۹ آذر ۱۴۰۱ – شد ۴ سال
سلام
(عکس تزیینی است و از اینترنت گرفته شده. جشنی نیست)
نوشتن این پست، تو شرایطی که همه مون ازش خبر داریم، یکی از سخت ترین نوشته هاست. اما نوشتن مثل یک عضو حیاتی از بدن من، کاربردش همین مواقع شدیدتر و بیشتر می شه.
می نویسم تا افکارم مرتب بشه. می نویسم تا فکرم و ذهنم از این حال آشفتگی در بیاد. می نویسم که در آینده مسیری که پشت سر گذاشتم و رشدی که داشتم رو ببینم و یادم بمونه سختی ای نبوده که از پسش بر نیام.
آره خب انسان از أنس میاد و فراموشی. منم انسانم و فراموشکار!
طی سال های گذشته، وقتی به سالگرد می رسیدم، برای خودم کیکی و شمعی می گرفتم. انگار که دستاوردی رو جشن بگیرم. اما امسال فقط و فقط حسرت بود و بس!
بریم صفحه بعدی و قصه این ۴ سال.
باید اعتراف کنم که برای نوشتن این پست، چند تا از پست های قدیمی گاه شمار رو خوندم تا خیلی از اتفاقات مسیر گذشته رو به یاد بیارم.
دو سال اول، هر ماه پست میذاشتم و از بعدش تبدیل شد به گاه شمار و سال شمار! نمیدونم شاید دیگه تجربه ها مثل دو سال اول اینقدر زیاد نیست و پراکنده شده!
۴ سال گذشت از اون روزی که زندگی شد دو چمدون سرجمع ۴۹ کیلویی + یه کوله پشتی + یه کیف لپ تاپ. از اون روز، تو اسباب کشی برلین به مونیخ ۲۲۰ کیلو بار داشتم و تو اسباب کشی مونیخ به فرانکفورت ۳۵۰ کیلو.
اینکه حالا زندگیم چند کیلو بار شده که از ۴۰۰ تا بیشتره مهم نیست. مهم داشته های قابل رویت نیست. مهم اینه که چه دستاوردهای ارزشمندی تو این ۴ سال داشتم.
آیا واقعاً اهداف و ارزش هایی که دنبالشون بودم مرتفع شدن یا توی این ۴ سال آب در هاون می کوبیدم؟
بریم سراغ یکی از مشهودترین معیارهای مقایسه:
- امنیت اقتصادی: حقوق و بیمه و خدمات و مزایا همه چیز سر تاریخ اتفاق میفته. مادامی که شغل دارم، هیچ نگرانی از این بابت وجود نداره. پس انداز هم ممکنه.
- در صورت بیکاری هم، حمایت اداره کار بی نظیره.
برای معیار بعدی، می تونم منحصرا به تمامی ابعاد وابسته به شغل صحبت کنم:
- اولین چیزی که دوست دارم اینجا در موردش بنویسم، یکی از عجیب ترین حرفایی هست که شنیدم، اینکه شرکت ها نیروی خارجی می گیرن تا حقوق پایین تر بدن. همین جا می خوام به این حرف بی پایه و اساس اشاره کنم. شما به راحتی می تونید میانگین حقوق یک تخصص در یک شهر رو پیدا کنید و هیچ شرکتی اجازه نداره حقوق پایین تر به یک نیروی کار پرداخت کنه.
- با اشاره به جمله بالا، من از نظر شغل و حقوق شرایط مناسبی دارم که زندگی ام رو تامین می کنه، امکان پس انداز به من میده و در کنارش می تونم تفریحات مطلوب خودم رو داشته باشم. که احتمالا می دونین تفریح مطلوب من سفره و یکی از پر هزینه ترین تفریحات. تو سال ۲۰۲۲، ۱۶ بار سفر (یک روزه و چند روزه) رفتم.
- از نظر شرکت و مزایا، خدا رو شکر، بعد از سه بار تغییر شغل و شهر، بالاخره به شغلی که مطلوب من بود رسیدم، با همکارهای خوب و مثبت و رضایت شغلی.
- برای اولین بار بعد از مهاجرت، تو محیطی کار می کنم که افراد مجموعه همگی بلوغ کافی برای حمایت روحی همکارهاشون رو دارن. نیروی کار رو به عنوان یک ربات در نظر نمی گیرن و برای سلامت روح و روان بسیار ارزش قائل هستن.
نمونه این موضوع برای من همین ۳ ماه گذشته خیلی محرز بود، حمایت روحی که با شروع اتفاقات در ایران تو محیط کارم داشتم، طوری بی نظیر بود که سلامت روان من رو تو این مدت تامین کرد. - مهم ترین عاملی که باعث شد من مهاجرت کاری رو انتخاب کنم، امکان پیشرفت شغلی بود، که بالاخره به مجموعه ای رسیدم که می تونم تا زمان بازنشستگی ام، برنامه پیشرفت شغلی داشته باشم و به موقعیت های شغلی خیلی خیلی بالاتری تا حد مدیرعاملی کل مجموعه فکر کنم و براش برنامه بریزم + امکان رسیدن بهش رو داشته باشم + شرکت و تیم برای رسیدن به آرزوها و اهداف پیشرفت شغلی ام بهم کمک کنه.
تو یکی از گاه شمارهای قدیمی، اشاره کردم به یکی از مهم ترین دلایل مهاجرتم، که امکان سفر بود.
- از بازه زمانی محدودیت سفر در دوره کرونا که بگذریم، من فرصت سفر به کشورهای زیادی رو تو این ۴ سال داشتم که اگر ایران بودم، جدا از مشکل گرفتن ویزا، هزینه سفر اونقدر سنگین بود که نمی تونستم چنین سفرهایی داشته باشم.
- تو این مدت کشورهایی که ویزا نیاز ندارم رو رفتم. داشتن اقامت اروپایی به شما امکان سفر به اکثر کشورهای اروپایی رو میده. حتی اونایی که خارج از محدوده شنگن باشن.
- یکی از بهترین تجربه های سفر رو به انگلیس داشتم که دیدگاه من رو خیلی بازتر کرد. کلا دنیا دیده شدن خیلی خیلی به رشد طرز فکر آدم کمک می کنه. دیدن فرهنگ های مختلف، سبک زندگی مختلف، خیلی به پیشرفت فردی آدم کمک می کنه. خارج شدن از هر حبابی و هر سد ذهنی، باعث پیشرفته.
- کشورهای مختلفی رو دیدم و فرهنگ های مختلفی، مقایسه کردن هر کدوم برای اینکه آیا امکان حتی تمایل به زندگی در کشور و شهر دیگه رو دارم یا نه. همه این موارد برای من خیلی ارزشمند محسوب می شه. همونطور که قبل از مهاجرت به آلمان، تجربه سفر رو داشتم و آگاهی اندکی نسبت به شرایط داشتم. صددرصد تجربه سفر با زندگی متفاوته، من فرصت این رو داشتم که با آدم های محلی حرف بزنم، تجربه های اونها رو از امور اداری و مهاجرتی بشنوم و حداقل اندک معیاری برای مقایسه داشته باشم.
فرهنگ و اجتماع
- در مورد این موضوع، ساعت ها می تونم حرف بزنم. اما حس می کنم جاش اینجا نیست.
- فقط همین رو اضافه می کنم که انتظاراتی که من از اجتماع داشتم، تو آلمان برای من مرتفع شد و آب در هاون نمی کوبیدم.
- هر تجربه ای مرتبط با فرهنگ آلمانی که کسب می کنم، از انتخاب آلمان بیشتر از قبل خوشحال می شم.
- اما منظور این نیست که این فرهنگ و اجتماع برای بقیه هم مناسبه، این فرهنگ با ارزش های من هم خوانی داره. همین. خیلی بیشتر تو پست خارجِ خوب در موردش نوشتم.
یکی از مهم ترین دلایل انتخاب آلمان برای من فاصله و امکان سفر به ایران بود.
- تو ۴ سال گذشته، ۴ بار به ایران سفر داشتم، البته که نه با فاصله یکسان، ولی سفر به ایران خیلی برام راحت بوده.
امکان درخواست و دریافت اقامت دائم و شهروندی
- همچنان آلمان یکی از بهترین گزینه هاست بین کشورهای اروپایی.
- با اقامت کاری و نوع بلوکارت + سطح زبان آلمانی B1 –> بعد از ۲۱ ماه اقامت میشه درخواست اقامت دائم داد.
- با اقامت کاری و نوع بلوکارت + سطح زبان آلمانی A1 –> بعد از ۳۳ ماه اقامت میشه درخواست اقامت دائم داد
- بعد از ۶ تا ۸ سال (بستگی به اقامت اولیه داره) زندگی در آلمان هم که میشه درخواست شهروندی داد.
حمایت کشور از اتباع خارجی و مهاجران
- جدا از موارد بالا، من از اولین روزی که اومدم آلمان، تجربه ای نداشتم که به عنوان خارجی باهام برخورد بشه. تمام حقوق شهروندی رو مشابه با یک آلمانی داشتم.
- فقط تمدید اقامت موضوعی هست که صددرصد یک آلمانی تجربه نمی کنه. که اون هم اتفاق روزمره نیست. مثلا اقامت فعلی من تا ۲۰۲۵ اعتبار داره و دارم برای گرفتن اقامت دائم آماده میشم.
*** اگر از این تعجب کردین که چرا هنوز اقامت دائم ندارم، علتش اینه که من دو سال اول اقامت کاری داشتم و بعد از اون بلوکارت و دو بار جا به جایی و نداشتن مدرک زبان آلمانی، پروسه رو برای من طولانی تر کرد.
شکوفایی فردی / اشاره ای کوتاه به هرم مازلو
- تو پست دومین سالگرد مهاجرت، اشاره داشتم به هرم مازلو
- من یه جایی بین سطح چهارم و پنجم هستم و همین باعث میشه احساس به مراتب مثبت تری نسبت به زندگی داشته باشم.
- اینکه سطح فیزیولوژیک و امنیت برقراره، روابط اجتماعی مطلوبی دارم.
- الآن روی بهبود عزت نفس و اعتماد به نفس کار می کنم.
- و در مسیر شکوفایی فردی قرار گرفتم.
کرونا + دو بار تغییر شغل و شهر به من یاد داده که ثبات و قطعیت وجود نداره، ولی همین که می تونم با زندگی در لحظه، به آینده مطلوب هم فکر کنم و مسیر روشنی طراحی کنم، به من احساس بهتری در زندگی میده.
تو یه سایت نوشته بود آب و هوا هم از معیارهای مهاجرته.
- تو این مورد نظری ندارم. به سرما که به مرور زمان عادت می کنیم. زمستون های تاریک رو هم با ویتامین دی سر می کنیم.
در ادامه بریم سراغ چک لیست هایی که توی سایت ها نوشته:
- کیفیت زندگی ✅
- تحصیل –> اطلاعاتی تو این زمینه ندارم.
- کار ✅
- پیشرفت ✅
- رفاه ✅
- آرامش و امنیت ✅
- حقوق بشر ✅
- عدم وجود نژادپرستی –> من تا امروز تجربه نژادپرستی تو محیط اجتماع نداشتم. فقط یک سری مشکلات به خاطر تحریم ها بر پاسپورت ایرانی
- شادی و رضایت مردمی ✅
- امکان پیشرفت ✅
- سهولت اخذ اقامت –> قوانین مشخصی داره و بروکراسی از پیش تعریف شده. گاهی فقط زمانبر بودن پروسه های اداری باعث کلافگی می شه.
فکر میکنم به میزان کافی موضوعات مرتبط با مهاجرت رو بسط دادم.
دلم خواست در بخش آخر این پست، به موضوعی که این روزها خیلی ذهن من رو درگیر و آشفته کرده، اشاره کنم.
خدا رو صد هزار مرتبه شکر 🧿 در زمان فعلی که این پست رو می نویسم، از نظر شرایط شغلی و اجتماعی، رضایت نسبی دارم. روزی نیست که حسرت سراغم نیاد!
عجیبه نه؟
حسرت یه زندگی معمولی!
حسرت داشتن تک به تک این لحظه ها در جایی که عزیزانت کنارت هستن. در جایی که متولد شدی و در جایی که به اصطلاح بهش می گن وطن.
چرا برای اینکه به خواسته های هر چند سطحی برسی، مجبوری رها / فرار کنی ….
همین
تمام!
تا بعد.
یک دیدگاه بگذارید