قضاوت
“بهتر نیست به جای قضاوت در مورد این ترفند، آن را امتحان کنیم؟”
این جمله، از یک کتاب بود که امروز صبح داشتم میخوندم. (حتماً این کتاب رو معرفی میکنم و در موردش مینویسم، فعلاً بهتره مجهول بمونه.)
این جمله و یه عالمه فکر و مسیر خونه تا محل کار، ترکیب خوبی بود تا به پست بلاگ فکر کنم و اینکه در مورد “قضاوت” بنویسم. جمله *، (آره اینطوری بهتره، از این قسمت متن به بعد، هر وقت بخوام در مورد جمله ” بهتر نیست به جای قضاوت در مورد این ترفند، آن را امتحان کنیم؟” بنویسم میگم جمله ستاره یا جمله * ؛ خب داشتم میگفتم، جمله * زندگی همه ما رو پوشش میده، انگاری فرهنگمون این شکلیه، انگاری با این تربیت بزرگ شدیم.
ما از بچگی شاید، شاید هم قبلتر، یاد گرفتیم قضاوت کنیم، هی مورد قضاوت قرار گرفتیم و فکر کردیم دنیا همینه، باید همه چیز رو قضاوت کنیم. این چرا اینطوریه؟ این چرا این شکلیه؟ اون چرا رفتارش فولانطوره؟ چرا بچهتون رو گذاشتین مدرسه دولتی؟ چرا لباس آبی پوشیدی؟ چرا کفش اسپرت نداری؟ چرا رفتی رشته ریاضی؟ چرا پزشکی قبول نشدی؟ چرا دماغت رو عمل کردی؟ چرا پراید خریدی؟ چرا با این دختره ازدواج کردی؟ اون یکی دختره که بهتره؟؟!!
همه این چراها به زبون میان و پشت تمام این چراها یه عالمه فکر و قضاوته، حتماً پول ندارن بچهشون رو فرستادن مدرسه دولتی. حتماً مادرش بدسلیقه است لباس این شکلی پوشیده، حتماً استعداد نداره و هوشش کمه که رشته خوبی قبول نشده، حتماً میخواد کلاس بذاره دماغش رو عمل کرده. حتماً مجبور شده ازدواج کنه.
و همه تفکرهای دیگهای که ما با دیدن و شنیدن هر چیزی در ناخودآگاه ذهنمون میریم سراغشون. همه قضاوتهای بیانصافانهای که دنیا رو کدر میکنه. همه تفکراتی که توی ذهن میمونه و حتی باعث بدبینی آدمها به شرایط و همدیگه میشه. همه حرفایی که در پی اون قضاوتها باعث رنجوندن آدما میشه، باعث شکوندن دل آدما میشه، باعث خراب شدن روابط میشه و تمام نتایج دیگهای که قضاوتها و تفکرات ناشی از اونها و حرفای گفته شده به همراه دارن.
در فرهنگ فارسی معین، قضاوت به معنی حکم کردن و داوری هست. کی میتونه داور باشه؟ کی میتونه قاضی باشه؟ کی میتونه حکم بده؟ قطعاً کسی که بخواد در چنین منصبی بشینه و داوری کنه و حکمی بده، قطعاً باید آگاه باشه و به جوانب و ابعاد مختلف یک قضیه اشراف کامل داشته باشه.
حالا ما وقتی یک نفر که رنگش پریده و گوشه خیابون داره میلرزه رو میبینیم چی فکر میکنیم؟ اولین فکر همیشه اینه که این آدم معتاده و جنس بهش نرسیده و واسه پول مواد داره گدایی میکنه. هر کسی هم از کنارش رد بشه با حالت ترحم بهش نگاه میکنه و سری تکون میده و بدون اینکه کمکی کنه رد میشه.
اما واقعیت چیه؟ شاید یک نفری که آلزایمر داره و از خونه اومده بیرون و نتونسته برگرده خونه. شاید یه نفر که فشارش افتاده یا سرما خورده و حسابی مریضه و اینقدر ضعف داره که نمیتونه بلند بشه. شاید هم یکی باشه که همون لحظه یه خبر بد مثل فوت دختر بچه ۳ سالهاش رو بهش دادن.
ولی ما همیشه به بدترین حالت فکر میکنیم و بدترین قضاوت رو داریم و بدترین حکم رو برای هر کسی صادر میکنیم.
– – –
پینوشت ۱: ما دانای کل نیستیم. قضاوت نکنیم.
پینوشت ۲:قضاوت نکنیم تا قضاوت نشیم.
یک دیدگاه بگذارید