متری شیش و نیم

یه طوری از دیدن فیلم متری شیش و نیم تو شوکم که …
باید بنویسم! باید!
پس اگر این فیلم رو ندیدین، این پست رو نخونین.

6.5 Toman Per Meter

باز یک بار دیگه تاکید کنم، اگر فیلم متری شیش و نیم رو ندیدین، به هیچ‌وجه این پست رو نخونین. 

باز یک بار دیگه تاکید کنم، اگر فیلم متری شیش و نیم رو ندیدین، به هیچ‌وجه این پست رو نخونین. 

باز یک بار دیگه تاکید کنم، اگر فیلم متری شیش و نیم رو ندیدین، به هیچ‌وجه این پست رو نخونین. 

باز یک بار دیگه تاکید کنم، اگر فیلم متری شیش و نیم رو ندیدین، به هیچ‌وجه این پست رو نخونین. 

باز یک بار دیگه تاکید کنم، اگر فیلم متری شیش و نیم رو ندیدین، به هیچ‌وجه این پست رو نخونین. 

نوید محمدزاده اینقدر تمام نقش‌هایی که بازی کرده بود، شبیه به هم بود که فکر نمی‌کردم بتونه یه سبک دیگه هم بازی کنه. پیمان معادی هم همیشه اینقدر نچسب بود که فکر نمی‌کردم از بازیش لذت ببرم.

و اما فیلم …

از اول فیلم دنبال یه خلافکار بودن و وسطای فیلم خلافکار رو در حالی دستگیر کردن که قرص خورده بود و خودکشی کرده بود. منطق می‌گه اینکه داری می‌میره، حکمش هم که اعدامه، دردسر کمتر.

اما می‌برنش بیمارستان و بعد بازداشتگاه و دادگاه و بقیه قصه تا می‌رسه به لحظه اعدام.

و چه حال غریبی و شوک عجیبی داشتم اون لحظه، پا به پای “ناصر” پام می‌لرزید، انگاری من رو دارن می‌برن پای چوبه‌دار! انگاری من هم در ساخته شدن این “ناصر” قصه سهم دارم.

آدم هیچ‌وقت فکرش رو نمی‌کنه که یهو احساس هم‌ذات‌پنداری داشته باشه با یه خلافکار در حال اعدام، که دلش بسوزه، که بگه کاش اعدام نشه، کاش اموالش مصادره نشه. که “ناصر” یکیه از دل همین جامعه! یکیه همین بغل گوش همه‌مون! یکیه که ندیدیمش! یکیه که فریاد کمکش رو نشنیدیم!

یکیه که پا گذاشتیم رو سنگ قبر داداشش، یکیه که به بابای کارگرش با بی‌احترامی برخورد کردیم! یکیه که …

تو شوکم! شوکی عجیب! شوکی که از دلسوزی واسه یه خلافکار بهم دست داده!‌ حس اینکه منم می‌تونستم “ناصر” باشم! حس اینکه منم تو ساخته شدن این “ناصر” سهم داشتم! منم بخشی از همین دنیایی هستم که “ناصر” رو ساخته!

دلم داره می‌ترکه از حجم غصه!‌ دلم داره می‌ترکه از هزار تا غصه!‌ از غصه آدمایی که به خاطر امثال “ناصر” بدبخت شدن!‌ زندانی شدن، معتاد شدن یا اعدام شدن! یا عضوی از خانواده‌شون دچار این اتفاقا شده!

دلم داره می‌ترکه واسه خانواده “ناصر” و خود “ناصر”!

یه سکانس داره که پلیس ازش می‌پرسه دفعه پیش که گرفتنت آزاد شدی چرا بی‌خیال نشدی؟ جواب می‌ده دیگه چشمم سیر نشد!

یادم نیست کی، اما از یکی شنیدم که ۴ تا   َت  خطرناک تو دنیا هست: “قدرت، ثروت، شهرت و شهوت”

و وای از روزی که حرص و طمع باعث شه چشم آدمیزاد سیر نشه!

یه جا از فیلم “ناصر” شروع می‌کنه می‌گه چی شد که این شد: پول نداشتیم برا داداشم کلیه بخریم، مرد. کفن داداشم رو خریدیم متری ۶ و نیم، پارچه لباس مشکی مادرم رو از مغازه بغلی خریدیم متری ۴ تومن.

و چه آتیش می‌گیره آدم از این جمله، که حتی مرگش هم اینقدر هزینه داره.

یه سکانس داره که میرن تو یه محله خیلی داغون و معتادها رو جمع می‌کنن. نمی‌تونم وضعیت داغون اون لوکیشن فیلم رو توضیح بدم، عکسش رو می‌ذارم، البته نتونستم بین آلبوم عکس‌های فیلم عکسی از این سکانس پیدا کنم، از فیلیمو اسکرین‌شات گرفتم.

6.5 Toman Per Meter

شاید این فقط یه سکانس از فیلم باشه، اما آدم‌هایی هستن که چنین جاهایی زندگی می‌کنن! و دیدن چنین سکانسی تو این فیلم چنان حال من رو خراب کرد که دیگه این زندگی خوب و خوشی که دارم رو دلم نمی‌خواد! حس می‌کنم شرمنده‌ام در مقابل همه اونایی که وضع خوبی ندارن.

می‌دونم این حسم تحت تاثیر فیلمه و تا فردا صبح یادم می‌ره! ولی فعلاً حالم اینه!

من که دستم نمی‌رسه! ولی …

ای که دستت می‌رسد کاری بکن!

اشتراک گذاری: