۹ تیر– شد ۱۹ ماه – یا – یک سال و ۷ ماه

سلام

نوشته امروز، شاید و کمی با بقیه نوشته‌ها فرق داشته باشه. قبلاً هم گاهی به حرفای مشابه اشاره کرده بودم، ولی این گاه‌شمارِ نوزدهمین ماه از مهاجرت رو به طور کامل می‌خوام به این حرفای گفته نشده یا کمتر گفته شده اختصاص بدم.

۱ سال و ۷ ماه از روزی که با کشور محل تولدم، برای ادامه زندگیم خداحافظی کردم. جایی که بهش وطن گفته می‌شه، جایی که اکثر مردم هم‌زبانت هستن. جایی که خانواده‌ات هستن، جایی که دوستات هستن! جایی که همه خاطرات عمرت اونجا رقم خورده!

ابتدای مهاجرت با یه کوله‌بار پر از ریسک، اضطراب، هیجان، دلتنگی و هزاران هزار احساس ناشناخته، پا به اقیانوسی می‌ذاری که ثباتی نداره و هر آن ممکنه طوفانی، تمام کشتی زندگیت رو در هم بشکنه!

[میان‌نوشت: بله طوفان همه جا هست، بی‌ثباتی، اتفاق‌های ناخواسته، شرایط اجتناب نا‌پذیر. مثال واضح همین بحران کرونا، که باعث شده خیلی‌ها شغل‌شون رو از دست بدن. اقامت‌های کاری به همین شغل وابسته هستن. شغل رو از دست بدی، اقامت رو از دست دادی!
این بی‌ثباتی و طوفان، تا زمانی که شخص بتونه اقامت دائم بگیره ادامه خواهد داشت! اقامت دائم آلمان چطوریه؟ حداقل ۲۱ ماه از شروع قرارداد و پرداخت مالیات که بگذره، با داشتن مدرک مرتبط زبان، شخص می‌تونه درخواست اقامت دائم بده. اینکه پروسه چقدر طول بکشه، شخص به شخص فرق داره]

شاید به نظرتون برسه این مبالغه است، ولی به خوندن این متن ادامه بدین.

یه دسته از آدم‌ها، وقتی می‌خوان مهاجرت کنن، همه دارایی مالی و غیرمالی خودشون رو تبدیل می‌کنن به دارایی‌های مورد نیاز کشور مقصد، به عنوان مثال:

  • مدرک تحصیلی
    (بر اساس کشور مقصد، یه سری تاییدیه، ترجمه، استعلام و … نیاز داره که هزینه مالی و زمانی داره، این تاییدیه‌ها برای هر کشور مختص به همون کشوره. پس اگر در میونه راه بخواین مقصد رو عوض کنین، هزینه مالی و زمانی دو چندان داره)
  • سوابق کاری و تخصص‌ها
    (متقاضی مهاجرت بر اساس کشور مقصد، دانش و تخصص لازم برای بازار اون کشور رو کسب می‌کنه. تخصص‌های کسب شده، لزوماً تو ایران به درد نمی‌خوره. یه سری مهارت‌ها مثل نرم‌افزارها، کاملاً اختصاصیه)
  • زبان
    (بر اساس کشور مقصد، شخص زبان بومی اون کشور رو یاد می‌گیره و مدرک می‌گیره)
  • فرهنگ و قوانین
    (بر اساس کشور مقصد، بایستی فرهنگ و قوانین رو یاد بگیره.
  • و خیلی چیزهای دیگه که الآن حضور ذهن ندارم

یه دسته از آدم‌ها، وقتی می‌خوان مهاجرت کنن، تمام بار زندگی رو جمع می‌کنن. مثلاً

  • از کاری که داشتن استعفا می‌دن.
  • خونه زندگی که داشتن رو می‌فروشن یا اگر مستاجر بودن، تخلیه می‌کنن.
  • وسایل زندگی رو یا می‌بخشن یا می‌فروشن.
  • دیگه هر چی دارن جمع و جور می‌کنن دیگه.
  • و خیلی چیزهای دیگه که الآن حضور ذهن ندارم

یه سری چالش‌ها هم این وسط وجود داره:

  • خبر دادن به خانواده‌ها چالش‌های خودش رو داره.
  • استعفا دادن از کار چالش‌های خودش رو داره.
  • آزاد کردن مدارک دانشگاهی چالش‌های خودش رو داره.
  • ترجمه و تایید کردن مدارک دانشگاهی چالش‌های خودش رو داره.
  • پیدا کردن کار تو یه کشور دیگه، وقتی ساکن اون کشور نیستی، چالش‌های خودش رو داره.
  • گرفتن وقت سفارت برای اقامت کاری، چالش‌های خودش رو داره.
  • فراهم کردن مدارک برای مصاحبه سفارت، چالش‌های خودش رو داره.
  • بستن بار و جمع کردن همه زندگی توی ۳۰ کیلو چمدون هم که چالش‌های خودش رو داره
  • و خیلی چیزهای دیگه که الآن حضور ذهن ندارم

فرض کنین همه این مراحل اولیه طی شد و رسیدیم به بخش آخر و پرواز کردیم به سمت کشور مقصد. تو این بخش می‌خوام یه مقدار از چالش‌های اولیه بگم.

  • دور باطل حساب بانکی
    • اولین چیزی که همه ما اینجا لازم داریم، یه حساب بانکیه که حقوق‌مون بهش واریز بشه. می‌ریم بانک برای باز کردن حساب بانکی. بانک از ما آدرس ثبت شده توی شهرداری (فرم ملده) می‌خواد.
  • پروسه ثبت آدرس (ملده کردن)
    • داشتن یک اجاره‌نامه از مالک اصلی و فرم ثبت آدرس از مالک اصلی، از الزامات برای ثبت آدرس در شهرداری محسوب می‌شه.
    • گرفتن وقت برای ملده کردن از شهرداری، تو دوران عادی که خودش ساعت‌ها تلاش لازم داشت. در مورد شرایط فعلی هم که باید زنگ بزنیم به تلفن گویا و آلمانی حرف بزنیم واقعاً خنده‌داره.
  • پروسه پیدا کردن خونه
    • می‌ریم خونه اجاره کنیم، مالک ازمون شوفا (پرینت حساب بانکی) می‌خواد.
    • می‌ریم قرارداد خونه بنویسیم، ازمون حساب بانکی می‌خوان برای برداشت ماهیانه اجاره.
    • می‌ریم پای قرارداد خونه، واسه واریز کاتسیون (همون رهن) ازمون حساب بانکی می‌خوان.
    • پیدا کردن خونه‌ای که با قرارداد کار اجاره داده بشه، سخت و زمان‌بره و نیاز به همت بالا، صبوری و کفش آهنی داره.
  • پروسه‌های اداری و بروکراسی پیچیده
    • گرفتن وقت اداره مهاجرت، یکی از سخت‌ترین کارهای دنیا و مشغله‌های سخت و زیان‌آور محسوب می‌شه! به خصوص وقتی آلمانی نباشی
    • یه حالت وجود داره که صبح زود بری توی صف وایسی، تا بتونی برای همون روز وقت بگیری.
    • من تو این مدت ۴ بار ناچار شدم این کار رو انجام بدم.
    • یک بار از این ۴ بار رو چون تنبلی کردم و به جای صبح زود، دیرتر رفتم، فقط ۳ ساعت بی‌خودی توی صف ایستادم تا بهم جواب بدن که مدارکت حاضره، ولی دوشنبه صبح زود بیا.
    • یک بار از این ۴ بار رو توی یک روز بارونی ۴ ساعت زیر بارون ایستاده بودم و خیس خیس رفتم داخل، که آخر هم به خاطر نقص مدرک، بهم گفتن برو و مدارک رو ایمیل کن. فکر کنم دلشون واسه یه موش آب کشیده سوخت.
    • بارها ممکنه به خاطر نیاز به یه مدرک دیگه، مجدد همین پروسه صف تکرار بشه.
    • بر اساس شغل و تخصص شما، پروسه‌های متفاوتی وجود داره. مثلاً برای رشته‌های علوم پزشکی. پروسه‌های اونا سه برابر پروسه‌های منه.
