روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d9%85%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86

محبت اینجا! محبت آنجا! محبت همه جا!

دل نوشته ها
۱۶ تیر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Kindness

سلام

روز یکشنبه تون بخیر، یکشنبه این نقطه از دنیا که خب تعطیلات آخر هفته است.

این نوشته همونقدری که میتونه تو دسته بندی سفرنامه، گردشگری یا حتی مهاجرت قرار بگیره، ولی بیشتر از همه دلنوشته است.

اول از همه: آسمون همه جا یه رنگه، با برداشت مثبت البته، مهربونی، نگرانی، پیگیری، توجه نشون دادن، محبت کردن، معاشرت و شادی. همه این خوبی ها همه جا شبیه همه.

خاطره اول:

جمعه برای سفر کاری اومدم ساربروکن، شرکت برای مدت اقامتم بهم آپارتمان داد و چون اولین بار بود میومدم این شهر، همکارم منو برد آپارتمان و بعدش هم خرید. تا هم مسیرها رو یاد بگیرم و ایستگاه های اتوبوس و فروشگاه و غیره.

چون گفته بودم میخوام برم پاریس، همکارم ازم عذرخواهی کرد که نمیتونه بیاد دنبالم و من رو برسونه ایستگاه اتوبوس. به جاش برام تاکسی گرفت (چون آلمانی ام ضعیفه، به شرکت تاکسی گفت اگه میتونن راننده انگلیسی زبان بفرستن) و بعدش هم پیام داد تا مطمئن بشه سر وقت رسیدم ایستگاه یا نه.

خاطره دوم:

شنبه صبح خیلی زود رسیدم پاریس، با اینکه آدرس خونه دوستم رو داشتم و سال گذشته هم رفته بودم خونه اش و مسیر رو بلد بودم، از روز قبل هماهنگ کرده بود که کدوم ایستگاه مترو بیام و میاد دنبالم. با اینکه میتونست بیشتر بخوابه و نیاد.

جدا از مهمون نوازی اش و پذیرایی عالی اش، اینکه اینقدر احساس راحتی به من میداد که من نه احساس مهمون بودن داشتم نه اضافی بودن. خانواده دوستم اصالتا مراکشی هستن و روحیه شون از نظر صمیمیت و مهمون نوازی خیلی شبیه ما ایرانی هاست.

امروز هم که میخواستم بیام ایستگاه اتوبوس که برگردم، واسم ناهار، شیرینی، میوه و آب گذاشت. مثل مامان ها، مثل خودمون [قلب قلب قلب] و در نهایت هم مجدد تا ایستگاه مترو باهام اومد.

خاطره سوم:

علت سفر پاریس تولد دوست مشترکمون بود، توی تولد همه فرانسوی زبان بودن، ولی چون دوستم به همه میگفت من انگلیسی زبانم، جایی که من بودم انگلیسی حرف میزدن. و چون توی جمع شون جدید بودم، همشون بهم توجه نشون میدادن و حواسشون بود تنها نباشم. تا میفهمیدن ایرانی ام، به ایران و فرهنگ غنی ایران ابراز علاقه میکردن و اکثراً هم حداقل یه جمله فارسی بلد بودن. (حال شما خوبه؟ و خوش آمدی)

این خاطره‌ها رو تعریف کردم که بگم، صمیمیت، نگرانی، پیگیری و محبت کردن، همه جا تو هر کشوری شبیه همه.

حداقل تو شهرهایی که من دیدم، مثل پاریس و برلین، که مهاجرپذیرن یا به هر دلیل دیگه، آدم‌های با ملیت‌های متفاوت زندگی می‌کنن، دیگه اینکه اهل کجایی یا کجایی هستی مهم نیست. همه با یه فرهنگ دوستانه پر از محبت با هدف شاد بودن، دور هم جمع میشن و سعی میکنن به کناری‌شون هم خوش بگذره و این موج همینطوری پخش می‌شه.

محبت همه جا هست، تا وقتی که از کشور خارج نشده بودم، من هم فکر می‌کردم غربی‌ها روحیه سردی دارن و محبت نمی‌کنن و کلا یه فاز دیگه دارن. اما تا جایی رو با چشم خودمون ندیدیم و اونجا زندگی نکردیم، به شنیده ها بسنده نکنیم. محبت و صمیمیت همه جا هست.

– – –

پی‌نوشت: این متن رو تو اتوبوس در حال برگشت از پاریس نوشتم. خودم خیلی دوسش ندارم که به خستگی راه خودم رو می‌بخشم.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول

سفرنامه
۹ شهریور ۱۳۹۷ بدون دیدگاه

post388-0

از آلمان، شهر فرانکفورت با قطار به سمت سوئیس و شهر بازل حرکت کردم. با دوستم قرار گذاشته بودم که ایستگاه قطار بیان دنبالم. دوستی که میگم رو از طریق سایت couchsurfing با هم آشنا شده بودیم و اردیبهشت ۹۶، چند روزی رو در شیراز مهمان ما بودن و اینقدر مهربون بودن که با هم بیشتر از دوست و حتی خانواده شدیم.

شهر بازل، شهر مرزی فرانسه و آلمان و سوئیس هست و تقریباً بزرگترین ایستگاه قطار اون محدوده رو داره و نزدیک‌ترین ایستگاه قطاری که من میتونستم بهش برم و نزدیک به شهر Saint Louis یا سن‌وی که خونه دوستم اونجا بود. که البته این شهر تو فرانسه است.

به همین راحتی، در عرض کمتر از یک ساعت، سه تا کشور رو رد شدم. آلمان، سوئیس و فرانسه! از اونجایی‌که خط موبایلم رومینگ بود، هر لحظه اسمس اپراتور اون کشور برام میومد تا هزینه‌هام رو بدونم و تو دو روز اول که بین این سه تا کشور بودم، فکر کنم همراه اول هم قاطی کرد از بس اسمس رومینگ و تغییر اپراتور برام فرستاد.

با ورود به خونه دوستم که اصالتاً مراکشی بودن، یه پذیرایی و مهمان‌نوازی خیلی خیلی گرم داشتم. با عصرونه بسیار خوشمزه شروع شد و وقتی خواستم برای جمع کردن میز کمک کنم، مادرش گفتن اومدی تفریح و گردش، پاشید برید بیرون.

خوراکی‌های خوشمزه، شیرینی و کیک‌ها رو هم مادر دوستم درست کرده بودن که همگی شیرینی‌جات مراکشی هستن.

قبل از بیرون رفتن، سوغاتی‌هایی که از ایران گرفته بودم رو بهشون دادم، من برای سوغاتی، حلوای مسقطی لاری، مویز، نبات، زعفران، آجیل، خرما و اینجور چیزا برده بودم، واقعاً نمی‌دونستم چی ببرم که خودشون بهترش رو نداشته باشن. برای دوستم که هم مسلمونه، روسری هدیه گرفته بودم و کیف گلیمی. یک دستبند هم که خودم بافته بودم و یک گیره روسری که خواهر هنرمندم درست کرده بود.

وقتی جایی مهمان هستید، سعی کنید مهمان‌های خوبی باشید. بالاخره من نماینده‌ای بودم از ایران، بین یک خانواده مراکشی که حدود ۴۰ سال بود ساکن فرانسه هستند. باید طوری رفتار می‌کردم شایسته ایران و کشورم. همونطور که وقتی دوستانم تو ایران مهمان ما بودن می‌خواستیم مهمان‌نوازی اصیل ایرانی رو ببینن، حالا باید مهمان خوبی براشون می‌بودم.

پدر مادر دوستم به زبان عربی صحبت می‌کردن و دوستم ترجمه می‌کرد حرفامون رو برای هم‌دیگه، فقط لبخند زبان واحدمون بود 🙂 در نهایت هم من چند کلمه صبح بخیر شب بخیر رو به عربی یاد گرفتم، سلام علیکم که بین ما و اونها مشترک بود و اونها هم احوالپرسی رو به فارسی یاد گرفتن (خوبی؟ خوبم)

post388-1

کمی تو شهر Saint Louis یا همون سن‌وی به بیان خودشون چرخیدیم و بعدش با رد شدن از رود راین رفتیم آلمان و رو یه تپه‌های خیلی قشنگ که می‌شد سه تا کشور رو در یک قاب دید.

تو عکسی که در بالا می‌بینید، بعد از تپه اول آلمان، بعد از رود راین، سمت راست می‌شه فرانسه و سمت چپ می‌شه سوئیس.

این تپه‌ها اینقدر قشنگ و آرامش‌بخش بودن، دوستم می‌گفت هر وقت دوست داره تنها باشه و فکر کنه میاد اینجا و واقعاً سکوت و آرامش بی‌نظیری داشت.

تا قبل از اینکه من برسم اروپا، هوا خیلی گرم بوده و همون روز بارون خیلی خوبی اومده بود که دوستم می‌گفت خیلی خوب شد که هوا اینقدر بهتر شده.

از تپه‌ها برگشتیم سمت فرانسه، از شهر Huningue رد شدیم که به شهر سن‌وی چسبیده، مثل شهرهای شمال ایران. توی یه پارک قشنگ که یه رودخونه کوچیک وسطش بود قدم زدیم، قایقرانا داشتن تمرین قایق سواری می‌کردن و واقعاً جالب و لذت‌بخش بود که اینقدر خوب از تمام منابع شهرشون استفاده می‌کنن.

post388-2

این عکس‌ها حدود ساعت ۹ شب گرفته شده و خب هنوز روزه! خورشید حدود ساعت ۹ و نیم غروب می‌کرد. بعد از گشت و گذار، برگشتیم خونه و مادر دوستم سبزی پلو و کوفته درست کرده بودن، سبزی‌پلو با ادویه مراکشی بود که به شدت خوشمزه بود، کوفته هم شبیه به کباب ماهیتابه‌ای ما بود که همونطور که مشخصه، هیچ عکسی از این شام خوشمزه در دست نیست.

بعد از شام هم دیگه من هیچی یادم نیست، به گفته دوستم در حالی که داشتم باهاش حرف می‌زدم، از خستگی زیاد خوابم برده. البته خب بی‌خوابی شب قبل، ۲٫۵ ساعت عقب بودن ساعت زمانی آلمان و فرانسه نسبت به ایران هم بی‌تاثیر نبود. جت‌لگ شدن رو تقریباً واسه اولین بار تجربه می‌کردم و فکر نمی‌کردم با ۲٫۵ ساعت اختلاف زمانی برام اتفاق بیفته.

تمام این لحظات ۱۷ مرداد ۱۳۹۷، یک روز پیش از پایان ۳۰ سالگی، برای من خاطره شد. شاید هیچ‌وقت احساس این لحظاتم تو هیچ کلمه و جمله‌ای نگنجه، تمام تلاشم، تمام اتفاقاتی که تا رسیدن به این لحظه افتاد، همه و همه تا ابد تو قلبم حک شده.

اگه دوست دارید کاری تو زندگی انجام بدین، براش تلاش کنین، دوست دارین جهانگرد بشین، سفر برید، حتی شده سفر رو با رفتن به اطراف شهر خودتون شروع کنید. گرچه من سفرهای ساده و دست یافتنی‌تر رو دوست ندارم، همیشه دنبال هدف‌های دورتر مثل اروپا بودم. روح من یه جایی بین ایران و اروپا سرگردانه، نه متعلق به اینجام نه اونجا. فقط و فقط تو سفر به آرامش می‌رسه روحم.

– – –

پی‌نوشت: چی دوست دارین از سفر بدونین؟ هر سوالی دارین بپرسین.

– – –

سفرنامه اروپا – قسمت اول – مقدمات سفر

سفرنامه اروپا – قسمت دوم – پرواز رفت

سفرنامه اروپا – قسمت سوم – خاک غریب

سفرنامه اروپا – قسمت چهارم – روز اول

سفرنامه اروپا – قسمت پنجم – روز دوم صبح تا ظهر

سفرنامه اروپا – قسمت ششم – روز دوم بعدازظهر تا شب

سفرنامه اروپا – قسمت هفتم – روز سوم

سفرنامه اروپا – قسمت هشتم – روز چهارم صبح تا ظهر

سفرنامه اروپا – قسمت نهم – روز چهارم بعدازظهر تا شب

سفرنامه اروپا – قسمت دهم – روز پنجم

سفرنامه اروپا – قسمت یازدهم – روز ششم – صبح تا بعدازظهر

سفرنامه اروپا – قسمت دوازدهم – روز ششم – بعدازظهر تا شب

سفرنامه اروپا – قسمت ۱۲+۱ یا قسمت آخر – روز هفتم

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • چالش های مهاجرت از بعد عاطفی یا غم غربت به روایت ساده
  • مجموعه ای از کلاف های سردرگم!
  • خلاصه ای از لایو مهاجرت با کانال Tech Immigrants
  • خلاصه‎ای از لایو مهاجرت با دکتر بادروح
  • امتیاز، برتری یا به قول خارجی‎ها privilege

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۱)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۴)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۸)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۳)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • تیر ۱۴۰۱ (۱)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)
  • مهر ۱۳۹۹ (۱)
  • شهریور ۱۳۹۹ (۱)
  • مرداد ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن