بزرگواری و بخشش

forgiveness

همیشه فکر می‌کردم وقتی من کسی رو ببخشم خیلی آدم بزرگواری هستم و در حق طرف مقابل لطف کردم. فکر می‌کردم وقتی کسی رو ببخشم در واقع بزرگی خودم رو نشون میدم. حالا فهمیدم چقدر کوچیک بودم که خودم رو بالاتر از فردی می‌دیدم که مورد بخشش واقع شده.

چند روز پیش تو یه بحث عادی، یه نفر به یکی از دوستام گفت احمق، من اگر جای دوستم بودم، شاید دیگه با اون شخص حرف هم نمی‌زدم و تو ذهن خودم می‌گفتم نمیبخشمش و یه جورایی دچار کینه می‌شدم تا تلافی کنم یا بالاخره با حس بزرگوارانه خودم ببخشم. اما در تمام چند روز گذشته دیدم که هنوز دوستم با شخص مذکور با احترام برخورد می‌کنه و حتی شکایتی هم از اینکه چنین حرفی بهش زده شده نداره.

تو این لحظه فهمیدم که چقدر تصور احمقانه‌ای از بخشیدن و بزرگواری دارم و در واقع هیچی از این منش نمی‌دونم. وقتی کسی رو می‌بخشم، در واقع دارم به خودم لطف می‌کنم. این من هستم که لایق گذشت کردن و حس آرامش بعدش شدم و هیچ جوره نباید با احساس بزرگواری حس رو خراب کنم. در واقع اینکه آدم نباید خوش رو بگیره و فکر کنه با بخشیدن کسی برتر از اون هست.

خوشحالم که امروز این ضعف وجودم رو شناختم. امروز بهتر از فرداست، آدم هر چی زودتر ضعف‌هاش رو بفهمه بهتره.

– – –

پی‌نوشت: امیدوارم بتونم مثل دوستم انسان بزرگواری بشم و بدون منت افراد رو ببخشم.

اشتراک گذاری: