روزنوشت
روزنوشت
برچسب مرور
%d8%a2%d9%84%d9%85%d8%a7%d9%86

سفرنامه درسدن – قسمت سوم

سفرنامه
۱ مهر ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Dresden

سلام

در ادامه مسیر این سفر یک روزه، از Simultankirche Sankt Martin در امتداد خیابون königsbrücker به سمت جنوب (کمی غرب) حرکت کردیم، تو این مسیر می‌شد خونه‌هایی شبیه به خونه‌های توی زاربروکن دید. خونه‌هایی که بعد از خراب شدن شهرها در حین جنگ جهانی، خیلی سریع با نقشه مشابه و نمای مشابه ساخته شده بود. (این برداشت من بود)

ساختمون Theater Ruin St. Pauli رو از دور دیدیم و فکر نمی‌کردم قدمت تاریخی چندانی داشته باشه، چون توی لیستم نبود، ایشالا که در سفر بعدی به این محل هم برم.

قبل از اینکه به مقصد بعدی برنامه برسیم، توی مسیر هر محل جذابی می‌دیدیم رو توی نقشه چک می‌کردم که آیا تاریخی و جاذبه گردشگری محسوب می‌شه یا نه.

مثل Artesischer Brunnen که شباهت کمی به حافظیه شیراز داشت.

Artesischer Brunnen

برای من گردشگری فقط دیدن جاذبه‌ها نیست، قدم زدن تو دل شهر، دیدن محیط زندگی آدم‌های دیگه، روزمرگی‌های متفاوت و دیدن همین حوض و آب‌نما و جاهای بی‌اسم و نشون متفاوته. حتی زنده کردن خاطرات با پیدا کردن شباهت. مثل:

  • شباهت برج تلویزیون برلین به برج میلاد
  • شباهت Artesischer Brunnen درسدن به حافظیه
  • شباهت Stille Wasser und Stürmische Wogen به میدان اطلسی شیراز

مقصد بعدی Golden Rider بود، اما در بین راه، هر جاذبه دیگه‌ای هم بود سر زدیم. به جز موزه و گالری هنری البته. یکی از جاهایی که دیدیم Dreikönigskirche – House of the Church Dresden بود، کلیسای سه پادشاه (ترجمه لغت آلمانی). البته در کلیسا بسته بود و نشد داخل بریم. نمی‌دونم شاید چون سر ساعت ۱۲ رسیدیم اونجا و ناقوس کلیسا به صدا در اومده بود، شاید مراسم خاصی داشتن در اون ساعت.

عکس این کلیسا رو می‌تونین علاوه بر جستجو در گوگل، در هایلایت اینستاگرام من هم ببینید.

Hauptstraße

بعد از گذشتن از مسیر Hauptstraße به Golden Rider رسیدیم. این مجسمه طلایی بسیار زیبا، از نظر موقعیت مکانی در ضلع شمالی پل آگوستوس قرار داره. در مورد این پل در ادامه (شاید هم پست بعدی) می‌گم. این مجسمه در ابتدای Hauptstraße که بلوار پیاده‌روی اصلی محله Neustadt هستش (است یا می‌باشد) قرار داره.

این خیابون Hauptstraße به صورت عجیبی من رو یاد بلوار de Clichy که Moulin Rouge در اونجا قرار داره می‌انداخت.

خب این مجسمه، مجسمه آگوستوس قویه که شبیه به امپراطور رومی لباس بر تن داره. آگوستوس قوی، یکی از مهم‌ترین حکمرانان زاکسن‌ها بوده و تعداد زیادی از جاذبه‌های گردشگری که در درسدن می‌بینیم، در دوره حکومت آگوستوس ساخته شدن.

در مدت حکومت آگوستوس قوی، درسدن به یک مرکز فرهنگی بسیار قوی تبدیل شد و لقب فلورانس الب (یا البه – رود جاری در درسدن) رو از آن خودش کرد.

این مجسمه سال ۱۷۳۴ ساخته شده. عکسش رو علاوه بر جستجو در گوگل، می‌تونید در هایلایت اینستاگرام من هم ببینید.

بعد از سوار طلایی، کمی به سمت غرب رفتیم تا به کاخ ژاپنی برسیم. داخل کاخ موزه است که از بازدیدش صرف نظر کردیم و به گشت و گذار در محوطه و باغ این کاخ پرداختیم (خیلی ادبی شد، خودتون صمیمی بخونیدش)

از اونجایی که عکس کاخ و محوطه‌اش رو می‌تونید با جستجو در گوگل یا هر موتور جستجوی دیگه ببینید، ترجیح می‌دم این عکس رو براتون بذارم:

Japanisches Palais

به عنوان آدمی که OCD داره، دیدن درختایی این‌چنین مرتب و صاف باعث ایجاد هیجان شدید شد. مثل باغ لوکزامبورگ در پاریس.

بعد از این به سمت پل Augustus رفتیم (به سمت شرق برگشتیم) تا به قسمت جنوبی رود الب یا البه بریم. توی نقشه‌ای که در قسمت دوم سفرنامه گذاشتم می‌تونید ببینید.

– – –

تصاویر این سفر رو هم می‌تونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.

– – –

سفرنامه درسدن – قسمت اول

سفرنامه درسدن – قسمت دوم

سفرنامه درسدن – قسمت سوم

سفرنامه درسدن – قسمت چهارم

سفرنامه درسدن – قسمت پنجم

سفرنامه درسدن – قسمت ششم

سفرنامه درسدن – قسمت هفتم

سفرنامه درسدن – قسمت هشتم

سفرنامه درسدن – قسمت آخر

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

سفرنامه درسدن – قسمت دوم

سفرنامه
۳۱ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Simultankirche St Martin

سلام

تو پست قبلی، قسمت اول سفرنامه از جزییات اولیه سفر نوشتم. تو یک روز طبیعی بود که نمی‌شد همه جاذبه‌های گردشگری درسدن رو ببینیم، برای همین تصمیم گرفتیم دو محله رو ببینیم.

کل تصمیم سفر ساعت حدود ۱۱ شب جمعه گرفته شده بود و بلیط رو تهیه کردیم، برای همین فرصت چندانی نداشتم که اطلاعات کاملی در مورد درسدن بخونم و یاد بگیرم.

چی کار کردم؟ کمی گوگل کردم، سایت‌هایی که از قدیم تو حوزه گردشگری می‌شناختم رو گشتم و جاذبه‌های گردشگری مطرح رو توی گوگل‌مپ با تگ Want to go مشخص کردم. امیدوارم با این قابلیت‌های گوگل‌مپ آشنا باشین. (شاید در آینده یک پست در مورد گوگل‌مپ بنویسم)

منابعی که ازشون لیست در آوردم:

  • Get Your Guide
  • Planet Ware
  •  The Crazy Tourist

با چک کردن آدرس جاذبه‌های گردشگری و ثبت‌شون در گوگل‌مپ، یه چنین نقشه‌ای ایجاد شد:

Dresden Google Map

البته چند تا جای دیگه رو هم رو نقشه مشخص کرده بودم که فاصله مکانی دورتری داشت، مثل: Moritzbur،  Pillnitz، Loschwitz و Panometer که به علت فاصله زیادشون متاسفانه ناچار به فداکاری شدن، ایشالا برای سفر بعدی.

صبح حدود ساعت ۱۰ و نیم رسیدیم Dresden تصمیم گرفتیم از اون نقطه بالایی سمت راست شروع کنیم و بیایم پایین. با توجه به اینکه نسبت به ایستگاه اتوبوس که در کنار ایستگاه قطار درسدن قرار داره، فاصله داشت، با Tram به این محل رفتیم. بلیط تک‌سفر درسدن ۲ یورو و ۴۰ سنته. دستگاه خرید بلیطش هم شبیه به برلینه. کلاً سیستم حمل و نقلش خیلی شبیه به برلین بود. اتوبوس، Tram و S Bahn داشت که برای مقصد ما یک خط Tram بود.

شب قبل وقتی داشتم جاذبه‌های گردشگری رو سرچ می‌کردم، متوجه شدم دو تا از محل‌ها رو از خیلی قدیم توی نقشه‌ام ذخیره کرده بودم. مثل همین Kunsthofpassage که خیلی وقت پیش توی اینستاگرام عکسش رو دیده بودم و در موردش خونده بودم و فراموش کرده بودم توی درسدنه. تا عکسش رو دیدم ذوق کردم و گفتم حتماً باید اینجا رو برم.

اولین جاذبه گردشگری که رفتیم همین بود: Kunsthofpassage

Kunsthofpassage Dresden

قدم زدن در جاذبه گردشگری که سال‌ها قبل آرزوی دیدنش رو داشتی، یه حس عجیب و غریب داره، حسی که انگار خود گمشده ات رو پیدا کردی.

ناودون‌هایی که اینجا ساخته شدن، موقع بارون، آهنگ می‌نوازن [ایموجی قلب قلب قلب]. البته هر دیواری توی این محدوده رو به یه روش متفاوت تزیین کرده بودن که این ناودون‌ها گل سر سبدشون بود. مثلاً روی یک دیوار زرافه و میمون به صورت برجسته ساخته بودن. کل این محوطه هم رستوران، کافه و فروشگاه سوغاتی بود.

این ویدیو رو در مورد این جاذبه گردشگری ببینید.

وقتی از Kunsthofpassage اومدیم بیرون، یه کلیسا از دور خودنمایی می‌کرد (در جهت شمال – یه کمی شرق البته)، برنامه این بود از Kunsthofpassage شروع کنیم و به سمت جنوب حرکت کنیم، اما وقتی کلیسا رو دیدیم، گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم، کلیسا رو هم بریم.

به نظر می‌رسید نزدیک باشه، اما وقتی به فضای سبزی که از دور دیده بودیم و فکر می‌کردیم جلوی کلیساست رسیدیم، متوجه شدیم که هنوز کلیسا دورتره، با کمک گوگل‌مپ و کوچه پس‌کوچه‌های اکثراً بن‌بست اون منطقه، بالاخره رسیدیم جلوی این کلیسای بسیار زیبا Simultankirche Sankt Martin (ehem. Garnisonkirche) که می‌تونم بگم زیباترین کلیسایی هست که من تا امروز دیدم. (از نظر ساختمان و نمای بیرونی).

عکس اول این پست نمای بیرونی همین کلیساست. در مورد دکوراسیون داخلی‌اش هم، واقعاً جذاب بود، عکسش رو توی هایلایت اینستاگرام می‌تونین ببینین. نمای بیرونیش برای من جذاب‌تر بود به علت حس متفاوتی که نسبت به همه کلیساهایی که تا حالا دیده بودم داشت.

