سلام
۹ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷ (۳۰ نوامبر ۲۰۱۸)، از اون بامداد عجیب گذشت. چند روزی بود سرما خورده بودم و میدونستم سرما خوردم، تلاش میکردم خانواده نفهمن. تمام روز آب جوش یا چایی با عسل و لیمو میخوردم که گرفتگی گلوم بهتر بشه و مشخص نشه گلوم چرک کرده. نمیخواستم نگران بشن.
مسیر به فرودگاه رو خیلی تلاش کردم سرفه نکنم. با دو تا ماشین رفتیم فرودگاه و من تو ماشینی بودم که مامان بابام نباشن. فقط و فقط نمیخواستم نگران بشن.
تو فرودگاه هم فقط بدو بدو خدافظی کردم و رفتم و خودم رو رسوندم به بیزنس لانج ماهان و آب جوش عسل لیمو خوردم. دیگه وقتی سوار هواپیما شدم و پیام دادم و گوشی رو خاموش کردم، دیگه سرماخوردگی و گلو درد شدید پیروز شد و تمام مسیر رو فقط سرفه کردم. تو هواپیما هم آب جوش و چایی میگرفتم پشت سر هم که بقیه مسافرها رو از خواب بیدار نکنم.
دیگه وقتی رسیدم هتل، از شدت تب و ضعف بیهوش شدم. یادم نیست چند ساعت خوابیدم. شب فقط در حد شام بیدار شدم و دوباره تا ظهر روز بعد خوابیدم. ظهر روز بعد هم ناهار خوردم و تا ظهر یکشنبه خوابیدم.
یکشنبه دیدم دیگه چارهای ندارم و باید یه کاری کنم. (دکتر رفتن جز کارهایی که میتونم انجام بدم نبود، چون بلد نبودم با بیمه مسافرتیام باید چی کار کنم و تازه وارد شهر شده بودم و هیچجا رو بلد نبودم)
تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که یه رستوران ایرانی پیدا کنم و غذای خوب و مقوی بخورم. از شانس خوبی که داشتم، یه رستوران ایرانی با فاصله خیلی کم از هتلم بود. رفتم اونجا و سوپ و کباب کنجه (چنجه) سفارش دادم. آقای گارسون که فهمید سرما خوردم برام یه معجون ترکیبی از چایی و دارچین و نعنای تازه و لیمو تازه درست کرد و کنار غذا و سوپ هم واسم لیمو و پیاز زیادی آورد. قبلاً هم در یکی از دلنوشتههای مهاجرت به این خاطره اشاره کرده بودم.
این بود خاطره ۲ روز اول من بعد از مهاجرت. که البته مقدمهای بود بر این گذر عمر ۹ ماهه! ۹ ماهی که عجیب و غریب بود، ۹ ماهی که گذشت تا من به اینجا برسم. ۹ ماه پر از چالش که هنوز هم ادامه داره.
دیروز وقتی داشتم متن ۶۰۰مین پست وبلاگ رو مینوشتم، دلم میخواست خیلی چیزا بگم، اما هی یه چیزی بهم نهیب میزد که ننویس تا فردا شه. ننویس که ماهگرد داری! خب ببینم الآن بهم اجازه میده بنویسم یا نه!
راستش هیچوقت فکر نمیکردم مهاجرت اینقدر سخت باشه. البته که میدونستم با بلد نبودن زبان آلمانی قطعاً سختیهام چندین برابر میشه. اما سیستم اداری به شدت پیچیده و کاغذبازی بسیار شدیدی که اینجا وجود داره، واقعاً گاهی آدم رو کلافه میکنه.
مثال میزنم. چند وقت پیش برای یه موضوعی رفتم دکتر، الآن برام ۱۷ صفحه نامه و فرم اومده که باید پر کنم و بفرستم تا تصمیم بگیرن که آیا بیمه من پولش رو میده، بیمه شرکت پولش رو میده یا در نهایت خودم باید پولش رو بدم! ۱۷ صفحه به زبان آلمانی. من همه این ۱۷ صفحه رو اسکن کردم و فرستادم برای مدیر منابع انسانیمون تا بهم کمک کنه. (خدا رو شکر من چنین امکانی رو دارم)
[قبل از اینکه برید تو مقام قضاوت و بگید خب چرا آلمانی یاد نگرفتی، زبان آلمانی اینقدر پیچیدگی داره که ۵ سال هم در حال یادگیری زبان باشی، باز هم برای پر کردن فرمهای پزشکی نمیتونی مثل کسی که زبان مادریاش آلمانیه برخورد کنی]هیچ جا وطن نمیشه که البته من با این جمله مخالفم، روز دوشنبه در موردش مینویسم، به قول خارجیا Stay Tuned
۹ ماه از اون روز گذشت و من حس میکنم خیلی دورتر از این حرفاست. باورم نمیشه فقط ۹ ماه گذشته باشه، حداقل ۳ یا ۴ سال دورتر به نظر میرسه! انگاری که بعد از مهاجرت زمان کش میاد!
راستش فکر نمیکردم ۹ ماه دووم بیارم، فکر میکردم همون ماه اول نهایت ماه دوم برگردم، اما انگاری که یا غرورم خیلی بزرگتر از این حرفاست، یا آرزوهام! هر چیزی که هست، یه چیزی انگار که در وجود من داره تلاش میکنه به آرزوهام برسم. به چیزایی که دوست داشتم داشته باشم.
[قبل از رفتن در مقام قضاوت برای تصور خودتون از خواستههای من، آزادیهای متفاوت غرب خواسته و آرزوی من نبوده، من دلم میخواد روزی جهانگرد بشم و همه دنیا رو ببینم. من آدم ثابت یه جا موندن نیستم. من تو سفر آدم بهتریام، خواسته من از دنیا همینه که بتونم دائم در سفر باشم.]انگار که باز نهیبی از غیب ظاهر میشه که دیگه ننویس! این نوشتهها ارزشی نداره و به درد کسی نمیخوره!
بگذریم پس!
پایان پیام.
سلام
۹ مرداد عزیزم، سلام. خوش اومدی. اینچنین شد که رسیدیم به ماهگرد هشتم مهاجرت! ماهگرد هشتم خروج از وطن! ماهگرد هشتم دوری از همه عزیزان. میدونم طبق روال باید سفرنامه رو تموم میکردم، اما به خاطر این روز عزیز، باید یه تنفس به سفرنامه میدادم تا بنویسم که هشت ماه گذشت.
حکمتش چیه که آدم وقتی دست به قلم (تایپ و کیبورد) میشه، رشته افکارش گاهی بههم میریزه و گاهی کلاً مسیر ذهنی و نوشته تغییر میکنه.
اگه بخوام اعتراف کنم، خودم فکر میکردم حتی یک ماه هم دووم نیارم و حالا شده ۸ ماه! الآن ممکنه ازم بپرسین بگم آره هنوز هم گاهی به اینکه ارزشش رو داشت یا نه فکر میکنم و گاهی دلم میخواد برگردم. این درگیریهای فکری شاید واسه همه باشه، من از فکر بقیه خبر ندارم.
هدف باید اینقدر محکم و شفاف باشه که مواقع اینچنینی آدم رو سرپا نگه داره و نذاره جا بزنه. قبلاً هم گفته بودم، مسائل اقتصادی دلیل خوبی برای مهاجرت نیستن. چون به جایی میرسید که دارایی نقدی و توانایی اعتباری بالایی دارید و اون موقع است که احساس خلأ و کمبودهایی به علت عدم وجود دلیل محکم، آدم رو زمین میزنه.
البته من فقط ۸ ماهه دور شدم، هنوز خیلی زوده در مورد چنین مواردی برم بالای منبر. فقط این رو اضافه کنم که مهاجرت تنهایی با مهاجرت با خانواده خیلی متفاوته. وقتی خانواده دارین اینجا، میزان غمگین شدن شما و فشار دوری به مراتب صد درجه کمتره. حداقل عصر وقتی میاید خونه یکی هست یا منتظر یکی هستین، آخر هفته برنامه مشترک دارید و ….
همونطوری که احتمالاً همه این جمله رو شنیدین: “وقتی مستقر شدی، از ایرانیها دوری کن”. من هم مثل همه این رو شنیدم. من دوری نکردم، سعی کردم ارتباطم رو حفظ کنم، ولی اولین دوستی که پیدا کردم، یهو باهام سرسنگین شد و کلاً دیگه جواب مسجهام رو نداد. دچار این احساس شدم که من رو پس زده (همیشه خودم رو مقصر میدونم) همین باعث شد بینهایت محتاط بشم و از بعد از اون کلاً یک بار تو یک دورهمی ایرانی رفتم.
وقتی دوستایی در ایران داشته باشی که هنوز هم به صورت مجازی برات وقت بذارن و با هم چت کنین، یه وقتایی دیگه دنبال برقراری ارتباط جدید نیستی. حداقل برای من برقراری ارتباط خیلی سخت شده و حس میکنم توی سنی هستم که دیگه توانایی آشنا شدن با آدمهای جدید رو نداشته باشم. (حتی اسم همکارهام رو یادم میره – شاید بیربط باشه یا تحت تاثیر عامل دیگه). وقتایی که دیگه خیلی خسته باشم یا احساس تنهایی کنم، ترجیح میدم طول مکالمه رو با خانواده بیشتر کنم.
این اتفاق بعد از مهاجرت برای همه نمیفته، پس تجربه شخصی من رو تعمیم ندین به کل، شاید برای شما جور دیگری اتفاق بیفتد. این مسئله به روحیه فردی شما و جامعهای هم که بهش وارد میشید بسیار وابسته است.
همونقدری که مهاجرت شیرینه، تجربه تلخ هم داره. من هم از این چرخ گردون مصون نبودم و تلخی روزگار چشیدم. اما آنچنان تلخ نبوده.
فکر میکنم یک متن حدود ۵۰۰ کلمهای برای ماهگرد هشتم کافی باشه.
نهمین ماه مهاجرت سلام
سلام
این نوشته رو باید دیروز مینوشتم، ۹ تیر، ولی امروز نوشتم، ۱۰ تیر، پس شد: ۷ ماه و یک روز!
۷ ماه و یک روز و به عبارتی ۲۱۳ روز از ۹ آذر ۹۷ گذشت. از اون روزی که اومدم که بمونم! اومدم تا قدم تو قسمت بعدی سرنوشتی بذارم که خودم خواستم و خودم ساختم (دست خدا و حمایت همه آدمایی که به نوعی تاثیرگذار بودن رو نمیشه نادیده گرفت).
شاید روزی برسه که خودم نسبت به مسیری که پشت سر گذاشتم، عالمتر بشم و دانش بیشتری پیدا کنم به تمام عواملی که دست به دست هم دادن تا من به یکی از آرزوها / اهدافم برسم.
مهاجرت هم مثل همه بخشهای دیگه زندگی، سختیهای خودش رو داره، مدینه فاضله هم نیست. بحث سنگینی کفه ترازو هست.
البته میتونم اعتراف کنم که هیچی سنگینتر از خانواده نیست که امثال من، به هر دلیلی، دوری ازشون رو انتخاب میکنیم و مجبوریم کلاً تو سنجش، وزنه خانواده رو کنار بذاریم.
بگذریم از این حرفا!
۷ ماه گذشت.
چشم رو هم بذارم، ۷ سال گذشته.
سلام
۶ ماه گذشت، ۶ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷، آخرین لحظههای حضور در وطن به عنوان شهروند گذشت! درسته تا ابد وطن من ایرانه، ولی فعلاً محل زندگی، کسب درآمد و اقامت من کشور دیگهای محسوب میشه.
همه آدمها واسه مهاجرتشون قصه دارن، من هم قصه خودم رو دارم که یه جاهایی بهش اشاره کردم، اما قصه و هدف اصلی، همیشه تو دل آدم میمونه!
شاید من جز اون دسته آدمایی بودم که آرزو دارن تو یه کشور دیگه زندگی کنن، شاید هم نبودم! فقط در ششمین ماهگرد از خروج از وطن و دورتر شدن از ساحل امن (خانواده)، دوست دارم این رو بگم که مهاجرت با همه چالشهایی که من فکرش رو میکردم فرق داشت و داره!