  • اقامت‌های موقت
    • اقامت‌های اولیه که مهاجران کاری می‌گیرن، وابسته به شغل هستن. ما باید توی شغل‌مون اونقدر تلاش کنیم که با وجود تمام تفاوت‌ها، هم‌تراز با بقیه باشیم.
      من برای رشته‌های دیگه رو نمی‌دونم، اما تو شاخه تخصصی من (دیجیتال مارکتینگ) تفاوت‌های فرهنگی تاثیر خیلی زیادی توی کارم داره. چیزهایی که من به خاطر بزرگ شدن تو یک فرهنگ دیگه باهاش آشنایی نداشتم. پس باید خیلی بیشتر مطالعه کنم.
    • برای درخواست اقامت دائم و بعد از اون پاسپورت، مدارک زیادی رو باید فراهم کرد. مهم‌ترینش اینکه شهروند خوبی بود. اگر توی مترو یا توی خیابون یا موقع رانندگی یا هر شرایط دیگه جریمه بشیم (یعنی قانون‌ها رو رعایت نکرده باشیم) امتیاز منفی داره.
    • فراهم کردن این مدارک یعنی تلاش‌های شبانه‌روزی، درس خوندن‌های زیاد (سر پیری)، و چندین امتحان
  • پروسه‌های بهداشت و درمان
    • یکی از بزرگترین چالش‌های عجیب و متفاوت اینجا، سیستم درمانیه. داشتن دکتر خانواده یکی از الزاماته. حالا شما فرض کن مثل من آلمانی بلد نباشی، کلاهت پس معرکه است. واسه من دقیقاً ۱۴ ماه طول کشید تا اون هم خیلی شانسی تونستم یک دکتر انگلیسی زبان تو محله خونه پیدا کنم.
      بهترین حالت واسه دکتر خانواده اینه که نزدیک خونه باشه.
    • گرفتن وقت از پزشک متخصص اینقدرها هم راحت نیست، گاهی باید ماه‌ها منتظر نوبت باشین.
    • دندون‌پزشکی رو نگم دیگه!‌ هزینه‌هاش هم که خیلی عجیبه!
    • ساعت‌های انتظار تو اورژانس هم که خودش چیزیه که واسه ما واقعاً عجیب غریبه.
    • تجویز دارو مثل نقل و نبات نیست. وقتی سرما می‌خورین بهتون میگن آب و چایی و سوپ مرغ بخورید. دیگه باید خیلی شرایط بحرانی باشه، مثل تجربه چند ماه پیش من، که فقط ۶ تا دونه آنتی بیوتیک بهتون بدن.
      علت این خودداری از تجویز دارو، عوارض داروهاست. پس به نوعی خیلی هم خوبه.
    • سی‌تی‌اسکن و ام‌آرآی هم به این راحتی‌ها نیست. عوارض این دستگاه‌ها روی سلامتی فرد باعث می‌شه حتی‌الامکان استفاده نکنن. سال گذشته من سرم ضربه خورد و تمام معاینات معمول بدون سی‌تی‌اسکن رو انجام دادن و بهم گفتن فقط در صورتی که تهوع شدید داری برگرد برای سی‌تی‌اسکن. که من خوب شدم خدا رو شکر.
      میزان اهمیتی که به سلامتی و عوارض دارو و دستگاه‌های پزشکی دارن خیلی خیلی زیاده. شاید علت سالم‌تر بودن آلمانی‌ها همین باشه که بدنشون مثل ما به قرص عادت نداره.

یادتونه خیلی وقت پیش یه پست گذاشته بودم که مهاجرت قالیچه پرنده نیست؟

خلاصه اینکه وقتی کسی مهاجرت می‌کنه، تازه زندگی جدید رو شروع کرده و با هزار تا چالش رو به رو می‌شه. اگر به دوستی پیام دادین که مهاجرت کرده و به شما جواب می‌ده الآن وقت ندارم، نه کلاس گذاشتن هست، نه رفته خارج هویتش رو فراموش کرده. فقط هزار تا دغدغه و پیچیدگی توی زندگیش هست که تا رسیدن به ثبات و گرفتن پاسپورت، هر روز همراهش می‌مونه!

یه چالش‌های عجیبی بعد از مهاجرت ممکنه پیش بیاد که آدم حتی به ذهنش هم خطور نمی‌کنه و روزها و گاهی هم ماه‌ها درگیرش می‌شه.

یه کمی از چالش‌های خنده‌دار براتون بگم:

  • پیدا کردن مواد غذایی مورد طبع، مثل پنیر، ماست یا حتی نون
  • اشتباهی تلفظ کردن کلمه‌ها گاهی نتیجه جالبی نداره [ایموجی خنده]
  • گم شدن‌های پیاپی تو سیستم حمل و نقل عمومی [ایموجی خیلی خنده]
  • سوتی دادن‌های بسیار زیاد در مسائل فرهنگی (شاید به نظرتون چالش نباشه، باید تو موقعیتش قرار بگیرید)

به صورت عجیبی الآن که دارم این متن رو می‌نویسم، چالش‌هایی که پشت سر گذاشتم رو یادم نمیاد. اون قدیما که اکانت توییتری داشتم که به زبان فارسی توییت می‌کردم، دقیقاً به همین نکته اشاره کرده بودم. که من وقتی ساعت‌ها تو صف اداره مهاجرت می‌ایستم، دعا می‌کنم دیگه پیش نیاد. ولی یک روز که می‌گذره، شیرینی موفقیتی که داشتم، باعث می‌شه اون سختی رو فراموش کنم.

یکی از نکات مثبتی که من اینجا تجربه کردم همین بوده، چیزی که براش تلاش کنی، به نتیجه برابر و حتی بیشتر می‌رسی.

درسته که بالاخره بعد از ۵ تا ۸ سال بعد از مهاجرت به آلمان، من می‌تونم به ثباتی که دنبالش بودم برسم، اما این ۵ تا ۸ سال اول، باید چندین برابر تلاش کنم تا با موفقیت پشت سر بذارم و قدم‌های محکمی تو مسیر آرزوهام بردارم.

دلم می‌خواست این پست رو بنویسم، که به صورت خلاصه بگم که مهاجرت تا رسیدن به فرودگاه و بلیط یک طرفه به خارج نیست. مهاجرت تازه از لحظه مهر ورود به اون کشور شروع می‌شه. انگار که نقطه صفر کلوین باشه!

باید از پایه زندگی بسازی، تو کشوری که هم‌زبانت نیستن و قوانین و فرهنگ خیلی متفاوت دارن.

– – –

پی‌نوشت ۱: من از مهاجرتم راضی‌ام .

پی‌نوشت ۲: مهاجرت سختی‌های خودش رو هم داره، سخت‌تری سختی موندگار مهاجرت، دوری از عزیزانه. البته خدا رو شکر ما تو عصر اینترنت زندگی می‌کنیم.

پی‌نوشت ۳: هیچ راه ساده‌ای برای مهاجرت وجود نداره. حتی ازدواج با یک تبعه کشور دیگه، اونا هم چالش‌های خودشون رو دارن.

پی‌نوشت ۴: اگر دوستی دارید که مهاجرت کرده و بهتون جواب نمی‌ده، از بی‌معرفتی یا گم کردن خودش نیست، دغدغه‌های زیادی داره.

پی‌نوشت ۵: با هم مهربون باشیم. هر تصمیمی عواقبی داره، درست! مثل مهاجرت که دلتنگی یکی از عواقب اجتناب ناپذیرشه. گاهی آدمی که مهاجرت کرده، دلتنگی اینقدر بهش فشار میاره که ممکنه پست غمگین هم بذاره. حق بدین بهش. بله، مهاجرت انتخاب خودش بوده، دلتنگی هم عواقبشه. با گفتن خودت خواستی مهاجرت کنی، اینقدر غر نزن، ناراحتش نکنید.
همین روزایی که به خاطر شرایط اجتناب‌ناپذیر کرونا، تقریباً همه دنیا قرنطینه شده بودن، چند نفر از شما دوری از خانواده رو تاب نیاوردین و واسه رفع دلتنگی رفتید پیش خانواده؟

پی‌نوشت ۶: می‌تونم ساعت‌ها پی‌نوشت بنویسم!‌ اما سخن کوتاه باید!

اشتراک گذاری: