جواب میدم رو اینجا هم بنویسم.

برای این پست به نظرم رسید بد نباشه موضوعات عاطفی و چالش های وابسته بعد از مهاجرت رو کمی بازتر کنم.

ادامه خواندن
اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

معرفی موسیقی – Va va vis – خواننده Florina

موسیقی
۲۶ آذر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Florina - Va va vis

سلام

برای امروز، پست دیگه‌ای رو مد نظر داشتم، اما اینقدر این آهنگ به دلم نشسته که نتونستم باهاتون به اشتراک نذارم:

آهنگ Florina – Va va vis در یوتیوب

آهنگ Florina – Va va vis در اسپاتیفای

آهنگ Florina – Va va vis در دیزر

– – –

متن آهنگ به زبان فرانسوی:

Elle n’est pas parfaite
Je ne l’ai pas choisie
Un jour on m’a dit “envole toi va s’y”
Tu tomberas sur le bitume
Mais tu prendras l’habitude
Tu lui laisseras quelques plumes
Mais c’est ta vie
Elle fera des promesses qu’elle ne tiendra pas
Elle fera des prouesses aussi quelques fois
Tu ne pourras pas la connaître
Elle est faite de peut-être
Mais elle finit par te prendre dans ses bras
Elle est belle un jour sur deux
Aime-la fait comme tu veux
Si jamais ton cœur hésite
Cours avant que l’amour t’évite
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va a, va vis
Va a, va vis
Certains voudraient l’échanger contre la tienne
Sans savoir que chaque espoir traîne la peine
Comme un boulet invisible
Qui nous rend souvent risible
On écrit l’histoire mais ce n’est pas un poème
Page blanche un jour sur deux
Jette l’encre au fond de nos yeux
Regarde toujours devant
Car le temps, non, ne prend pas son temps
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va a, va vis
Va a, va vis
r des rires
Sème-les et je trouverai le chemin
Qui mène vers ta main
r des rires
Pour noyer la peine et le chagrin
Le bonheur sera là demain
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va va vis va va
Mon ami
N’oublis pas de sourire en chemin
Va va vis va va
Mon ami
Et le destin pourrait bien changer d’avis
Va va, va vis
Va va, va vis

– – –

ترجمه آهنگ به زبان انگلیسی:

Go, go on, live
It’s1 not perfect, I didn’t choose it,
One day they told me: Fly away, get on with it!
You’ll fall onto the asphalt
but you’ll get used to it,
you’ll leave some feathers there, but that’s your life.

It will make promises that it won’t keep.
It will do neat tricks sometimes too.
You won’t be able to know it,
it’s full of maybes,
but it ends up taking you in its arms.

It’s beautiful one day in two,
love it as you can,
if ever your heart hesitates
run before love evades you.

Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind

Ooh ohh … Go, go on, live
Ooh ohh … Go, go on, live.

Some would like to swap their lives for yours
not knowing that every hope brings its sorrow.
Like an invisible burden2 that often makes us laughable
we write the story but it isn’t a poem.

A blank page one day in two
drops the anchor in the depths of our eyes3
Always look ahead
because time, no – doesn’t take its time.

Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind

Ooh ohh … Go, go on, live
Ooh ohh … Go, go on, live.

Have lots of laughs
Scatter them and I will find the path
that leads to your hand.
Have lots of laughs
to drown grief and sorrow,
happiness will be there tomorrow.

Refrain:
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind
Go, go on, live, go on, go my friend
don’t forget to smile on the way
Go, go on, live, go on, go my friend
and fate could well change its mind

Ohohoh ohohoh, oh_oh, oh, oh, go, live.
Ohohoh ohohoh, oh_oh, go, go, go, live.

– – –

آهنگای فرانسوی واقعاً زیبا و پر از احساسند.

امیدوارم لذت ببرید.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 3 دقیقه

لذت‌های کوچک زندگی

دل نوشته ها
۲۶ مرداد ۱۳۹۸ ۲ دیدگاه

Happiness

سلام

امروز به صورت عجیبی دچار خلأ ذهنی شدم و تمرکز کردن برای نوشتن سخت شده، حتی برای پیدا کردن موضوع مجبور شدم برم سراغ نوت‌های توی گوشی و از ایده‌هایی که برای چنین مواقعی ذخیره کرده بودم بردارم. حتی سایت Days of the year هم نتونست بهم کمکی کنه.