پیش از ورود به هر کشوری، حتی برای سفر، در مورد امور اداری، فرهنگ و اصول اون کشور بیشتر مطالعه کنید و به گروههای تلگرامی و تجربههای شخصی افراد بسنده نکنید. در واقع این رو میتونم دو چندان تاکید کنم که به تجربههای فردی هیچکسی اعتماد نکنید!
توی این ۶ ماه، شاید اگر به اندازه ۶ سال نباشه، ولی به اندازه ۳ سال بزرگتر شدم!
و در آحر:
۶ ماه گذشت!
سلام
این پست به تمامی کشورها و زبانها قابل تعمیمه!
بدون زبان آلمانی، فکر آلمان رو از سرتون بیرون کنین. مگر اینکه “برنامهنویس” باشید. در این صورت هم فقط شانس بیشتر از ۵۰ درصد دارید، شانس صددرصد از آن کسی میشه که زبان آلمانی رو راحت بتونه صحبت کنه و انگلیسی رو هم بلد باشه.
بدون زبان آلمانی، به آلمان مهاجرت نکنید.
چرا؟
جوابش ساده است، زبان رسمی کشور، آلمانیه. تمام کارهای اداری و دولتی شما به زبان آلمانی پیگیری میشه، همه نامهها، قراردادها، هر چیزی که برای شما ارسال میشه به زبان آلمانیه، هر جایی بخواید مراجعه کنید و کاری داشته باشید، آدمها آلمانی زبانن.
تو شهرهای بزرگتر هستن کسایی که انگلیسی باهاتون صحبت کنن، ولی قانون نانوشتهای بین آلمانیها به خصوص تو مراکز اداری وجود داره که وقتی کسی انگلیسی حرف میزنه، راهش ندین. این اتفاق برای من افتاده! تو یه سازمان اداری آلمان، به علت اینکه انگلیسی حرف میزدم راهم ندادن و گفتن حق نداری انگلیسی حرف بزنی! با اعتراض رو بخش شکایت سایت شون یه جلسه برام گذاشتن که عذرخواهی کنن و وقت ملاقات دیگه ای بهم دادن، در نهایت هم قرار ملاقاتم رو کنسل کردن چون بهشون ایمیل دادم که من انگلیسی زبانم و لطفاً کارمند انگلیسی زبان به من اختصاص بدین. به همین سادگی! تو جلسه عذرخواهی هم چندین بار به من گفتن تو سازمان ما کسی حق نداره انگلیسی حرف بزنه! قانون نانوشتهای که اصلاً وجود نداره ولی میتونن! کشورشونه!
در هر صورت اگر میخواید همه درآمدتون رو برای مترجم خرج کنین، بدون زبان آلمانی بیاید آلمان. یادتون باشه کسایی که باهاشون دوست میشید، همیشه فرصت ندارن همراه شما بیان برای کارهای اداری.
در نهایت، حتی اگر برای هیچ کاری هم زبان آلمانی نیاز نداشته باشید، گرفتن اقامت دائم (۲۱ ماه) و در نهایت گرفتن پاسپورت آلمانی، مدرک زبان آلمانی اجباریه.
در نهایت اینکه، بالاخره یه جایی ندونستن زبان آلمانی کار دستتون میده.
در نهایت اینکه بالاخره با دونستن زبان آلمانی، تو سازمانها، به خصوص واسه تمدید اقامت و مشابه، زبان آلمانی خیلی بهتون کمک میکنه.
در نهایت اینکه ۱۰۰% آدما آلمانی زبانن، راحتتر میتونین ارتباط برقرار کنین.
در نهایت اینکه، زبان رسمی کشور آلمانیه!
– – –
بدون زبان فرانسه، نرید فرانسه
بدون زبان آفریقای جنوبی، نرید آفریقای جنوبی
بدون زبان چینی، نرید چین
– – –
پینوشت ۱: آدمهای زیادی اینجا حداقل تو برلین هستن که بدون آلمانی دارن زندگی میکنن، اما، در نهایت دونستن زبان آلمانی به نفع شماست.
پینوشت ۲: یادگیری زبان آلمانی در ایران به مراتب کم هزینه تره.
پینوشت ۳: حداقل تا سطح B1 زبان آلمانی رو یاد بگیرید.
پینوشت ۴: این یادگیری زبان برای کسی خوبه که قصد اقامت دائم و زندگی همیشگی در آلمان داشته باشه، اگر صرفاً برای مدت کوتاهی قصد اقامت در آلمان رو دارید، خب میتونین با زبان انگلیسی زندگی کنین دیگه.
امروز ۹ فروردینه و دقیقاً ۴ ماه شد که از ساحل امن خارج شدم. از مهاجرت کهکشانی شهر به شهر، به مهاجرت کهکشانی کشور به کشور رو آوردم.
مهاجرت من شاید یکی از عجیبترین مهاجرتها محسوب بشه، چون با اعتماد به نفس کامل، با زبان انگلیسی، اومدم کشوری که زبان رسمیاش انگلیسی نیست. گاهی البته احساس پشیمونی میکنم ولی خب، برلین و آلمانیا اونقدر مهموننوازن که نمیذارن غم غربت بیاد سراغت.
البته خیلی زوده بخوام از غربت بگم. خیلی هم زوده. من هنوز آنچنان دوری حس نکردم. تقریباً هر روز با خانواده تماس ویدیویی دارم، با دوستای ایرانم هنوز در ارتباطم. وقتای آزادم رو با ایونت و جلسههای استارتاپی پر کردم و هیچ فرصتی برای دلتنگی نداشتم انگار هنوز.
اطرافیانم تو آلمان، از دوست و همکار گرفته تا رستوران و دنر فروشی محل، همه و همه طوری مهربون بودن که :
It feels like home actually
من بعد از مهاجرت از شیراز به تهران، یه مدت کوتاهی، برام زمان برد تا حس کنم تهران خونه جدیدمه و این تجربه در مورد آلمان کاملاً عجیبه، چه اوایل که دوسلدورف بودم و چه بعد که اومدم برلین و خونه (اتاق) خودم و تجربه زندگی با یک خانواده آلمانی.
هر جایی سختیهای خودش رو هم داره، مثل پروسه ثبت آدرس، پروسه تمدید اقامت و شاید چیزای دیگه که من تا امروز باهاش رو به رو نشدم.
برای پروسه گرفتن اقامت آلمان، یک مجموعه نوشته رو شروع کردم که زمانی که تموم بشه، سعی میکنم در مورد نکتههای بعد از ورود به آلمان بنویسم.
این پست میبایست دلنوشتهای باشد از حس و حال من در چهارمین ماهگرد خروج از کشور. از اون لحظه که مهر خروج رو توی فرودگاه زدم و مامور بخش بهم سفر بخیر گفت، سفر بخیری با کلی جامانده در ایران، خانواده، دوستان، عزیزان.
من هزار بار هم به عقب برگردم، باز همین مسیر رو انتخاب میکنم که برای من بهترین مسیر بود.
Despite all the cultural differences and also language differences, here is where I wanna live and grow old
یک نکتهای که من تو این ۴ ماه یاد گرفتم. من هم قبلاً فکر میکردم وقتی کسی خارج از کشور زندگی میکنه و به فرض برای سفر میاد یا تماس تلفنی داریم و خیلی کلمات انگلیسی به کار میبره یا میپرسه فولان کلمه به فارسی چی میشد، فکر میکردم کلاس میذاره یا همون تفکرات رایج در جامعه.
ولی تجربه خودم دقیقاً همینه. مدت طولانی از روز رو انگلیسی حرف میزنم، بقیه روز رو تلاش میکنم آلمانی یاد بگیرم و به جز تماس با خانواده و دوستا که حرفای عادی روزانه است، هیچ تعامل فارسی زبانی ندارم، مگه اینکه دوستی یا همکاری بپرسه به فارسی به این کلمه چی میگین؟ که خیلی هم زیادن، براشون جذابه کلمات کلیدی یک زبان دیگه رو یاد بگیرن.
شما مکالمه روزمره رو فراموش نمیکنین، امان از روزی که بخواید یه کلمه که نهایت سالی یک بار تو فارسی به کار میبردین رو بگین. واقعاً گاهی فراموشی سراغ آدم میاد.
و البته تجربه بعدی مربوط به خودمه، حداقل برای من اینطوریه، شاید افراد دیگه هم تجربه مشابه داشته باشن. من با زبان انگلیسی حرف زدن حال و روحیه بهتری دارم. وقتی انگلیسی حرف میزنم اعتماد به نفسم بیشتر میشه و راحتتر میتونم احساسات و نظراتم رو بیان کنم.
And it was always like that for me, at least past few years
شاید علتش اینه که خیلی زیاد سریال انگلیسی زبان دیدم، که به مرور که دارم به سمت رادیو، آهنگ و فیلمای آلمانی زبان میرم، شاید همه چیز به زبان آلمانی تغییر کنه.
– – –
پینوشت ۱: این نوشته، دلنوشتهای بود از مهاجرت کهکشانی، از حس و حال این روزام، از اینکه چقدر خوشحالم و چقدر آرامش دارم. همون آرامشی که همه عمرم دنبالش بودم. فقط حیف که این آرامش رو تو وطن خودم، محل تولدم و کنار عزیزانم نتونستم پیدا کنم.
پینوشت ۲: تقریباً در اکثر مواقع، اولین حدس از ملیت من، ترک هستش، هیچکسی ایرانی بودن من رو حدس نمیزنه و این عجیبترین تجربه منه. البته وقتی میگم ایرانی هستم، اکثراً ذوق میکنن و یکی دو کلمه فارسی میگن.
سلام
خودم هم فکر نمیکردم این مجموعه نوشته به قسمت هشتم برسه. فکر میکردم نهایت با سه قسمت تموم بشه. اما خب، رسیدیم به قسمت هشتم:
همونطور که یادتون میاد، چکلیست سفارت رو به صورت خلاصه نوشته بودم:
۱- فرم درخواست
۲- عکس گذرنامهای
۳- مدارک تحصیلی ایران
۴- تاییدیه اعتبار مدرک تحصیلی در آلمان
۵- مدرک محل اقامت پس از ورود به آلمان
۶- گواهی مبنی بر معلومات زبان آلمانی یا انگلیسی
۷- مدارک مربوط به سوابق کاری و فعالیتهای شغلی
۸- رزومه
۹- انگیزهنامه
۱۰- تمکن مالی
۱۱- شناسنامه
۱۲- گذرنامه معتبر
۱۳- بیمه مسافرتی
توی این پست، گزینههای ۶ و ۱۰ و ۱۱ و ۱۲ و ۱۳ رو میذاریم روی میز (باید کاما میذاشتم، ولی ترتیب رو میریخت به هم، به بزرگواری خودتون ببخشید/ببخشایید).
مطابق رسم و چارچوب پستهای قبلی، متن مربوطه در چکلیست سفارت رو هم اینجا کپی (کاپی) میکنم.
گواهی مبنی بر معلومات زبان آلمانی یا انگلیسی
در صورت وجودمدارکی دال بر تمکن مالی جهت تأمین هزینه های کل مدت اقامت
گواهی بانکی مبنی بر موجودی حداقل معادل ۴۳۲۰ یورو در حساب بانکی خودتان در ایران (در روادید شما قید خواهد شد که این مبلغ می بایست در زمان ورود به آلمان همراه شما باشد و می بایست در آلمان یک حساب بانکی بلوکه (Sperrkonto) باز کنید.
و یا تعهدنامه (دعوتنامه رسمی – Verpflichtungserklärung ) مطابق مواد ۶۶ و ۶۸ قانون اقامت آلمان
(قدیمیتر از ۶ ماه نباشد؛ هدف از اقامت: جستجو برای کار: توان مالی تعهددهنده (دعوتکننده) میبایست اثبات و تایید شده باشد!)شناسنامه
برای دسته اول مدارک می بایست ترجمه آلمانی و یا انگلیسی تأیید شده توسط سفارت )تأیید شده توسط سفارت آلمان؛ اطلاعات مربوطه را اینجا خواهید یافت( ارائه گردند. برای دسته دوم مدارک، کپی ساده کفایت می کند. نیازی به ارائه اصل شناسنامه نمی باشد.گذرنامه معتبر
حاوی امضاء به همراه دو کپی بر روی کاغذ A4 از صفحات ۲ و ۳ گذرنامهگواهی بیمه درمانی مسافرتی معتبر (زمان ارائه روادید)
گواهی مبنی بر اعتبار پس از ورود به آلمان (به عنوان مثال کارت بیمه درمانی آلمان) و یا بیمه درمانی مسافرتی (دارای ۱۸۰ روز اعتبار؛ ورود مکرر؛ محدوده اعتبار: شنگن؛ سقف پوشش: حداقل ۳۰۰۰۰ یورو).
گواهی مبنی بر معلومات زبان آلمانی یا انگلیسی
خب، از همین متن بالا که تو چکلیست سفارت نوشته شده، همه چیز مشخصه، در صورت وجود! در صورت وجود! در صورت وجود! معنیاش چیه؟ دانش زبان مهمه، نه مدرک زبان، روز مصاحبه سفارت، به زبانی که ادعا کردین بلدین، با همون زبان با شما مصاحبه میکنن.
در مورد زبان بزرگترین سوال اینه: با چه زبانی وارد شیم. آلمانی. شاید بچههای رشته کامپیوتر و IT البته اون دسته که کار برنامهنویسی میکنن با زبان انگلیسی بتونن کار پیدا کنن، پس بهتره آلمانی رو یاد بگیرید و شاید بهتر باشه چند زبانه باشید. شانس بیشتری دارید.
پس به این جمله که بچههای کامپیوتر و IT میتونن با زبان انگلیسی ویزا بگیرن توجه داشته باشید ولی تاکید نداشته باشید. در نهایت دونستن زبان آلمانی، شانس کاریابی رو چند برابر میکنه و زندگی و کارهای اداری رو سادهتر. پس اگر رشته شما کامپیوتر و IT هستش و برنامهنویس و انگلیسی زبانید، به زبان آلمانی هم توجه داشته باشید که یادگیری زبان آلمانی در ایران به مراتب به صرفهتره.
حالا چطوری بفهمیم با رشته ما به چه زبانی نیاز دارن؟ آگهیهای شغلی رو ببینید. یه وقتی یه شغلی پیدا کردین که زبان اسپانیایی و فرانسوی هم خواستن تعجب نکنین. بر اساس هر رشته و مدرک و تخصص، میشه جواب متفاوت پیدا کرد، که انگلیسی زبان باشیم یا آلمانی زبان. ۹۹% مواقع جواب آلمانی زبانه، یک ۱% هم وجود داره که باز بهتره در کنار انگلیسی زبان آلمانی هم بلد باشه.
تمکن مالی
در این مورد روایات زیادی وجود داره، یکی میگه حساب ارزی باز کنیم، یکی میگه حساب ارزی باز کنیم موقع برداشت با نرخ دولتی بهمون ریال میدن و ….
نظر شخصی من اینه روزه شکدار نگیریم دیگه. شما یک تمکن مالی نیاز دارید که دارایی نقدی شما رو بر حسب ۴۳۲۰ یورو (بر اساس نرخ یورو روز) نشون بده. این تمکن رو روز قبل از وقت مصاحبه میتونین بگیرین یا کمی زودتر. (اعتبار تمکن مالی یک ماهه است). هر چی تاریخی که تمکن گرفتین نزدیکتر باشه به روز مصاحبه بهتره. مثلاً اگر یورو ۱۵ هزار تومان باشه، شما تمکن مالی حدود ۶۵ میلیون بایستی ارائه بدین.
در نظر داشته باشید که امکان داره سفارت مجدد از شما تمکن رو برای روز دریافت ویزا بخواد. چون هر تمکن مالی ۱ ماه اعتبار داره و چیز عجیبی نیست.
اگر هم در طول مدت ویزا، کسی میزبان شماست و هزینههای شما رو هم متعهد شده، باید دعوتنامه رسمی ارائه بدین.
شناسنامه
شناسنامه رو ترجمه کنید و بعدش باید به تایید سفارت برسه. که این هم خودش یه پروسهای داره که قبلاً در موردش در قسمت چهارم نوشتم.
گذرنامه معتبر
توضیح که لازم نداره؟ داره؟ البته کپی از صفحات ۲ و ۳ که حاوی اطلاعات فردی شماست، فراموش نشه.
بیمه مسافرتی
یه بیمه مسافرتی به مدت ۶ ماهه چند بار ورود، ظاهراً سفارت بیمه ملت رو قبول نمیکنه، و البته این مورد مربوط به روز مصاحبه نیست و مربوط به روز دریافت ویزاست.
– – –
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت اول
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت دوم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت سوم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت چهارم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت پنجم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت ششم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت هفتم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت هشتم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت نهم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت دهم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت یازدهم
آلمان – ویزای جستجوی کار – قسمت دوازدهم
آلمان – اقامت بلند مدت – بلوکارت
آلمان – اقامت بلند مدت – مصاحبه سفارت
– – –
پینوشت: مطمئنم تا امروز متوجه شدین من چقدر روی چکلیست سفارت تاکید دارم. چرا؟ چون قابل تکیهترین و به قول خارجیا Reliable ترین منبع و مرجع برای شما همین چک لیسته. چرا؟ چون شما میخواید برید سفارت آلمان، پس سفارت آلمان مدارکی که از شما میخواد رو منتشر کرده و اگر مدرک جدیدی بخواد یا چکلیست تغییری کنه، اطلاعیه میده و فایل جدید رو روی سایتش میذاره. پس سایت سفارت آلمان و چکلیست سفارت بهترین مرجع برای همه ماست.
دو ماه از روزی که از وطن و ساحل امن خارج شدم گذشت. ۹ آذر ۹۷، روز عجیبی بود و امروز، دو ماه از اون روز گذشته!
دو ماهی که هر روزش یک چالش جدید بود و یادگیری
دو ماهی که هر روزش یک مسئله جدید بود و یادگیری
دو ماهی که هر روزش یک خوشی جدید بود و یادگیری
دو ماهی که …..
هنوز خیلی زوده بخوام تجربه مهاجرت بنویسم انگار، هنوز مسائل زیادی رو باید یاد بگیرم. فقط دوست داشتم حالا که این ماهگرد رسیده، بخشی از حسی که دارم رو بنویسم تا به یادگار بمونه.
دستهبندیهای ویژه
نوشتههای تازه
دستهها
- آن روی مهاجرت (۱۰۶)
- چالشهای مهاجرت (۱۰)
- زندگی در آلمان (۱۴)
- کاریابی (۶)
- گاهشمار مهاجرت (۲۷)
- ماهگردها (۲۱)
- مهاجرت به آلمان (۲۵)
- مهاجرت کهکشانی (۱۹)
- یادگیری زبان (۲)
- دل نوشته ها (۳۰۷)
- آشپزی (۴)
- اندوهنامهها (۷)
- چالش – ۳۰ روز وبلاگنویسی (۶)
- داستاننویسی (۲)
- نوشتن (۸)
- سفرنامه (۴۷)
- رستوران (۶)
- علم و فناوری (۱۳۰)
- اپلیکیشن (۹)
- بازاریابی (۵)
- شبکه های اجتماعی (۲)
- پژوهش (۲)
- دنیای استارتاپها (۲۵)
- استارتاپ گرایند (۱)
- استارتاپویکند (۱۵)
- ماشین استارتاپ ناب (۷)
- کارگاه تخصصی (۲)
- معرفی سایت (۵۰)
- نرم افزار (۱۸)
- همایش (۳)
- کتاب و کتابخوانی (۵)
- گردشگری (۴۳)
- شیراز (۲۸)
- مطالب عمومی (۶۵)
- سلامت (۱۶)
- شکواییهها (۲)
- هنری (۱۲۴)
بایگانی
- آذر ۱۴۰۲ (۱)
- مهر ۱۴۰۲ (۱)
- شهریور ۱۴۰۲ (۱)
- دی ۱۴۰۱ (۲)
- آذر ۱۴۰۱ (۱)
- شهریور ۱۴۰۱ (۱)
- تیر ۱۴۰۱ (۳)
- خرداد ۱۴۰۱ (۳)
- اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
- دی ۱۴۰۰ (۳)
- آذر ۱۴۰۰ (۲)
- مهر ۱۴۰۰ (۳)
- تیر ۱۴۰۰ (۱)
- فروردین ۱۴۰۰ (۱)
- اسفند ۱۳۹۹ (۱)