۹ شهریور – شد ۲۱ ماه – یا – یک سال و ۹ ماه
سلام
۹ شهریور چند روزی هست که گذشته و هی دستدست کردم تا بتونم انگیزه پیدا کنم برای نوشتن! نوشتن از چیزی که حالا ۲۱ ماهه شده! ۲۱ ماهی که انگار ۵ سال شاید هم ۷ سال گذشته!
از پست قبلی تا امروز، با ۳۲ سالگی خداحافظی کردم و به ۳۳ سالگی سلام کردم. یادمه خیلی سال پیش با بابام رفته بودم بانک و هی میگفتم کی میشه من واسه خودم حساب باز کنم؟
مسئول بانک گفت واسه بزرگ شدن عجله داری؟
حالا بعد از ۱۶ ۱۷ سال به حرفش رسیدم! کاش اینقدر واسه بزرگ شدن عجله نداشتم و کودکی و نوجوونی رو حروم نکرده بودم.
بریم ادامه مطلب؟
نمیدونم که روزی مادر بشم یا نه، ولی اگر روزی مادر شدم و فرزندم این وبلاگ رو پیدا کرد و حوصله داشت همه زیرخاکیهای مادرش رو بخونه، اینو واسه اون مینویسم:
فرزندم، بزرگ نشو! از لحظهلحظه زندگیت لذت ببر، مثل مادرت هم سرکش باش و تابوشکن، به حرف منم گوش نده. دنبال آرزوهات برو.
– —————————–
این ماه حرف چندانی برای گفتن ندارم. فقط پایبندی به گاهشمار بود و بس!
تا بعد.