حسرتهای بعد از مهاجرت
سلام
امروز، یک شهریور، عروسی دو تا از عزیزانم هست و همین باعث شد این پست رو بنویسم. یه کم برگردیم عقبتر، هفته پیش، ۲۵ مرداد، تولد خواهرم بودم، هفته قبلش تولد خودم بود، چند روز قبلتر، تولد عروسهای عمهام بود که خیلی دوسشون دارم و مثل خواهرم هستن. چند هفته قبلش، خالهام رفته بود ایران و الی آخر.
بخشی از مردم، (جامعه توییتر) در جواب پاراگراف بالا، یا میگن خودت خواستی، یا میگن خیلی ناراحتی برگرد کشورت، یا خیلی حرفای بدتر از این.
درسته! مهاجرت یک انتخابه، بارها و بارها گفتم اگر هدف محکم نباشه و انگیزه قوی نباشه، آدم کم میاره و این حسرتها مثل زالو و خوره تمام وجودش رو میکشن و تموم.
مثلاً، مسائل اقتصادی، هیچ دلیل محکمی نیست، بعد از مهاجرت (به شرط داشتن کار از همون اول)، مسائل مالی خیلی سریع از چشم میفتن. مسائل دیگه مثل رفاه و آرامش عادی میشن. واسه بدست آوردن هر چیزی، دیگه لازم نیست اینقدر تلاش کنیم که جونمون بالا بیاد، کافیه اراده کنیم و سریع میتونم به خواستهمون برسیم. [به جز ویزای توریستی آمریکا – که فعلاً واسم مهم نیست.]
اگر قصد مهاجرت دارین، باید تمام این غصهها و حسرتها رو بپذیرید. به عبارتی باید با خودتون و خواستههاتون به صلح برسید. کفههای ترازو رو درست بچینید.
– – –
پینوشت: روز پزشک مبارک! به خصوص به دوستای عزیز راهنمایی و دبیرستانم که هر مشکلی دارم سریع بهشون پیام میدم و اینقدر مهربونن که حد نداره.
یک دیدگاه بگذارید