همین پاراگراف بالا، می‌تونی منتهی بشه به این جمله: یکی از لذت‌های کوچک زندگی شاید همین باشه که یه وقتایی ذهنم سرشار می‌شه از کلی موضوع برای نوشتن و در جایی اونا رو یادداشت می‌کنم تا در مواقع ضروری استفاده کنم.

یه وقتی بعد از یه پیاده‌روی خیلی طولانی به خونه می‌رسیم و یه لیوان آب می‌خوریم و می‌گیم آخیش! همین یه لذت کوچیک زندگیه.

یه وقتی یه جوک یا لطیفه می‌خونیم یا می‌شنویم و چند ثانیه یا دقیقه‌ای می‌خندیم، همین هم لذت کوچک زندگیه.

– – –

من یه زمان‌هایی به شدت دنبال فلسفه هر چیزی بودم، فلسفه و هدف من از خلقت و خیلی چیزای دیگه، موقع فیلم و سریال دیدن دنبال درس زندگی گرفتن بودم. اینقدر این قضیه شدید شده بود که یه دفترچه داشتم که جمله‌های خوب و تاثیرگذار سریال‌ها رو می‌نوشتم.

الآن هم گاهی یه جمله از فیلم یا سریال رو ممکنه برای پست وبلاگ استفاده کنم، اما دیگه مثل قدیم درگیر جزییات و درس گرفتن نیستم.

چرا؟

ذهن و مغز به استراحت احتیاج داره، وقتی سریال می‌بینم، دنبال تفریح و استراحتم، نه درس زندگی گرفتن. خستگیم کمتر می‌شه! بله من موقع فیلم و سریال دیدن خسته می‌شدم!

– – –

خب برگردیم سر همون بحث خودمون، لذت‌های کوچک زندگی:

یه وقتی به آسمون نگاه می‌کنیم و یه ابر بامزه می‌بینیم و خیال و چشممون ابر رو شبیه آدما یا اشیا می‌بینه، این هم لذت کوچک زندگیه.

یه وقتی از یه غذایی خیلی لذت می‌بریم، این هم لذت کوچک زندگیه.

یه وقتی از شنیدن یا خوندن یه پیام احساس شادی می‌کنم، همین لذت‌های کوچک زندگیه!

از دیدن فیلم و عکس‌های جاهای دیدنی به خصوص طبیعت لذت می‌برم. امید دارم روزی ببینمشون، همین هم لذت‌های کوچک زندگیه.

با یه تست و سرگرمی چقدر دوستت رو می‌شناسی ساعت‌ها با دوستام می‌خندم، این یکی دیگه لذت خیلی بزرگ زندگیه.

واسه امثال ما که دوریم، پدیده تماس ویدیویی با خانواده، دیدنشون لذت‌بخشه، این هم جز لذت‌های بزرگ زندگیه. [یه وقتایی (همیشه) بعد از مکالمه ویدیو با خانواده، انرژی ام ده برابر می‌شه و کلی احساس خوشحالی بر من مستولی می‌شه]

گرفتن یه هدیه تولد غیرمنتظره از دوستایی که اصلاً انتظارش رو نداری، همین هم لذت‌های بزرگ زندگیه.

نگاه کردن به نوزادهای مردم تو مترو و قطار و لبخند زدن بهشون، این هم لذت‌‌های کوچک زندگیه.

و کلی مثال دیگه که به خاطر خلأ ذهنی امروز شاید به ذهنم نرسه.

خلاصه مطلب اینکه، مگه ما چند سال زنده‌ایم؟ ۳۱ سالش گذشته و معلوم نیست چقدر مونده باشه، عمر دست خداست. شما رو نمی‌دونم، ولی من “دیگه” انتظار شق‌القمر ندارم از خودم.

همین لذت‌های کوچک زندگی من را بس!

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

قصی‌القلبی – از مصائب مهاجرت کهکشانی

مهاجرت کهکشانی
۱۱ اسفند ۱۳۹۷ بدون دیدگاه

Rock Heart

تا امروز شاید فقط از پیش‌نیازها و خوبی‌های مهاجرت گفته باشم، اما مهاجرت روی ناخوش هم داره و همه لحظات خوشی نیست.

برمی‌گردم به سه سال زندگی در تهران و تجربه مهاجرت شهر به شهر. تو اون سه سال، خودم هر وقت مریض می‌شدم، تلاش می‌کردم خانواده نفهمن، بالاخره راهشون دور بود و نگران می‌شدن. این یک بخش ماجراست. به طور متقابل هم خانواده یه سری مسائل رو به من نمی‌گفتن، مثلاً یک بار زنبور پدرم رو نیش زده بود و ایشون حساسیت دارن و حالشون خیلی بد شده بود و من خبر نداشتم. مدت‌ها ناراحت بودم به خاطر این مسئله.

حالا می‌رسیم به وقتایی که خبر داشتم که بالاخره یک مسئله درمانی رو دارن یا جراحی یا آزمایش و امثالهم. خیلی وقتا شرایطش نبوده و خیلی وقتا از روی تمرین نبودن، نمی‌رفتم شیراز. همه شاید به نظرشون می‌رسید من چقدر قصی‌القلبم و به خانواده توجهی ندارم و مشابه. این قضاوت‌ها همیشه هست ولی من برای خودم چند تا دلیل داشتم.

من از روزی که از شیراز به تهران مهاجرت کردم، می‌خواستم خودم رو برای مهاجرت خارجی آماده کنم، می‌خواستم خانواده رو هم به نبودن‌هام عادت بدم! می‌دونم شاید خیلی راحت قضاوت کنید، ولی هر چیزی یک به دو نیست و باید براش برنامه‌ریزی کرد.

هر وقت خانواده درگیر یک مسئله درمانی بودن، من مزاحمتم برای دوستان پزشکم بود، ذره ذره در مورد مسئله پزشکی بپرسم و بدونم الآن شرایط چطوریه و پیگیر بودم که خب از نظر خانواده و نگاه بیرونی، شاید این کار هم در دسته قصی‌القلبی قرار بگیره.

نکته مهم اینه، که مهاجرت همینه، دقیقاً همینه!

شما از عزیزانتون دور می‌شید و از راه دور هیچ کاری ازتون ساخته نیست. همیشه به گل فرستادن و هدیه فرستادن نیست، گاهی دچار عذاب وجدان می‌شید که کاش بودم و کاش بودن اینجا

تقابل احساس و منطق! جنگ درونی

و این حس تا ابد و آباد با شما خواهد بود.

پس خودتون رو به چنین روحیه و صبوری مجهز کنین، پیش از مهاجرت!

برای بدست آوردن یه سری اهداف، باید از یه سری چیزای دیگه گذشت. سوالی که گاهی پیش میاد اینه: آیا واقعاً ارزشش رو داشت؟

– – –

پی‌نوشت: این روحیه، خودش پیش‌نیازی هست برای مهاجرت، بهش فکر کنین، خیلی مهمه!

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

نیاز و احساس

دل نوشته ها
۱۷ آذر ۱۳۹۲ بدون دیدگاه

Need VS Feeling

یکی از ابعاد وجودی انسان، بعد نیاز و احساس هست. نیاز به ابراز احساس و نیاز به داشتن احساس. این بعد انکارناپذیر در فطرت تمامی انسان‌ها وجود داره. نیاز به توجه ویژه به یک مورد مشخص، نیاز به داشتن یک اولویت و نیاز به یک هدف. تمامی این‌ها از فطرت انسان ناشی میشن.

این نیاز توی وجود همه انسان‌ها هست و اینکه چطوری تامین بشه بستگی به خود شخص داره. کسی تصمیم می‌گیره نیازش رو با تشکیل خانواده و عشق ورزیدن به خانواده تامین کنه و دیگری تصمیم متفاوتی می‌گیره. این تصمیم به وجود هر شخص و زمینه علاقه فردی هر شخص برمی‌گرده. در اطرافتون کسایی رو می‌بینید که تمام لحظاتشون رو مشغول کار کردن هستن و براتون سواله که این افراد مگر خانواده ندارن؟ این سوال برمی‌گرده به اینکه برای شما احساس و اولویت به سمت خانواده سوق پیدا کرده و برای شخص دیگه، این احساس و اولویت به سمت کار. اینکه هر کسی چه اولویتی داره به خود شخص مرتبط هست و من نوعی حق محکوم کردن دیگری رو به علت مغایر بودن اولویتش با من ندارم. درک متقابل افراد که از احترام به حقوق همدیگه ناشی میشه، باعث میشه که به اولویت‌های هم احترام بذاریم.

وقتی تصمیم گرفتم این متن رو بنویسم، روندش کلاً یه طور دیگه بود، اما نمی‌دونم چرا وقتی به مرحله نوشتن می‌رسه مسیر نوشته فرق می‌کنه و حرفایی که می‌خواستم بنویسم تغییر می‌کنن. شاید یکی از خصلت‌های به روی کاغذ (تایپ کردن) افکار همین باشه که چون قراره برای عموم قابل لمس باشه، همه چیز فرق می‌کنه. تلاش می‌کنم هم از هدف نوشته دور نشم، هم منظور نوشته رو به خوبی بیان کنم.

علت اینکه خواستم این نوشته رو بنویسم، یه جورایی برای خودم پیدا کردن سر رشته کلافی بود که اخیراً پیداش کردم. آدما در دوره زندگی، علایقشون و اهدافشون با توجه به شرایط، امکانات، دانش، اندیشه و محیط تغییر می‌کنه. زمانی بود که من دلم می‌خواست معماری بخونم و یه آرشیتکت بشم، اما الآن یه مهندس فناوری اطلاعات هستم که فعالیت‌های زیادی پیش رو دارم. اگه آرشیتکت می‌شدم یه روند خیلی عادی و طبیعی توی زندگی جلوی راهم بود و کاملاً مشخص بود زمینه کاری ام چی هست. اما وقتی از یه دانشجوی آی‌تی بپرسی قراره در آینده چی کاره بشی، هیچ شناختی نسبت به آینده‌اش نداره و این به علت گستردگی این دانش هست.

حالا بحث نیاز و احساس و ربطش به این مطلب:

آدمیزاد احساس داره، نیاز داره توجهش رو به یه هدف واحد، گاهی به یه شخص، گاهی به یه شی، گاهی به یه شغل و غیره معطوف کنه. من وارد رشته آی‌تی شدم، حس نیازم من رو به سمت گیک شدن سوق داد. علاقه به دیوایس‌های اسمارت باعث شد وارد یه دنیای دیگه بشم. وارد دنیای اینترنت شدم، نیاز به روابط اجتماعی من رو به شبکه‌های اجتماعی سوق داد. شبکه‌های اجتماعی و روابط اجتماعی باعث شد با ابعاد مختلفی از فناوری اطلاعات آشنا بشم. این احساس در وجودم ایجاد شد که می‌خوام در عرصه فرهنگ اینترنت فعالیت داشته باشم، وقتی کدنویسی می‌کنم و یه صفحه وب طراحی می‌کنم لذت و احساسی در من شکل می‌گیره که تمامی نیازهای عاطفی من رو پوشش میده. وقتی وارد طراحی وب و مباحث مرتبط بشین، با دیدن کسی که تو این عرصه فعالیت می‌کنه احساس تحسین تمام وجودتون رو پر می‌کنه، حسی که من روز پنجشنبه در همایش طراحی واکنش‌گرا داشتم.

شاید درکش برای کسی که به این مباحث علاقه نداره سخت باشه، اما افرادی که توی این عرصه هستن، هر سایتی رو که طراحی می‌کنن، هر قطعه کدی که نوشتن، یه حس مسئولیت نسبت بهش دارن، مثل اینکه فرزندشون باشه.

کلام آخر: انسان‌ها نیاز دارن عواطفشون رو به یه موضوع مشخص معطوف کنن، نیاز دارن احساسشون رو در راستای یک موضوع مشخص پرورش بدن. این “موضوع مشخص” یا یک فرد هست یا یک هدف دیگه. من یک هدف دیگه رو به عنوان بعد احساس زندگیم قرار دادم. چیزی که ازش لذت می‌برم و امیدوارم بتونم هر روز بیشتر در این عمق احساس مسئولیت نسبت به دانشی که بهش پایبندم غرق بشم. غرق شدن در علم و دانش، بزرگترین لذت زندگیم هست. یادگیری توانمندترین موضوع برای پوشش دادن نیاز احساس در وجود من هست.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • نوشتن، بخشی مهم از وجود من!
  • آنچه گذشت – ۲۰۲۲
  • ۹ آذر ۱۴۰۱ – شد ۴ سال
  • خارجِ خوب
  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۵)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۶)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۹)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۵)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • دی ۱۴۰۱ (۲)
  • آذر ۱۴۰۱ (۱)
  • شهریور ۱۴۰۱ (۱)
  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن