سفرنامه آلمان – سال ۲۰۱۷ – قسمت آخر
سلام
بعد از قسمت اول، قسمت دوم، قسمت سوم، قسمت چهارم و قسمت پنجم، بالاخره به آخرین قسمت این سفر کوتاه رسیدیم.
بالاخره روز چهارم سفر رسید. فکر کنم قبلاً هم گفتم که آلمانیها به شدت به تعطیلی یکشنبه اعتقاد دارن، در نتیجه حتی سوپریها (کیوسک) هم باز نیستن ? اینگونه شد که تصمیم گرفتیم بریم سمت شهر مرزی آلمان و هلند تا هم خرید کنیم و هم ناهار بخوریم. هم من یه شهر دیگه رو هم ببینم.
برای صبحونه با دوستان رفتیم McCafé، من ساندویچ تخم مرغ و پنیر سفارش دادم، قیمتش حدود ۲ یورو بود و به نظر من خیلی خوشمزه بود. قطعاً من اگر خارج از ایران و جایی که McCafé داشته باشه زندگی کنم، هم چاق میشم هم کلسترولم بالا میره و کبدم چرب میشه و میمیرم ?
مسیر دوسلدورف به ونلو فوقالعاده قشنگ بود. من که چونان درخت و ابر ندیده ها تمام مدت داشتم از جاده و منظره ها عکس میگرفتم. کمتر از ۴۰ دقیقه گذشت و ما وارد کشور هلند شدیم. تصور من از مرز، یه کابین پلیس بود که مثل تو فیلما پاسپورت رو چک میکنن و خوشحال بودم میگفتم یه مهر ورود و خروج دیگه هم تو پاسپورتم میخوره ?? دیگه بالاخره تجربه اول بود که تو حوزه شنگن کشور به کشور سفر میکردم.
خبری از کابین پلیس و چک کردن پاسپورت و مهر ورود و خروج نبود و چنان شهرهای شمالی که یه تابلو نشون میده این شهر تموم شد این شهر شروع شد، با دیدن تابلوی هلند فهمیدیم اینجا دیگه آلمان نیست و هلنده. و اینگونه بود که به شهر چهارم در این سفر رسیدم. سفری کوتاه و پر تردد و پر از شهرهای مختلف.
وقتی به ونلو رسیدیم، مدت زمان زیادی دنبال جای پارک گشتیم، انگار کل آلمانیها اومده بودن اونجا. جای پارک پیدا کردیم و بعدش به سمت مرکز شهر رفتیم.
ساختمون های ونلو، تیره تر و کدر تر از آلمان بودن، اما باز تقارن حرف اصلی رو میزد. درخت و گل و گیاه هم انگار که تو اروپا حرف اول رو میزنه.
به یه هایپرمارکت بزرگ رفتیم و من فلفل ایتالیایی خریدم ? از این فلفل رنگی رنگی ها که سر ظرفش آسیاب داره. فکر کنم تمام خریدهایی که کردم، تولید کشورهایی جز آلمان بود.
از مرکز شهر به سمت رود راین رفتیم، بله درسته، رود راین هنوز ادامه داره و به هلند هم میرسه. کنار رود یه آب راه (عکس آخر از این آلبوم) درست کرده بودن و اطرافش محوطه سازی و فضای سبز و کافه و رستوران. تو فضای سبز نشستیم و کلی عکس گرفتیم.
رود راین یه طور خاصی جذابه، فکر کنم یکی از آرزوهام این باشه که از منشاء راین حرکت کنم تا آخرش برم، البته از یه جایی دو شاخه میشه و راست برم یا چپ برم؟ مسئله این است!!! ?
البته هر دو شاخه در نهایت به دریای شمال میریزن. ولی چون نمیتونم انتخاب کنم کدوم شاخه رو انتخاب کنم، واسه همین فعلاً نمیرم.
چند ساعتی تو شهر ونلو بودیم، خرید کردیم، ناهار خوردیم، عصرونه و چایی خوردیم و برگشتیم. برای شام هم از رستوران ایرانی تو شهر Essen کباب گرفتیم.
از اونجایی که ماهان روزهای دوشنبه پرواز دوسلدورف به تهران نداره، ناچارا پرواز پگاسوس رو گرفتم. صبح دوشنبه به تاریخ ۱۷ مهر ۱۳۹۶ (۹ اکتبر ۲۰۱۷) بعد از صبحونه و خداحافظی با میزبانهای مهربان، همراه با دوستم و دوستش به فرودگاه رفتیم.
فرودگاه دوسلدورف خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی بزرگ بود. البته از اونجایی که در قسمت های مختلفی در داره، شما اگر بدونین هر کانتر کجاست، میتونین در ورودی نزدیک به اون کانتر وارد فرودگاه بشید. من از اولین ورودی وارد فرودگاه شده بودم و کانتر پرواز من آخر فرودگاه بود ? حدود ربع ساعت راه رفتم تا رسیدم به کانتر و پاسپورت من رو گرفت و ازم پرسید چمدان دارم که گفتم چمدان ندارم و یه کوله پشتی دارم، ازم خواست کوله پشتی رو روی وزنه بذارم تا برام تگ بزنه.
برای پروازهای بینالمللی به خصوص اونایی که استاپ دارن، حتماً (به طور معمول) کوله پشتی یا Carry On رو وزن میکنن و تگ میزنن.
با اینکه واسه مسیر رفت کوله پشتی رو به بار داده بودم، این بار تصمیم گرفتم کوله پشتی رو همراهم ببرم. به دو دلیل، یکی اینکه به پگاسوس اعتماد نداشتم ? دلیل دوم اینکه وقتی رسیدم فرودگاه امام خمینی معطل نشم. پرواز پگاسوس پذیرایی نداره، پس یادتون باشه یا همراه خودتون خوراکی ببرید، یا پول (یورو) همراهتون باشه. تو طول پرواز حتی سیگار هم میفروشن ? البته سیگار کشیدن ممنوعه. فقط میتونید بخرید.
پرواز نیم ساعت زودتر به فرودگاه صبیحا رسید و با اتوبوس رفتیم به سمت ترمینال ورودی. من به سالن ترانزیت رفتم. فرودگاه صبیحا خیلی خیلی خیلی بزرگه، و البته همه چیز اونجا گرونه. من حدود ۷ یورو برای غذا دادم، غذایی که تو آلمان ۲ یورو بود.
فرودگاه صبیحا اینترنت رایگان هم نداره و برای اینترنت مجبور شدم با پرداخت ۴ یورو و گرفتن قهوه ترک، پسورد وایفای کافه Karafirin رو بگیرم. البته چای رو بهم رایگان داد و تمام ۵ ساعت باقی مونده از استاپ رو توی کافه نشسته بودم.
نزدیک زمان پرواز شد. تو مسیر برگشت تقریباً خواب بودم و حدود ساعت ۲:۳۰ بامداد به شهرم (اون زمان) برگشتم.
یک دیدگاه بگذارید