این روزهای پرمشغله
روزهای گذشته، این روزا و روزای آینده روزهای بسیار شلوغ و پربرنامهای واسه من بودند، هستند و خواهند بود. من روزهای شلوغ و پرمشغله رو خیلی دوست دارم. روزای راکد و خلوت ارزش زندگی رو کم میکنن. اینکه آدم بتونه برنامهریزی کنه و از 24 ساعت شبانهروزش در حد 48 ساعت استفاده کنه واقعاً ارزشمنده و هیجان داره. روزهای من چنین شرایطی رو دارن. شروع دوره ارشد دانشگاه در شرایطی که هنوز پروژه کاری به جای خودش باقی هست و همچنین همکاری در کادر اجرایی استارتاپویکند شیراز. شدت شلوغی برنامههام به وضعی هست که در تمام ساعات روز همزمان باید دو یا سه جا باشم که ناچارم طبق اولویت یک برنامه رو شرکت کنم و اطلاعات و نتیجه جلسه یا برنامه دوم رو از کسایی که حضور داشتن بپرسم.
بعضی وقتا عدم حضور باعث میشه در تصمیمات گرفته شده شریک نباشم و تصمیمی گرفته بشه که مسئولیت من رو دو چندان کنه. مثل جلسه دیروز برای پروژه درسی که عدم حضور من باعث شد به عنوان سرگروه انتخاب بشم. درسته که اگر خودم هم تو جلسه بودم مسئولیت رو قبول میکردم اما شاید اون موقع حس اینکه تصمیم رو خودم “داوطلبانه“ گرفتم باعث میشه با استرس کمتری کار کنم. حس اینکه کسی مسئولیتی به عهدهام گذاشته باعث میشه فشار کاری بیشتری رو تجربه کنم.
اصولاً علاقه زیادی به کارهای “داوطلبانه“ دارم. اینکه خودم بخوام یه کاری رو انجام بدم همیشه حس بهتری به من القا میکنه. در همین مورد جملهای به ذهنم رسید:
“ارزش کار “داوطلبانه“ همیشه بیشتر از کار اجباری هست، واسه همینه که درسی که برا نمره خونده بشه بی ارزشه. ارزش تحصیل به فهم و کمالاته”
البته این جمله تعمیم داره به همه مسائل. دیروز در یکی از جلسات، افرادی بودن که میگفتن ما داوطلب کمک هستیم ولی باید بهمون بگین چی کار کنیم. برام سوال بود که گفتن کجا و عمل “داوطلبانه“ کجا. به این فکر میکردم که اصلاً عمل “داوطلبانه“ یعنی چی؟ چه تفاوتی بین مسئولیت واگذارشده و عمل “داوطلبانه” هست که یکی میشه وظیفه یکی میشه همکاری “داوطلبانه“.
یه مثال میزنم: شما توی یک اداره دولتی کار میکنید. یکی از همکاران میخواد بره مرخصی، فرمی رو به جای ایشون امضا میکنید به عنوان تعهد که در طول زمان مرخصی همکارتون شما وظیفه انجام کارهاش رو دارین. این میشه وظیفه و اگر انجامش ندین از طرف مافوق و غیره توبیخ میشین. اما یه زمانی همکارتون واسه نیم ساعت دنبال کار اداری هست و شما به جای ایشون “داوطلبانه” به مراجعهکنندههاش جواب میدین. این کار رو اگه انجام ندین هیچکس نمیپرسه چرا، ولی وجدان خودتون با کار درگیر هست. حس انساندوستی درگیر هست و اگر انجامش بدین حس بهتری نسبت به خودتون خواهید داشت.
حس میکنم مطلبی که نوشتم بیشتر شبیه به پراکندهگویی شد. علتش این هست که در مورد موضوعات مطرح شده و مسائلی که باهاشون برخورد کردم ذهنم هنوز تفکیک و مرتبسازی رو انجام نداده و به شدت در تلاش هستم تا سر و سامانی به این وضعیت بدم. علت نوشتن این مطلب هم همین بود که ذهنم سبک بشه و مسائل رو از هم تفکیک کنم.
خب ادامه صحبت: عمل “داوطلبانه” یعنی اینکه بدون اینکه کاری از من خواسته بشه مسئولیتی رو قبول کنم. قبول مسئولیت فقط باشه گفتن و رفتن نیست. اجرا و اجرا و اجرا اصل اساسی مسئولیتپذیری هست. قول دادن و عمل نکردن یه جورایی شرافت و انسانیت رو زیر سوال میبره. همیشه این رو یادمون باشه که ارزشهای انسانی رو زیر سوال نبریم. وقتی من به صورت “داوطلبانه” مسئولیتی رو قبول میکنم، انگیزه و کنترل اصلی به عهده وجدانم هست و نیازی نیست کسی ازم بپرسه کار رو انجام دادم یا نه چون خودم “داوطلبانه” کار رو قبول کردم.
دنبال شعار دادن نیستم، فقط دوست دارم همه با هم در کنار هم یاد بگیریم که خودجوش بودن و کار “داوطلبانه” با وظیفه خیلی فرق داره. کاری که به شخص محول بشه و گفته بشه این رو انجام بده، “داوطلبانه” نیست، وظیفه است و میشه در قبالش بازخواست و تنبیه بشه.
یک دیدگاه بگذارید