Simultankirche Sankt Martin

اسم این کلیسا تو هیچ‌کدوم از سایت‌هایی که خونده بودم نبود، خیلی برام عجیبه. شاید چون دورتر از بقیه بوده، کمتر مورد توجه قرار گرفته. شاید هم علت دیگه‌ای داره. شاید جز جاذبه‌هایی هست که برای آدم‌های جستجوگری گذاشتن که تا مناره کلیسا یا نشونی از هر ساختمونی رو می‌بینن هر فاصله‌ای باشه به سمتش می‌رن، شاید که اون محل هم قصه‌ای برای گفتن داشته باشه.

توی گردشگری هیچی جذاب‌تر از کشف کردن (Explore) نیست.

از لحظه اول شک داشتم که این کلیسا پروتستان هست یا کاتولیک، برخی از سازه‌هاش شبیه کلیساهای پروتستان بود و یه بخشی هم مشابه با کلیساهای کاتولیک.

الآن که در موردش خوندم، اینجا یک کلیسای دوگانه بوده برای پروتستان‌ها و کاتولیک‌های رومانیایی. البته امروزه فقط بخش کاتولیک فعالیت مذهبی داره. صفحه ویکی‌پدیا انگلیسی براش پیدا نکردم، ولی می‌تونین با گوگل‌کروم تنظیم کنید که صفحه رو براتون به انگلیسی ترجمه کنه و در مورد این کلیسای زیبا بخونید. حتی اگر متن‌هاش رو نمی‌خونید، عکس‌هایی که از قدیم این کلیسا گذاشته رو ببینید.

همچنین اینکه، عکس‌های بیشتری از این کلیسا رو می‌تونید تو هایلایت اینستاگرامم ببینید.

این بخش تقریباً شمالی‌ترین نقطه شهر درسدن بود و یه اتوبان در ضلع شمالی‌اش قرار داشت، اون طرف اتوبان هم موزه تاریخ نظامی درسدن  (Militärhistorisches Museum der Bundeswehr – Museum of Military History) قرار داشت که اگر به موزه علاقه دارین می‌تونین از این جاذبه گردشگری هم دیدن کنید.

– – –

تصاویر این سفر رو هم می‌تونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.

– – –

سفرنامه درسدن – قسمت اول

سفرنامه درسدن – قسمت دوم

سفرنامه درسدن – قسمت سوم

سفرنامه درسدن – قسمت چهارم

سفرنامه درسدن – قسمت پنجم

سفرنامه درسدن – قسمت ششم

سفرنامه درسدن – قسمت هفتم

سفرنامه درسدن – قسمت هشتم

سفرنامه درسدن – قسمت آخر

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

سفرنامه درسدن – قسمت اول

سفرنامه
۳۰ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Zwinger Palace Dresden

سلام

همونقدری که الآن سرشار از انرژی‌ام و می‌تونم تمام سفرنامه رو بنویسم، اما همونقدر هم خسته و خواب آلودم و بهتر می‌دونم که کمی استراحت کنم تا بتونم سرحال و سرزنده، این سفرنامه خیلی خاص، عجیب و پر از تجربه‌های جدید رو براتون بنویسم.

سفر امروزم، از ۶:۴۰ صبح از خونه شروع شد تا ساعت ۱۰:۳۰ شب که به خونه برگشتم. ساعت ۷:۵۰ صبح از برلین به سمت درسدن حرکت کردیم و ساعت ۶:۴۰ بعدازظهر هم از درسدن به سمت برلین برگشتیم. این رو هم اضافه کنم که ساعت ۱۰:۱۵ رسیدیم درسدن و گشت و گذار رو شروع کردیم تا حدود ساعت ۵ و نیم بعدازظهر، حدود یک ساعت و نیم رو هم برای ناهار و چایی در رستوران و استارباکس بودیم.

حدود ۷ ساعت
حدود ۳۰ هزار قدم پیاده‌روی
حدود ۳۰ جاذبه گردشگری و سایر جاهایی که رفتیم

با تشکر بسیار ویژه از FlixBus به علت قیمت بسیار ویژه که با ۱۷ یورو و ۹۸ سنت بلیط رفت و برگشت رو گرفتیم.

با توجه به اینکه شاید بد نباشه قبل از شروع پست‌های اصلی سفرنامه، با حس و حال سفر کمی آشنا بشید، پیشنهاد می‌کنم استوری‌های این سفر رو در اینستاگرامم ببینین.

هایلایت Dresden در اینستاگرام

به صورت عجیبی این شهر زیبا و دلنشین بود. متاسفانه ظرفیت عاشق شهر شدنم با وجود پاریس، کلن و فرایبورگ تکمیل شده بود و موفق نشدم عاشقش بشم. اما مطمئنم شما در حین خوندن سفرنامه، یا حتی با دیدن استوری‌های من، یا شاید هم جستجو در گوگل در مورد این شهر زیبا، عاشقش خواهید شد.

– – –

تصاویر این سفر رو هم می‌تونید در هایلایت اینستاگرام ببینید.

– – –

سفرنامه درسدن – قسمت اول

سفرنامه درسدن – قسمت دوم

سفرنامه درسدن – قسمت سوم

سفرنامه درسدن – قسمت چهارم

سفرنامه درسدن – قسمت پنجم

سفرنامه درسدن – قسمت ششم

سفرنامه درسدن – قسمت هفتم

سفرنامه درسدن – قسمت هشتم

سفرنامه درسدن – قسمت آخر

– – –

پی‌نوشت: بی‌کیفیتی عکس رو به بزرگی خودتون ببخشید، خودم با موبایل گرفتم و عکاس خوبی نیستم. اما حس بهتری دارم از اینکه عکس‌هایی که خودم گرفتم رو برای پست‌های سفرنامه استفاده کنم. این عکس هم Kronentor در کاخ Zwinger هستش که بی‌نهایت زیبا بود.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

در برلین کجا برگر بخوریم؟

رستوران•گردشگری
۲۸ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Burger Zone

سلام

این قسمت: شکم‌پروری

ما گول خوردیم، خیلی زیاد بود، شما اگه حجم غذاتون نرماله، یه دونه ساندویچش با سیب‌زمینی سرخ کرده رو سفارش بدین [ایموجی D:]

این عکسی که مشاهده می‌کنید رو خودم گرفتم. از عکسایی که از جاذبه‌های گردشگری گرفتم بهتر شده [ایموجی اون میمون که دستاش رو گذاشته رو چشماش]

این عکس متعلق به جناب برگر فروشی BurgerZone در برلین به آدرس Maaßenstraße 2, 10777 Berlin می‌باشد. از منو، غذای شماره ۱، دو تا برگر با سیب‌زمینی سرخ‌کرده و نوشابه. قیمتش رو اگه اشتباه نکنم بین ۷ تا ۸ یورو بود، دقیقش رو یادم نیست.

اگه دنبال یه برگر فروشی هستین که حلال باشه، این برگری پیشنهاد می‌شه، کنارش هم البته PizzaZone هست که اون هم پیتزاهاش خوشمزه است.

این پست با یک روز تاخیر به مناسبت روز چیزبرگر نوشته و ارسال شده است.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

کاخ و باغ شارلوتنبرگ

دل نوشته ها•گردشگری
۲۵ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

charlottenburg palace

سلام.

از ژانویه ۲۰۱۷ که برای اولین بار، عکسی از کاخ شارلوتنبرگ دیدم، جز آرزو / اهدافم بود که بتونم برم و از نزدیک این کاخ بسیار زیبا رو ببینم.

بالاخره دیروز، یکشنبه، ۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹، این خواسته / آرزو / هدف محقق شد. یه احساس خاص و عجیبی دارم. حدود ۹ ماهه توی این شهرم و دفعات زیادی به محله شارلوتنبرگ اومدم، اما هیچ‌وقت فرصت نمی‌شد که به این جاذبه گردشگری بی‌نهایت زیبا سر بزنم.

فقط کافیه توی سایت ۵۰۰px عکس‌های این جاذبه گردشگری رو جستجو کنید تا بی‌نظیرترین نماها رو از این کاخ و باغ ببینید. عکس‌هایی که خودم گرفتم متاسفانه خوب نیستن و ناچارم از عکس‌های موجود در اینترنت برای این پست استفاده کنم.

charlottenburg palace

این باغ و کاخ بی‌نهایت زیباست. البته قبلاً‌ هم در پست سفر به برلین اشاره کوتاهی بهش داشتم. تو قسمت کاخ اصلی این جاذبه، موزه‌ای برپا شده که شما می‌تونین از طریق سایتش بر اساس زمانبندی بلیط تهیه کنین. بلیط برای ۹۰ دقیقه بازدید از موزه است. برای بازدید از محوطه نیازی به تهیه بلیط ندارین.

کمی از تاریخ این کاخ و باغ بخوام براتون بگم:

ساخت این کاخ در سال ۱۶۹۵ به دستور فردریش سوم شروع می‌شه و در سال ۱۷۱۳ به پایان می‌رسه. البته بخش‌هایی هم در ادامه در همون قرن هجدهم به این کاخ اضافه می‌شه.

این کاخ در زمان جنگ جهانی دوم آسیب زیادی می‌بینه که به مرور ترمیم و بازسازی می‌شه.

راستش ترجمه کردن قصه این کاخ از جذابیتش کم می‌کنه انگار. قصه و تاریخچه خیلی قشنگی داره. اما تلاش می‌کنم کمی براتون توضیح بدم.

محلی که این کاخ و باغ در اون واقع شده، هدیه پادشاه (فردریش اول) به ملکه‌اش بوده، سوفیا شارلوت از هانوفر، خواهر جورج لوئیس. که هر کدوم از این افراد قصه‌های قابل توجه خودشون رو دارن.

چقدر زندگی‌ها عجیب و غریب بوده قبلاً!

متاسفانه سوفیا در سن ۳۶ سالگی از دنیا می‌ره و به همین علت باغ و کاخی که بهش هدیه شده بوده، به دستور پادشاه به شارلوتنبرگ تغییر نام پیدا می‌کنه.

خب دیگه بیشتر تعریف نمی‌کنم، خودتون بخونید.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

ستون پیروزی برلین

گردشگری
۲۴ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Siegessäule

سلام

این پست بیشتر از اینکه اطلاعات گردشگری باشه، یک برداشت شخصی و مقایسه است. در صورتی که دوست دارین اطلاعات تاریخی بیشتری در مورد این جاذبه گردشگری بدست بیارین، به گوگل مراجعه کنید. با تشکر

– – –

در پی گشت و گذار در برلین، بالاخره موفق شدم یکی از جاذبه‌هایی که مدت‌ها بود می‌خواستم از نزدیک ببینم رو برم. تا حالا چندین بار با اتوبوس از کنارش رد شده بودم و هر بار می‌گفتم دفعه بعد این ایستگاه پیاده می‌شم و این جاذبه رو می‌بینم. اما فرصتش پیش نمیومد.

