سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول
از آلمان، شهر فرانکفورت با قطار به سمت سوئیس و شهر بازل حرکت کردم. با دوستم قرار گذاشته بودم که ایستگاه قطار بیان دنبالم. دوستی که میگم رو از طریق سایت couchsurfing با هم آشنا شده بودیم و اردیبهشت ۹۶، چند روزی رو در شیراز مهمان ما بودن و اینقدر مهربون بودن که با هم بیشتر از دوست و حتی خانواده شدیم.
شهر بازل، شهر مرزی فرانسه و آلمان و سوئیس هست و تقریباً بزرگترین ایستگاه قطار اون محدوده رو داره و نزدیکترین ایستگاه قطاری که من میتونستم بهش برم و نزدیک به شهر Saint Louis یا سنوی که خونه دوستم اونجا بود. که البته این شهر تو فرانسه است.
به همین راحتی، در عرض کمتر از یک ساعت، سه تا کشور رو رد شدم. آلمان، سوئیس و فرانسه! از اونجاییکه خط موبایلم رومینگ بود، هر لحظه اسمس اپراتور اون کشور برام میومد تا هزینههام رو بدونم و تو دو روز اول که بین این سه تا کشور بودم، فکر کنم همراه اول هم قاطی کرد از بس اسمس رومینگ و تغییر اپراتور برام فرستاد.
با ورود به خونه دوستم که اصالتاً مراکشی بودن، یه پذیرایی و مهماننوازی خیلی خیلی گرم داشتم. با عصرونه بسیار خوشمزه شروع شد و وقتی خواستم برای جمع کردن میز کمک کنم، مادرش گفتن اومدی تفریح و گردش، پاشید برید بیرون.
خوراکیهای خوشمزه، شیرینی و کیکها رو هم مادر دوستم درست کرده بودن که همگی شیرینیجات مراکشی هستن.
قبل از بیرون رفتن، سوغاتیهایی که از ایران گرفته بودم رو بهشون دادم، من برای سوغاتی، حلوای مسقطی لاری، مویز، نبات، زعفران، آجیل، خرما و اینجور چیزا برده بودم، واقعاً نمیدونستم چی ببرم که خودشون بهترش رو نداشته باشن. برای دوستم که هم مسلمونه، روسری هدیه گرفته بودم و کیف گلیمی. یک دستبند هم که خودم بافته بودم و یک گیره روسری که خواهر هنرمندم درست کرده بود.
وقتی جایی مهمان هستید، سعی کنید مهمانهای خوبی باشید. بالاخره من نمایندهای بودم از ایران، بین یک خانواده مراکشی که حدود ۴۰ سال بود ساکن فرانسه هستند. باید طوری رفتار میکردم شایسته ایران و کشورم. همونطور که وقتی دوستانم تو ایران مهمان ما بودن میخواستیم مهماننوازی اصیل ایرانی رو ببینن، حالا باید مهمان خوبی براشون میبودم.
پدر مادر دوستم به زبان عربی صحبت میکردن و دوستم ترجمه میکرد حرفامون رو برای همدیگه، فقط لبخند زبان واحدمون بود 🙂 در نهایت هم من چند کلمه صبح بخیر شب بخیر رو به عربی یاد گرفتم، سلام علیکم که بین ما و اونها مشترک بود و اونها هم احوالپرسی رو به فارسی یاد گرفتن (خوبی؟ خوبم)
کمی تو شهر Saint Louis یا همون سنوی به بیان خودشون چرخیدیم و بعدش با رد شدن از رود راین رفتیم آلمان و رو یه تپههای خیلی قشنگ که میشد سه تا کشور رو در یک قاب دید.
تو عکسی که در بالا میبینید، بعد از تپه اول آلمان، بعد از رود راین، سمت راست میشه فرانسه و سمت چپ میشه سوئیس.
این تپهها اینقدر قشنگ و آرامشبخش بودن، دوستم میگفت هر وقت دوست داره تنها باشه و فکر کنه میاد اینجا و واقعاً سکوت و آرامش بینظیری داشت.
تا قبل از اینکه من برسم اروپا، هوا خیلی گرم بوده و همون روز بارون خیلی خوبی اومده بود که دوستم میگفت خیلی خوب شد که هوا اینقدر بهتر شده.
از تپهها برگشتیم سمت فرانسه، از شهر Huningue رد شدیم که به شهر سنوی چسبیده، مثل شهرهای شمال ایران. توی یه پارک قشنگ که یه رودخونه کوچیک وسطش بود قدم زدیم، قایقرانا داشتن تمرین قایق سواری میکردن و واقعاً جالب و لذتبخش بود که اینقدر خوب از تمام منابع شهرشون استفاده میکنن.
این عکسها حدود ساعت ۹ شب گرفته شده و خب هنوز روزه! خورشید حدود ساعت ۹ و نیم غروب میکرد. بعد از گشت و گذار، برگشتیم خونه و مادر دوستم سبزی پلو و کوفته درست کرده بودن، سبزیپلو با ادویه مراکشی بود که به شدت خوشمزه بود، کوفته هم شبیه به کباب ماهیتابهای ما بود که همونطور که مشخصه، هیچ عکسی از این شام خوشمزه در دست نیست.
بعد از شام هم دیگه من هیچی یادم نیست، به گفته دوستم در حالی که داشتم باهاش حرف میزدم، از خستگی زیاد خوابم برده. البته خب بیخوابی شب قبل، ۲٫۵ ساعت عقب بودن ساعت زمانی آلمان و فرانسه نسبت به ایران هم بیتاثیر نبود. جتلگ شدن رو تقریباً واسه اولین بار تجربه میکردم و فکر نمیکردم با ۲٫۵ ساعت اختلاف زمانی برام اتفاق بیفته.
تمام این لحظات ۱۷ مرداد ۱۳۹۷، یک روز پیش از پایان ۳۰ سالگی، برای من خاطره شد. شاید هیچوقت احساس این لحظاتم تو هیچ کلمه و جملهای نگنجه، تمام تلاشم، تمام اتفاقاتی که تا رسیدن به این لحظه افتاد، همه و همه تا ابد تو قلبم حک شده.
اگه دوست دارید کاری تو زندگی انجام بدین، براش تلاش کنین، دوست دارین جهانگرد بشین، سفر برید، حتی شده سفر رو با رفتن به اطراف شهر خودتون شروع کنید. گرچه من سفرهای ساده و دست یافتنیتر رو دوست ندارم، همیشه دنبال هدفهای دورتر مثل اروپا بودم. روح من یه جایی بین ایران و اروپا سرگردانه، نه متعلق به اینجام نه اونجا. فقط و فقط تو سفر به آرامش میرسه روحم.
– – –
پینوشت: چی دوست دارین از سفر بدونین؟ هر سوالی دارین بپرسین.
– – –
سفرنامه اروپا – قسمت اول – مقدمات سفر
سفرنامه اروپا – قسمت دوم – پرواز رفت
سفرنامه اروپا – قسمت سوم – خاک غریب
سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول
سفرنامه اروپا – قسمت پنجم – روز دوم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت ششم – روز دوم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت هفتم – روز سوم
سفرنامه اروپا – قسمت هشتم – روز چهارم صبح تا ظهر
سفرنامه اروپا – قسمت نهم – روز چهارم بعدازظهر تا شب
سفرنامه اروپا – قسمت دهم – روز پنجم
سفرنامه اروپا – قسمت یازدهم – روز ششم – صبح تا بعدازظهر
یک دیدگاه بگذارید