سلام.
آخر پست «آنچه گذشت – ۲۰۲۲»، از ۲۰۲۳ خواستم که باهامون مهربون باشه. ولی خب، همیشه دنیا اونطوری که ما میچینیم و برنامه میریزیم پیش نمیره.
وقتشه بریم ادامه مطلب، آره همین اول
سلام.
آخر پست «آنچه گذشت – ۲۰۲۲»، از ۲۰۲۳ خواستم که باهامون مهربون باشه. ولی خب، همیشه دنیا اونطوری که ما میچینیم و برنامه میریزیم پیش نمیره.
وقتشه بریم ادامه مطلب، آره همین اول
یکی از موضوعاتی که مدتهاست فکر من رو خیلی زیاد به خودش مشغول کرده، جملههایی هست از قبیل:
مدتها بود داشتم به این موضوع و جملات مشابه فکر میکردم تا جملاتی از این قبیل به ذهنم رسید:
برام سوال بود که چرا گفتن گروه اول اینقدر طبیعی و نرماله و هیچکسی در مورد مثالهای دومی نظری نمیده، چه بسا که عکسهای ازدواج و بچه خیلی هم طرفدار دارن.
این موضوعات و برخوردهای وابسته بهشون، به شما حس استاندارد دوگانه و چندگانه نمیده؟
خلاصهاش که بالاخره به کدوم ساز برقصیم؟
همین.
تا بعد.
سلام
بارها و بارها و بارها و بارها نوشتم که نوشتن از نوشتن سخت ترین کار دنیاست. مثل اون “واج آرایی” تو ادبیات فارسی، این هم “نوشتن آرایی” داره!
بریم ادامه مطلب و بیا بنویسیم روی خاک رو درخت؛ رو پر پرنده رو ابرا؛ بیا بنویسیم روی برگ روی آب؛ توی دفترِ موج رو دریا
سلام
نمو رو یادتون میاد؟ همون ماهی که گم شده بود و دنبالش می گشتن. منم حالا تو همون شرایطم که دنبال انگیزه می گردم تا دوباره مثل قدیما، هر روز بنویسم. هر روزِ هر روز!
شاید واستون عجیب باشه که وا، این دختره که همیشه کف اینستاگرام و توییتر در حال تولید محتوای فاخره، چی شده که به بلاگ رسیده می گه نمی تونم و انگیزه می خوام؟
بریم با هم ادامه مطلب …
سلام
من با نوشتن خوشحال ترم، هر چی از بچگی یادم میاد دوست داشتم بنویسم. برای دوستام نامه می نوشتم، خاطره می نوشتم. داستان می نوشتم. انشا نوشتن رو خیلی دوست داشتم.
همیشه با نوشتن راحت تر بودم.
شاید چون تو حرف زدن خجالتی ترم! یا اینکه شاید درست حرف زدن رو بلد نیستم، حتی شاید چون صدام رو هرگز دوست نداشتم.
اینا همه کلاف های سردرگم ذهن من هستن که دارم دنبال ریشه این می گردم که چرا با نوشتن حالم خوب می شه.
بریم ادامه مطلب؟ آره چند وقت اخیر تصمیم گرفتم از گزینه ادامه مطلب استفاده کنم که صفحه اول وبلاگ قشنگ تر بشه. رو کیبورد جدید هم نیم فاصله رو ندارم. ببخشید خلاصه که مجبورید روی ادامه مطلب کلیک کنید.
سلام
تا حالا شده به این فکر کنین که از چه امتیازهایی برخوردارین که حتی شاید به نظرتون پیش پا افتاده باشه؟
شاید بهتر باشه با این شروع کنم که این امتیاز یا privilege اصلاً چیه؟
مفهوم لغت انگلیسی رو با هم ببینیم:
a right, immunity, or benefit enjoyed by a particular person or a restricted group of persons.
a special right, immunity, or exemption granted to persons in authority or office to free them from certain obligations or liabilities.
حالا این مفهوم چیو می خواد نشون بده؟ یه چیزی که ما به دلایلی داریم که بقیه ندارن.
بریم ادامه مطلب تا چند تا مثال با هم ببینیم.
سلام
این پست رو با یک مقدمه از تاریخچه خانوادگی شروع میکنم. داستان خیلی قدیمیه. شاید ۶۰ یا ۷۰ سال پیش تا سال ۹۰ که مغازهای به نام آش آقو تو محله گودعربون شیراز وجود داشت. ملک هنوز وجود داره، ولی از سال ۹۰ به بعد، دیگه آش آقو نبود. متعلق به خانواده یا خاندان ما هم نبود.
اگر شیرازی باشید و حداقل ۳۰ سال سن داشته باشید، حداقل یکبار اسم آش آقو به گوشتون خورده و احتمال زیاد حداقل یکبار در زندگی طعم آش آقو رو چشیدین.
به عنوان نوهی آقو و دختر آقوی دوم، شاید یه روزی من هم یه آشپزخونه داشته باشم. خدا رو چه دیدی؟
سلام
یادش بخیر اون روزایی که هر روز پست وبلاگ مینوشتم. نمیدونم چی شد که دیگه این کار رو نمیکنم. دیدی یه روزایی به یه بخشهایی از خاطرات و گذشتهات فکر میکنی و آه میکشی. دلت میخواست هنوز اون ویژگی گذشته رو داشته باشی.
بریم ادامه مطلب تا بقیه حرفا رو بشنویم یا بخونیم …
سلام
این روزا، نوشتن از همه کارای دنیا برام سختتر شده! چرا؟ نمیدونم! شاید هم بدونم، ولی ذهنم سررشته کلاف رو گم کرده! انگار که نیست که نیست! مثل سوزنی که تو انبار کاه گم شده.
باورم نمیشه! باورتون میشه؟ نوشتنی که از ۸ سالگی همراه همیشگی من بوده، برام سختترین شده! منی که عاشق نوشتنم! منی که همه زندگیم بر نوشتن بنا شده! منی که مزیت رقابتیام تو تمام بخشهای زندگیم همین نوشتن بوده! منی که مهارت ارتباطی قوی با نوشتن دارم! منی که قدرت بیان احساس رو با نوشتن دارم! منی که حال خوبم رو با نوشتن منتقل میکنم! منی که حال بدم رو با نوشتن التیام میبخشم! همین من! همین من دیگه نمیتونه بنویسه!
پیر شدم؟ شاید …
سلام
مدتها بود که نوشتههام منتقل شده بود به اینستاگرام، آخه خیلی دم دستتره، گوشی رو روشن میکنی و تق، اینستاگرام همون جاست.
اما انگار دل من یکی، تا آخر عمر با بلاگ یا وبلاگ یا هر چی اسمشه، باقی میمونه.
برای همین تصمیم گرفتم برخی از نوشتههام رو از اینستاگرام به اینجا منتقل کنم. اگر خواننده و دنبالکننده هر دو هستین، پیشاپیش عذرخواهی میکنم.
این نوشته اختصاص داره به تجربیات چند ماه اخیر (یه کمی قدیمتر) که دنبال کار جدید میگشتم. اگه دوست دارین این نوشته رو بخونین، به ادامه مطلب مراجعه کنین.
البته اگر دنبالکننده اینستاگرام من باشین، این پستها براتون تکراریه که پیشاپیش عذر میخوام. البته که بعد از انتشار این پست وبلاگ، پستهای اصلی توی اینستاگرام حذف خواهند شد.
یه موضوعی هم که به نظرم رسید بگم، خوندن نوشتههای قدیمی خیلی به من کمک میکنه که قوی بمونم و یادم باشه هر سختی بالاخره تموم میشه. یه وقتایی هم از بلوغ خودم شگفتزده میشم.
امیدوارم شما هم با خوندن تجربههای ناچیز من، بتونین امیدوارانهتر به مسیرهای پیشرو نگاه کنین و محکمتر از قبل قدم بردارین.
با تشکر