ب مثل … – نوشته چهارم از سیروزوبلاگنویسی
با توجه به اینکه دیشب حال و هوای حافظ پیش اومد، فرصت نشد چالش درونی خودم رو انجام بدم، نوبت به حرف “ب” رسید و باید همه پاراگرافها با “ب” شروع بشه، کار سخت و البته جذابیه.
برای این پست، تصمیم داشتم یک موضوع تخصصی رو شروع کنم، اما با توجه به مورد پیش اومده، تصمیم گرفتم که در یک مورد دیگه پست رو بنویسم. واسه شروع باید یه توضیح مختصر بدم در مورد شرایط کاریم.
با توجه به اینکه من ساکن شیرازم و دفتر اصلی شرکت تهرانه و من امکان انتقال مکان رو نداشتم، به صورت دورکاری دارم کار میکنم و سه هفتهای یک بار یا ماهی یک بار میرم تهران. از قضا امروز جلسه داشتیم و من نتونستم برم تهران و جلسه رو به صورت اسکایپی برگزار کردیم. همه همکارام توی جلسه بودن و من پای اسکایپ.
برای من اولین باری نیست که جلسات آنلاین و اسکایپی و دردسرهاش رو دارم تحمل میکنم. استارتاپتیوی، لین استارتاپ ماشین، Lean IN و خیلی پروژههای دیگه رو به همین صورت دورکاری دارم پیش میبرم.
بهترین مزیت دورکاری اینه که هزینه رفت و آمد از نظر زمانی کم میشه و ساعت بیشتری رو میتونی به کار اختصاص بدی و من از این نظر راضی ام، اما خب دردسرهای خیلی زیادی هم داره که فعلاً راهی جز تحملش نیست.
باید بگم که، تجربه دورکاری، گاهی اتفاقات بامزهای رو براتون ایجاد میکنه، مثل امروز برای من. اول جلسه رو به صورت وویس بودیم و خیلی قطع و وصل میشد. از لحظهای که ویدیو رو فعال کردن تا من هم اسکرین پروژکتور رو ببینم، حتی ۱ ثانیه هم قطع نشد. این بود خاطره جالب من برای امروز.
🙂 گاهی معجزاتی آدم می بینه که این هم یه نمونه اش هست 🙂 من هم یک نمونه می نویسم که معجزه ای هست که همه دیدیم
جالبه واسم گاهی آدم فکر می کنه بیشتر کار سرش بریزه کمتر کار انجام بده ولی دیدن روزای تعطیل کلا به هیچ کاری نمی رسی
واسه من که این طوره
جوری که ترجیح می دم همه روزام کاری باشه تا به همه کارام برسم و آدم فعالی باشم 🙂