مسیر زندگی
بت که حواسش به حرفهای آنها نبود، گفت: من داشتم به کولهبارمان فکر میکردم و اینکه چطور باید برای خوب شدن، مسیرهای سخت و باتلاقها را طی کنیم و از آن تپه شیبدار بالا برویم تا بتوانیم به قصر زیباییها برسیم.
جو که بیشتر صحنههای هیجانانگیز را دوست داشت، گفت: اول باید به شیرها غلبه کنیم.
کتاب زنان کوچک – فصل پنجم – همسایگی
– – –
پینوشت: بعضی از افراد به کتاب به جنبه پر کردن اوقات فراغت و تفریح نگاه میکنن. به نظر من از خوندن کتاب، حتی یه رمان کلاسیک، میشه درس زندگی گرفت.
یک دیدگاه بگذارید