دیروز بعد از پیاده‌روی طولانی در خیابونی که شباهت زیادی به بخشی از خیابون شانزلیره پاریس به سمت میدان کنکورد داره، به ستون پیروزی برلین رسیدیم.

وقتی از دروازه برندنبورگ به سمت شرق نگاه کنید، این ستون رو می‌بینید که در میانه تیرگارتن خودنمایی می‌کنه. با یک پیاده‌روی ۲۵ دقیقه‌ای در کنار فضای زیبای تیرگارتن، می‌تونین به این جاذبه زیبا برسید.

بعد از گذشتن از ۲۸۱ پله، می‌تونین به قسمت بالایی این ستون برسید و برلین رو ببینید. یه کمی سخته بالا رفتن از ۲۸۱ پله، ولی ارزشش رو داره. طبقه همکف این جاذبه هم عکس‌های تاریخی رو می‌تونید ببینید و ماکت‌هایی که از جاذبه‌های گردشگری مختلف ساخته شدن.

ستون پیروزی، سال‌های خیلی طولانی، نماد برلین بوده و جشن‌های مختلف در کنارش برگزار شده. اما این روزها، وقتی برلین رو جستجو کنید، عکس غالب، تصویری از برج تلویزیونه.

برداشتی که اول پست در موردش نوشتم از اینجا شروع می‌شه.

سالیان سال، برج آزادی، نماد تهران بود. اما این روزا، برج میلاد نماد تهرانه. این تغییر نماد در تهران و این تغییر نماد در برلین، چه علتی دارن؟

شاید جای علاقه‌مندی به کمی تاریخ، علاقه افراد داره به سمت سازه‌های پیشرفته حرکت می‌کنه.

کاش همچنان از تاریخ مراقبت کنیم.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

یادبود هولوکاست در برلین

گردشگری
۲۳ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Memorial to the Murdered Jews of Europe

سلام

بی‌کیفیتی عکس این پست رو به بزرگی خودتون ببخشید، خودم با موبایل گرفتم که همونطور که از تصویر برداشت می‌شه، من عکاس خوبی نیستم. اما حس خوبی داشتم که عکسی که خودم گرفتم رو برای پست استفاده کنم.

این شبیه به قبرهای کوتاه و بلند که می‌بینید، یه جاذبه گردشگری در برلینه به اسم یادبود قتل‌عام یهودیان اروپا (Memorial to the Murdered Jews of Europe)

۴ سال پیش از کنارش رد شده بودم و فقط یه عکس گرفته بودم، امروز اما، مثل یک گردشگر، رفتم و این یادبود رو دیدم، بین یادواره‌هاش (شبیه به قبر) قدم زدم.

حس غریبی داشت! احساس ترس، احساس رنج، احساس غم و تمامی حس‌های متناقضی که یه زمانی در اون واقعه هولناک اتفاق افتاده!

سال ۱۹۹۹، پارلمان آلمان تصمیم می‌گیره یادبودی برای اون واقعه بسازه و رقابتی در این راستا صورت می‌گیره که در نهایت طراحی معمار آمریکایی، پیتر آینزمن برنده رقابت بشه. طراحی‌ای که اجرا می‌شه و سال ۲۰۰۵ افتتاح می‌شه.

این یادبود در نزدیکی دروازه برندنبورگ واقع شده. یکی از مهم‌ترین جاذبه‌های گردشگری برلین.

این بنا، ۲،۷۱۱ سازه‌های بتنی (شبیه به قبر) داره که پیتر آینزمن توضیحاتی رو در مورد ایده پشت این طراحی داده تا بتونه احساسی رو که در نظر بوده به بقیه منقل کنه.

  • divergence in concept – واگرایی در مفهوم
  • illusion of order – توهم نظم
  • absolute axiality – محوریت مطلق
  • hegemony of the visual – برتری تصویر

متاسفانه مطمئن نیستم که آیا درست ترجمه کردم یا نه، عبارت‌های تخصصی بودن. شاید این جمله ساده‌تر کنه:

what loneliness, powerlessness and despair mean, a space of sensuous and emotional power

تعبیری از تنهایی، بی‌قدرتی و ناامیدی. فضایی برای قدرت احساسی و ناشی از لذت نفسانی!

خیلی جستجو کردم که ببینم آیا محل این بنا، از نظر تاریخی اهمیتی داشته یا نه، اما نتونستم منبع و مرجعی برای علت انتخاب این مکان برای ساختن یابود پیدا نکردم. حس می‌کنم باید یه دلیلی داشته باشه و شاید اون زمین متعلق به یک حادثه تاریخی باشه!

– – –

پی‌نوشت: خوندن تاریخ وقتی دیگه درگیر امتحان تاریخ نباشی، خیلی حس قشنگیه.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

۹ شهریور – شد ۹ ماه

گاه‌شمار مهاجرت
۹ شهریور ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

9 Months

سلام

۹ ماه از ۹ آذر ۱۳۹۷ (۳۰ نوامبر ۲۰۱۸)، از اون بامداد عجیب گذشت. چند روزی بود سرما خورده بودم و می‌دونستم سرما خوردم، تلاش می‌کردم خانواده نفهمن. تمام روز آب جوش یا چایی با عسل و لیمو می‌خوردم که گرفتگی گلوم بهتر بشه و مشخص نشه گلوم چرک کرده. نمی‌خواستم نگران بشن.

مسیر به فرودگاه رو خیلی تلاش کردم سرفه نکنم. با دو تا ماشین رفتیم فرودگاه و من تو ماشینی بودم که مامان بابام نباشن. فقط و فقط نمی‌خواستم نگران بشن.

تو فرودگاه هم فقط بدو بدو خدافظی کردم و رفتم و خودم رو رسوندم به بیزنس لانج ماهان و آب جوش عسل لیمو خوردم. دیگه وقتی سوار هواپیما شدم و پیام دادم و گوشی رو خاموش کردم، دیگه سرماخوردگی و گلو درد شدید پیروز شد و تمام مسیر رو فقط سرفه کردم. تو هواپیما هم آب جوش و چایی می‌گرفتم پشت سر هم که بقیه مسافرها رو از خواب بیدار نکنم.

دیگه وقتی رسیدم هتل، از شدت تب و ضعف بیهوش شدم. یادم نیست چند ساعت خوابیدم. شب فقط در حد شام بیدار شدم و دوباره تا ظهر روز بعد خوابیدم. ظهر روز بعد هم ناهار خوردم و تا ظهر یکشنبه خوابیدم.

یکشنبه دیدم دیگه چاره‌ای ندارم و باید یه کاری کنم. (دکتر رفتن جز کارهایی که می‌تونم انجام بدم نبود، چون بلد نبودم با بیمه مسافرتی‌ام باید چی کار کنم و تازه وارد شهر شده بودم و هیچ‌جا رو بلد نبودم)

تنها راهی که به ذهنم رسید این بود که یه رستوران ایرانی پیدا کنم و غذای خوب و مقوی بخورم. از شانس خوبی که داشتم، یه رستوران ایرانی با فاصله خیلی کم از هتلم بود. رفتم اونجا و سوپ و کباب کنجه (چنجه) سفارش دادم. آقای گارسون که فهمید سرما خوردم برام یه معجون ترکیبی از چایی و دارچین و نعنای تازه و لیمو تازه درست کرد و کنار غذا و سوپ هم واسم لیمو و پیاز زیادی آورد. قبلاً هم در یکی از دل‌نوشته‌های مهاجرت به این خاطره اشاره کرده بودم.

Rivas Dusseldorf

این بود خاطره ۲ روز اول من بعد از مهاجرت. که البته مقدمه‌ای بود بر این گذر عمر ۹ ماهه! ۹ ماهی که عجیب و غریب بود، ۹ ماهی که گذشت تا من به اینجا برسم. ۹ ماه پر از چالش که هنوز هم ادامه داره.

دیروز وقتی داشتم متن ۶۰۰مین پست وبلاگ رو می‌نوشتم، دلم می‌خواست خیلی چیزا بگم، اما هی یه چیزی بهم نهیب می‌زد که ننویس تا فردا شه. ننویس که ماهگرد داری! خب ببینم الآن بهم اجازه می‌ده بنویسم یا نه!

راستش هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم مهاجرت اینقدر سخت باشه. البته که می‌دونستم با بلد نبودن زبان آلمانی قطعاً سختی‌هام چندین برابر می‌شه. اما سیستم اداری به شدت پیچیده و کاغذبازی بسیار شدیدی که اینجا وجود داره، واقعاً گاهی آدم رو کلافه می‌کنه.

مثال می‌زنم. چند وقت پیش برای یه موضوعی رفتم دکتر، الآن برام ۱۷ صفحه نامه و فرم اومده که باید پر کنم و بفرستم تا تصمیم بگیرن که آیا بیمه من پولش رو میده، بیمه شرکت پولش رو میده یا در نهایت خودم باید پولش رو بدم! ۱۷ صفحه به زبان آلمانی. من همه این ۱۷ صفحه رو اسکن کردم و فرستادم برای مدیر منابع انسانی‌مون تا بهم کمک کنه. (خدا رو شکر من چنین امکانی رو دارم)

[قبل از اینکه برید تو مقام قضاوت و بگید خب چرا آلمانی یاد نگرفتی، زبان آلمانی اینقدر پیچیدگی داره که ۵ سال هم در حال یادگیری زبان باشی، باز هم برای پر کردن فرم‌های پزشکی نمی‌تونی مثل کسی که زبان مادری‌اش آلمانیه برخورد کنی]

هیچ جا وطن نمی‌شه که البته من با این جمله مخالفم، روز دوشنبه در موردش می‌نویسم، به قول خارجیا Stay Tuned

۹ ماه از اون روز گذشت و من حس می‌کنم خیلی دورتر از این حرفاست. باورم نمی‌شه فقط ۹ ماه گذشته باشه، حداقل ۳ یا ۴ سال دورتر به نظر می‌رسه! انگاری که بعد از مهاجرت زمان کش میاد!

راستش فکر نمی‌کردم ۹ ماه دووم بیارم، فکر می‌کردم همون ماه اول نهایت ماه دوم برگردم، اما انگاری که یا غرورم خیلی بزرگ‌تر از این حرفاست، یا آرزوهام! هر چیزی که هست، یه چیزی انگار که در وجود من داره تلاش می‌کنه به آرزوهام برسم. به چیزایی که دوست داشتم داشته باشم.

[قبل از رفتن در مقام قضاوت برای تصور خودتون از خواسته‌های من، آزادی‌های متفاوت غرب خواسته و آرزوی من نبوده، من دلم می‌خواد روزی جهانگرد بشم و همه دنیا رو ببینم. من آدم ثابت یه جا موندن نیستم. من تو سفر آدم بهتری‌ام، خواسته من از دنیا همینه که بتونم دائم در سفر باشم.]

انگار که باز نهیبی از غیب ظاهر می‌شه که دیگه ننویس! این نوشته‌ها ارزشی نداره و به درد کسی نمی‌خوره!

بگذریم پس!

پایان پیام.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

روادید ملی آلمان

مهاجرت به آلمان
۲۹ مرداد ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

German Visa

سلام

تقریباً در اکثر پست‌هایی که برای مهاجرت به آلمان نوشتم، تاکید خیلی خیلی زیادی داشتم روی این موضوع که سایت سفارت رو همیشه چک کنین، شاید تغییراتی حاصل بشه.

مثلاً اخیراً میزان تمکن مالی تغییر کرده، یا لیست تخمین زمان انتظار آپدیت شده. حالا بریم سراغ اطلاعیه‌های جدید:

اطلاعاتی درخصوص درخواست ویزای ملی
از تاریخ اول اکتبر ۲۰۱۹ (برابر با ۹/۷/۱۳۹۸) باید همه‌ی مدارک مربوط به درخواست ویزای ملی را بهمراه ترجمه‌ی آنها به زبان آلمانی ارئه نمایید.
لطفاً توجه داشته باشید که فقط درخواست‌هایی پذیرفته شده و مورد رسیدگی قرار خواهند گرفت که مدارک مربوط به آنها بصورت کامل تحویل داده شده باشند.

و البته اینکه روادید (ویزای) ملی چیه؟

روادید ملی همان روادید ورود برای اقامت بلندمدت با هدف و منظوری خاص می باشد (بیش از ۳ ماه) که در قانون پیش بینی شده است. این نوع روادید معمولاً برای مدتی مشخص، در برخی موارد  خاص تا یک سال، صادر می گردد. بسته به هدف از اقامت، می بایست پس از ورود به آلمان، مجوز اقامت آلمان درخواست گردد. برای اتباع خارجی جهت اقامت بیش از سه ماه و یا اقامت همراه با اشتغال و فعالیت کاری، اصولاً الزام روادید وجود دارد. موارد استثنا عبارتند از اتباع کشورهای عضو اتحادیه اروپا، اتباع کشورهای منطقه اقتصادی اروپا و اتباع کشور سویس.

پس هر نوع اقامت بلند مدت بیش از ۹۰ روز، توی این دسته‌بندی قرار می‌گیره:

  • ویزای جستجوی کار
  • ویزای بلوکارت
  • ثبت شرکت
  • دانشجویی
  • پیوست خانواده
  • دوره آموزشی ۹۱ روز به بالا
  • دوره کارآموزی ۹۱ روز به بالا

با توجه به این اطلاعیه، اگر مصاحبه شما بعد از ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۹ باشه، شما باید مدارکتون رو “حتماً” به زبان آلمانی ترجمه و تایید کنید.

بله، می‌دونم، تعداد دارالترجمه‌های کمتری تو کشور وجود دارن که ترجمه به زبان آلمانی انجام میدن و مجوز گرفتن تایید وزارت خارجه و دادگستری رو دارن. البته که هزینه ترجمه به زبان آلمانی طبق چیزی که قبلاً دز سایت کانون مترجمان رسمی خوندم، ۳۰٪ بیشتر از ترجمه به زبان انگلیسیه.

متاسفانه به هر دلیلی، سخت‌گیری‌ها روز به روز داره بیشتر می‌شه.

پیشنهاد من اینه در مورد دارالترجمه مورد تایید از خود سفارت سوال بپرسید، تلفن جواب نمیدن معمولاً، ولی می‌تونین ایمیل بزنین، شاید با فاصله زمانی زیاد، ولی حتماً جواب می‌دن. (من مدارکم رو به انگلیسی ترجمه کردم، پس شناختی از دارالترجمه مناسب و تایید شده به زبان آلمانی ندارم)

موفق باشید.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه

زاربروکن با دیدگاه توریستی

سفرنامه
۲۷ مرداد ۱۳۹۸ بدون دیدگاه

Saarbruecker Schloss

سلام

زاربروکن برای من حکم سفر رو نداره، چون دفتر شرکت‌مون اینجاست، برای همین هم دفعه پیش هر پستی نوشتم تو دسته‌بندی گردشگری بوده و نه سفرنامه.

اما ترجیح میدم این نوشته رو برای این سفر دو روزه در دسته‌بندی سفرنامه قرار بدم.

تو این سفر با اینکه کوتاه‌تر بود، اما محله‌های بیشتری قدم زدم و اطلاعات بیشتری در مورد زاربروکن کسب کردم. به لطف همکارم که اطلاعات بسیار زیادی داره.

خب بریم سراغ چیزایی که یاد گرفتم:

Saarbrücken

اسم شهر از دو کلمه تشکیل شده، کلمه Saar که اسم رودی هستش که تو شهره، کلمه Brücken که جمع کلمه Brücke به معنی پل‌هاست. این شهر پل‌های زیادی روی روز زار داره و برای همین بهش می‌گن زار-بروکن. اما در واقع این کلمه اشاره داره به قدیمی‌ترین پلی که روی این رود قرار داره که قدمتش حداقل به ۵۰۰ سال قبل برمی‌گرده.

کلمه Saar هم که از Sara گرفته شده که در زبان سلتیکی، به معنای آب در جریانه.

در زمان‌های مختلفی، این شهر به سلطه فرانسوی‌ها در میاد و بعد رفراندوم می‌ذارن که می‌خواین عضو آلمان باشید یا فرانسه و هر دو بار مردم آلمان رو انتخاب می‌کنن.

یکی دیگه از قصه‌های جالبی که در مورد خانه اپرا زاربروکن شنیدم این بود که بعد از پیوستن زارلند به آلمان، این خانه اپرا رو می‌سازن (انگار هدیه هیتلر به زاربروکن بوده)، البته باز در جریان جنگ جهانی دوم تخریب می‌شه و آخرین بازسازی به سال ۱۹۴۸ برمی‌گرده.

وقتی تو خیابون‌های زاربروکن قدم بزنین، ساختمون‌های قدیمی زیادی می‌بینین که هیچ نمای خاصی ندارن و شبیه این می‌مونه که با بودجه محدود در فرصت خیلی کم ساخته شدن. ساختمان‌های بسیار ساده و شبیه به بتنی.

در این مورد تاریخش رو نمی‌دونم، ولی حدس می‌زنم که بعد از تخریب شدیدی که در زمان جنگ جهانی اتفاق افتاده، این ساختمون‌ها ساخته شدن.

کاش دیگه هیچ‌وقت جنگ نباشه هیچ‌جا! آثار جنگ تا نسل‌ها بعد باقی می‌مونن.

اگر به زاربروکن سفر کردین، این سایت ۱۵ جاذبه گردشگری شهر رو معرفی کرده.

تو این سفر، تو پیاده‌رو‌های زابروکن کنار رود زار راه رفتم، گرافیتی‌های جذابی که رو دیوارهای مختلف کشیده شده بود رو دیدم. رستوران Flammerie غذا خوردم که تجربه جدید و متفاوتی بود. الآن هم منتظرم که رستوران ایرانی که اینجاست باز بشه و برم جوجه‌کباب بخورم.

پیام خلاصه بود، خیلی تلاش کردم بتونم بیشتر مطالعه کنم و اطلاعات بیشتری براتون بنویسم، اما خستگی سفر فشرده و البته انتظار برای غذای ایرانی این اجازه رو نداد.

اشتراک گذاری:
زمان خواندن: 1 دقیقه
صفحه 4 of 10« اول...«3456»10...انتها »

دسته‌بندی‌های ویژه

  • آن روی مهاجرت
  • مهاجرت به آلمان
  • مهاجرت کهکشانی
  • سفرنامه
  • گردشگری

نوشته‌های تازه

  • در جستجوی انگیزه برای نوشتن
  • چالش های مهاجرت از بعد عاطفی یا غم غربت به روایت ساده
  • ۹ تیر ۱۴۰۱ – شد ۴۳ ماه – یا ۳ سال و ۷ ماه
  • مجموعه ای از کلاف های سردرگم!
  • خلاصه ای از لایو مهاجرت با کانال Tech Immigrants

دسته‌ها

  • آن روی مهاجرت (۱۰۲)
    • چالش‌های مهاجرت (۱۰)
    • زندگی در آلمان (۱۴)
    • کاریابی (۶)
    • گاه‌شمار مهاجرت (۲۵)
    • مهاجرت به آلمان (۲۵)
    • مهاجرت کهکشانی (۱۸)
    • یادگیری زبان (۲)
  • دل نوشته ها (۳۰۴)
    • آشپزی (۴)
    • اندوه‌نامه‌ها (۷)
    • چالش – ۳۰ روز وبلاگ‌نویسی (۶)
    • داستان‌نویسی (۲)
    • نوشتن (۸)
  • سفرنامه (۴۷)
    • رستوران (۶)
  • علم و فناوری (۱۳۰)
    • اپلیکیشن (۹)
    • بازاریابی (۵)
      • شبکه های اجتماعی (۲)
    • پژوهش (۲)
    • دنیای استارتاپ‌ها (۲۵)
      • استارتاپ گرایند (۱)
      • استارتاپ‌ویکند (۱۵)
      • ماشین استارتاپ ناب (۷)
    • کارگاه تخصصی (۲)
    • معرفی سایت (۵۰)
    • نرم افزار (۱۸)
    • همایش (۳)
  • کتاب و کتاب‌خوانی (۵)
  • گردشگری (۴۳)
    • شیراز (۲۸)
  • مطالب عمومی (۶۵)
    • سلامت (۱۶)
    • شکواییه‌ها (۲)
  • هنری (۱۲۴)
    • سریال (۳۸)
    • سینما (۴۱)
    • شعر (۱۱)
    • موسیقی (۳۳)

بایگانی

  • تیر ۱۴۰۱ (۳)
  • خرداد ۱۴۰۱ (۳)
  • اردیبهشت ۱۴۰۱ (۱)
  • دی ۱۴۰۰ (۳)
  • آذر ۱۴۰۰ (۲)
  • مهر ۱۴۰۰ (۳)
  • تیر ۱۴۰۰ (۱)
  • فروردین ۱۴۰۰ (۱)
  • اسفند ۱۳۹۹ (۱)
  • بهمن ۱۳۹۹ (۱)
  • آذر ۱۳۹۹ (۱)
  • آبان ۱۳۹۹ (۱)
  • مهر ۱۳۹۹ (۱)
  • شهریور ۱۳۹۹ (۱)
  • مرداد ۱۳۹۹ (۱)

ویدیو تازه کانال یوتیوب

https://www.youtube.com/watch?v=w68xmlP-qWc

سیده سمانه نصیحت‌کن